<hr> (صدایی که دارای همه ی بسامدهای شنودپذیر توسط انسان است) صدای چند بسامدی

(صدایی که دارای همه ی بسامدهای شنودپذیر توسط انسان است) صدای چند بسامدی

white noise

<hr> گزارش رسمی دولتی، گزارش هیئت دولت، نامه سفید، کتاب سفید

گزارش رسمی دولتی، گزارش هیئت دولت، نامه سفید، کتاب سفید

white paper

<hr> معنی : سل ریوی، سل ریه <hr> معانی دیگر : (پزشکی) سل، طب سل ریه

معنی : سل ریوی، سل ریه معانی دیگر : (پزشکی) سل، طب سل ریه

white plague

<hr> معنی : خدنگ <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، سپیدار، کبوده (populus alba)

معنی : خدنگ معانی دیگر : (گیاه شناسی)، سپیدار، کبوده (populus alba)

white poplar

white sale

<hr> معنی : فراک <hr> معانی دیگر : پاپیون سفید (که با لباس رسمی یا تاکسیدو می پوشند)

معنی : فراک معانی دیگر : پاپیون سفید (که با لباس رسمی یا تاکسیدو می پوشند)

white tie

<hr> (noun) (در آمریکا، به تحقیر) سفید پوست های آشغال، سفیدهای نکبت، سفید پوست های بی بضاعت

(noun) (در آمریکا، به تحقیر) سفید پوست های آشغال، سفیدهای نکبت، سفید پوست های بی بضاعت

white trash

white willow

<hr> معنی : شراب سفید <hr> معانی دیگر : شراب سفید

معنی : شراب سفید معانی دیگر : شراب سفید

white wine

white-collar

<hr> معنی : ادم بد باطن و خوش ظاهر <hr> معانی دیگر : چیز گرانبها

معنی : ادم بد باطن و خوش ظاهر معانی دیگر : چیز گرانبها

whited

<hr> معنی : ماهی سفید <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی)، انواع قزل آلاهای نقره فام آب شیرین (جنس های prosopium و coregonus - بومی نواحی سردسیر شمالی)، ماهی سفید اقیانوس آرام (caulolatilus princeps)

معنی : ماهی سفید معانی دیگر : (جانور شناسی)، انواع قزل آلاهای نقره فام آب شیرین (جنس های prosopium و coregonus - بومی نواحی سردسیر شمالی)، ماهی سفید اقیانوس آرام (caulolatilus princeps)

whitefish

<hr> معنی : سفید شدن، سفید کردن <hr> معانی دیگر : سفید کردن یا شدن، سفیدتر کردن یا شدن

معنی : سفید شدن، سفید کردن معانی دیگر : سفید کردن یا شدن، سفیدتر کردن یا شدن

whiten

<hr> معنی : سفیدگر <hr> معانی دیگر : (ماده ی سفید کننده مانند آب اکسیژنه و غیره) سفیدگر، سفیدساز، سفید کننده، شییی یا کسیکه چیزی راسفید میکند

معنی : سفیدگر معانی دیگر : (ماده ی سفید کننده مانند آب اکسیژنه و غیره) سفیدگر، سفیدساز، سفید کننده، شییی یا کسیکه چیزی راسفید میکند

whitener

<hr> معنی : لباس های سفید <hr> معانی دیگر : سوزنک مزمن غیر مسری زنان

معنی : لباس های سفید معانی دیگر : سوزنک مزمن غیر مسری زنان

whites

<hr> معنی : سفیدگر، ابکار فلزات، رویگر <hr> معانی دیگر : (فلزگر که با فلزات سفید مانند قلع کار می کند) سفیدگر، سفیدگری یا رویگری کردن

معنی : سفیدگر، ابکار فلزات، رویگر معانی دیگر : (فلزگر که با فلزات سفید مانند قلع کار می کند) سفیدگر، سفیدگری یا رویگری کردن

whitesmith

<hr> معنی : دوغاب، ماست مالی کردن، سفید کاری کردن، سفید کردن <hr> معانی دیگر : (با گچاب یا دوغاب و غیره) سفید کردن، گچ مالی کردن، ماستمالی، عیب پوشی، رفع و رجوع، عیب پوشی کردن، رفع و رجوع کردن، دوغاب آهک، گچاب، پنبه آب، (سابقا - بزک) سفیداب، ماست مالی

معنی : دوغاب، ماست مالی کردن، سفید کاری کردن، سفید کردن معانی دیگر : (با گچاب یا دوغاب و غیره) سفید کردن، گچ مالی کردن، ماستمالی، عیب پوشی، رفع و رجوع، عیب پوشی کردن، رفع و رجوع کردن، دوغاب آهک، گچاب، پنبه آب، (سابقا - بزک) سفیداب، ماست مالی

whitewash

whitewashing

<hr> معنی : سفید پوست، مایل به سفید، نسبتا سفید <hr> معانی دیگر : (خصومت آمیز) سفید پوست، whity مایل به سفید

معنی : سفید پوست، مایل به سفید، نسبتا سفید معانی دیگر : (خصومت آمیز) سفید پوست، whity مایل به سفید

whitey

<hr> معنی : کجا، بکجا، بکدام نقطه، بکدام درجه <hr> معانی دیگر : به چه محل، به کجا، که به آنجا، که به سوی آن، هر کجا، هر جا، (قدیمی)، جاییکه

معنی : کجا، بکجا، بکدام نقطه، بکدام درجه معانی دیگر : به چه محل، به کجا، که به آنجا، که به سوی آن، هر کجا، هر جا، (قدیمی)، جاییکه

whither

<hr> معنی : سفیداب، سپیداب، پودر گچ، ماهی نرم باله خوراکی اروپایی <hr> معانی دیگر : (انواع ماهی های خوراکی نقره فام) ماهی سفید، ماهی مرلان، خاکه گچ، گچ آرد شده (در رنگ سازی و غیره کاربرد دارد)، گچ کوبیده

معنی : سفیداب، سپیداب، پودر گچ، ماهی نرم باله خوراکی اروپایی معانی دیگر : (انواع ماهی های خوراکی نقره فام) ماهی سفید، ماهی مرلان، خاکه گچ، گچ آرد شده (در رنگ سازی و غیره کاربرد دارد)، گچ کوبیده

whiting

<hr> معنی : نسبتا سفید، نزدیک به سفید، تا اندازهای سفید <hr> معانی دیگر : سپید نما، مایل به سفید، تقریبا سفید

معنی : نسبتا سفید، نزدیک به سفید، تا اندازهای سفید معانی دیگر : سپید نما، مایل به سفید، تقریبا سفید

whitish

<hr> معنی : عید گلریزان <hr> معانی دیگر : وابسته به عید گلریزان (عید نزول روح القدس بر رسولان عیسی)، عید نزول روح القدس بر رسولان عیسی پنجاهمین روزبعداز عید پاک

معنی : عید گلریزان معانی دیگر : وابسته به عید گلریزان (عید نزول روح القدس بر رسولان عیسی)، عید نزول روح القدس بر رسولان عیسی پنجاهمین روزبعداز عید پاک

whitsun

<hr> معنی : عید گلریزان <hr> معانی دیگر : عید نزول روح القدس بر رسولان عیسی (pentecost هم می گویند)، pentecost : عید نزول روح القدس بر رسولان عیسی پنجاهمین روز بعداز عید پاک

معنی : عید گلریزان معانی دیگر : عید نزول روح القدس بر رسولان عیسی (pentecost هم می گویند)، pentecost : عید نزول روح القدس بر رسولان عیسی پنجاهمین روز بعداز عید پاک

whitsunday

<hr> معنی : عید گلریزان، سهروز اول ایام عید گلریزان <hr> معانی دیگر : هفته ی عید گلریزان (از یکشنبه آغاز می شود)

معنی : عید گلریزان، سهروز اول ایام عید گلریزان معانی دیگر : هفته ی عید گلریزان (از یکشنبه آغاز می شود)

whitsuntide

<hr> معنی : ساطور، چاقو، با چاقو تیز کردن و تراشیدن، بریدن، تراشیدن <hr> معانی دیگر : (با چاقو چوب را ) تراشیدن، باریک کردن، سر تیز کردن، (معمولا با: down یا away یا up یا off - به تدریج) تحلیل بردن، (به) هدر دادن، کاستن، کم کردن، تقلیل دادن، (با چاقو چوب را) تراشیدن و شکل دادن، پیوسته کم کردن

معنی : ساطور، چاقو، با چاقو تیز کردن و تراشیدن، بریدن، تراشیدن معانی دیگر : (با چاقو چوب را ) تراشیدن، باریک کردن، سر تیز کردن، (معمولا با: down یا away یا up یا off - به تدریج) تحلیل بردن، (به) هدر دادن، کاستن، کم کردن، تقلیل دادن، (با چاقو چوب را) تراشیدن و شکل دادن، پیوسته کم کردن

whittle

<hr> معنی : تراشنده، چاقو تیز کن <hr> معانی دیگر : چاقو تیز کن، تراشنده

معنی : تراشنده، چاقو تیز کن معانی دیگر : چاقو تیز کن، تراشنده

whittler

<hr> معنی : سفید پوست، مایل به سفید، نسبتا سفید <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: whitish، whitey مایل به سفید

معنی : سفید پوست، مایل به سفید، نسبتا سفید معانی دیگر : رجوع شود به: whitish، whitey مایل به سفید

whity

<hr> معنی : صدای غژ، صدای تیز و تند، غژغژ کردن، مثل فرفره چرخیدن <hr> معانی دیگر : فش فش

معنی : صدای غژ، صدای تیز و تند، غژغژ کردن، مثل فرفره چرخیدن معانی دیگر : فش فش

whiz

<hr> معنی : خمپارهسریع الانفجار، عالی، ممتاز خارق العاده <hr> معانی دیگر : whizzbang خمپاره سریع الانفجار

معنی : خمپارهسریع الانفجار، عالی، ممتاز خارق العاده معانی دیگر : whizzbang خمپاره سریع الانفجار

whizbang

whizz

<hr> معنی : خمپارهسریع الانفجار، عالی، ممتاز خارق العاده <hr> معانی دیگر : whizbang خمپاره سریع الانفجار

معنی : خمپارهسریع الانفجار، عالی، ممتاز خارق العاده معانی دیگر : whizbang خمپاره سریع الانفجار

whizzbang

<hr> معنی : غژغژ کننده، دارای صدای غژ <hr> معانی دیگر : دارای صدای غژ، غژغژ کننده

معنی : غژغژ کننده، دارای صدای غژ معانی دیگر : دارای صدای غژ، غژغژ کننده

whizzer

<hr> معنی : که، کی، چه کسی، چه شخصی، چه اشخاصی <hr> معانی دیگر : کی ها (کیا)، چه کسانی، که او، که آنها، هر کس، حتی اگر کسی، کسی، (قدیمی) کسی که، کسانی که، مخفف: سازمان بهداشت جهانی

معنی : که، کی، چه کسی، چه شخصی، چه اشخاصی معانی دیگر : کی ها (کیا)، چه کسانی، که او، که آنها، هر کس، حتی اگر کسی، کسی، (قدیمی) کسی که، کسانی که، مخفف: سازمان بهداشت جهانی

who cooks or bakes

<hr> 1- هویت یا شغل اشخاص مختلف، کی کیه، کی کیست 2- فهرست نام و زندگی نامه ی مختصر اشخاص نامور (که به صورت کتاب چاپ می شود)، کتاب کی کیه، کتاب کی کیست، فهرست رجال فهرست رجال

1- هویت یا شغل اشخاص مختلف، کی کیه، کی کیست 2- فهرست نام و زندگی نامه ی مختصر اشخاص نامور (که به صورت کتاب چاپ می شود)، کتاب کی کیه، کتاب کی کیست، فهرست رجال فهرست رجال

who's who

<hr> معنی : رمان پلیسی، داستان پلیسی، فیلمپلیسی <hr> معانی دیگر : داستان یا رمان پلیسی، داستان جنایی، (داستان یا رمان) کی کرده ؟

معنی : رمان پلیسی، داستان پلیسی، فیلمپلیسی معانی دیگر : داستان یا رمان پلیسی، داستان جنایی، (داستان یا رمان) کی کرده ؟

whodunit

<hr> معنی : هر که، هر کسی که، هر انکه، هر انکس <hr> معانی دیگر : هر کس (که)، هر کی (که)، هر آن کس (که)، (برای تاکید- از who قوی تر) آخر چه کسی ؟

معنی : هر که، هر کسی که، هر انکه، هر انکس معانی دیگر : هر کس (که)، هر کی (که)، هر آن کس (که)، (برای تاکید- از who قوی تر) آخر چه کسی ؟

whoever

<hr> معنی : کامل، درست، مجموع، همه، تمام، سراسر، تمام و کمال، دست نخورده، سالم، بی خرده <hr> معانی دیگر : بی آسیب، بی صدمه، بی عیب، بی کم و کاست، ناب، خالص، کل، کلیه، (ریاضی) صحیح، تام (integral هم می گویند)، درسته، یک تکه، همه ی جنبه ها، (از) هر نظر، (از) هر جهت، تنی (در برابر: ناتنی step-)، واحد، یکان، سازگان، سازمان کامل، مجموعه ی کامل، (قدیمی - زخم) التیام یافته، جوش خورده، خوب شده، عمده، سر جمع، قلمب، قلمبه

معنی : کامل، درست، مجموع، همه، تمام، سراسر، تمام و کمال، دست نخورده، سالم، بی خرده معانی دیگر : بی آسیب، بی صدمه، بی عیب، بی کم و کاست، ناب، خالص، کل، کلیه، (ریاضی) صحیح، تام (integral هم می گویند)، درسته، یک تکه، همه ی جنبه ها، (از) هر نظر، (از) هر جهت، تنی (در برابر: ناتنی step-)، واحد، یکان، سازگ

whole

<hr> (تزریق خون) خون سالم و خالص (بدون افزودگی یا کاستگی)، خون کامل و دست نخورده

(تزریق خون) خون سالم و خالص (بدون افزودگی یا کاستگی)، خون کامل و دست نخورده

whole blood

<hr> (امریکا - خودمانی) تماما، کاملا، بدون شک و تردید، تمام راه، همه، تا دورترین نقطه

(امریکا - خودمانی) تماما، کاملا، بدون شک و تردید، تمام راه، همه، تا دورترین نقطه

whole hog

<hr> معنی : نت کامل <hr> معانی دیگر : (موسیقی) نت کامل، مو گرد

معنی : نت کامل معانی دیگر : (موسیقی) نت کامل، مو گرد

whole note

<hr> معنی : چیز درست، عدد صحیح، عدد درست، عدد تام <hr> معانی دیگر : (ریاضی) عدد صحیح، شمار درست (integer هم می گویند)

معنی : چیز درست، عدد صحیح، عدد درست، عدد تام معانی دیگر : (ریاضی) عدد صحیح، شمار درست (integer هم می گویند)

whole number

<hr> صمیمانه، قلبی، با دل و جان، با یکرنگی، کامل، تمام و کمال، wholeheartedly صمیمی، یکدل، از صمیم دل، خاطرجمع، مطمن، صمیمانه، قلبی

صمیمانه، قلبی، با دل و جان، با یکرنگی، کامل، تمام و کمال، wholeheartedly صمیمی، یکدل، از صمیم دل، خاطرجمع، مطمن، صمیمانه، قلبی

wholehearted

<hr> معنی : عمدهفروشی، عمدهفروشی کردن، بطور یکجا <hr> معانی دیگر : کلان فروشی، بنکدار، در سطح گسترده، در مقیاس وسیع، چکی، (به صورت ) یکجا، گسترده، قلمب، قلمبه، سرجمع، گته، بی تمایز، همگانی، به طور گسترده، سرتاسری، به کلی، یکجا، کلان فروختن

معنی : عمدهفروشی، عمدهفروشی کردن، بطور یکجا معانی دیگر : کلان فروشی، بنکدار، در سطح گسترده، در مقیاس وسیع، چکی، (به صورت ) یکجا، گسترده، قلمب، قلمبه، سرجمع، گته، بی تمایز، همگانی، به طور گسترده، سرتاسری، به کلی، یکجا، کلان فروختن

wholesale

<hr> معنی : عمده فروش، بنکدار <hr> معانی دیگر : عمده فروش، بنکدار

معنی : عمده فروش، بنکدار معانی دیگر : عمده فروش، بنکدار

wholesaler

<hr> معنی : سازگار، سرحال، خوش بنیه، سالم، سلامت، سالم و بی خطر <hr> معانی دیگر : تندرستی بخش، سلامت بخش، شاداب، حاکی از سلامتی، تندرستی آمیز، wholesomeness خوش مزاج

معنی : سازگار، سرحال، خوش بنیه، سالم، سلامت، سالم و بی خطر معانی دیگر : تندرستی بخش، سلامت بخش، شاداب، حاکی از سلامتی، تندرستی آمیز، wholesomeness خوش مزاج

wholesome

<hr> معنی : سازواری، سالم و بی خطر <hr> معانی دیگر : wholesome خوش مزاج، سرحال

معنی : سازواری، سالم و بی خطر معانی دیگر : wholesome خوش مزاج، سرحال

واژه های حرف "w" - مترادف و متضاد