انگلیسی به انگلیسی

arhythmia

<hr> معنی : اواز یکنفره <hr> معانی دیگر : (در اپرا و غیره) تک خوانی همراه موسیقی، آریا، اواز یکنفره <hr> aria_ پسوند: (جانورشناسی - گیاه شناسی) وابسته به، در محل، مشابه، - ئیان، - یان [campanularia]

معنی : اواز یکنفره معانی دیگر : (در اپرا و غیره) تک خوانی همراه موسیقی، آریا، اواز یکنفره aria_ پسوند: (جانورشناسی - گیاه شناسی) وابسته به، در محل، مشابه، - ئیان، - یان [campanularia]

aria

<hr> (اسطوره ی یونان) آریادنه (دختر شاه مینوس)

(اسطوره ی یونان) آریادنه (دختر شاه مینوس)

ariadne

ariake japan co ltd

<hr> پیرو عقاید آریوس، وابسته به آریوس و عقایدش <hr> arian _ پسوند (اسم ساز)، دارای [centenarian]، معتقدبه، پیرو، هوادار [disciplinarian]

پیرو عقاید آریوس، وابسته به آریوس و عقایدش arian _ پسوند (اسم ساز)، دارای [centenarian]، معتقدبه، پیرو، هوادار [disciplinarian]

arian

<hr> (عقاید آریوس arius که می گفت حضرت عیسی با خدا از یک سرشت نیست ولی مخلوقی برتر از همه ی مخلوقات است) آریان گرایی، اعتقادباینکه عیسی باهمه پاکی وتقدس پسر خدانیست

(عقاید آریوس arius که می گفت حضرت عیسی با خدا از یک سرشت نیست ولی مخلوقی برتر از همه ی مخلوقات است) آریان گرایی، اعتقادباینکه عیسی باهمه پاکی وتقدس پسر خدانیست

arianism

<hr> معنی : خشک، بی روح، بایر، بی لطافت، بی مزه <hr> معانی دیگر : بی آب و علف، لم یزرع، کم باران، کم آب، خشک و بی روح، عاری از لطافت، کسل کننده، خالی

معنی : خشک، بی روح، بایر، بی لطافت، بی مزه معانی دیگر : بی آب و علف، لم یزرع، کم باران، کم آب، خشک و بی روح، عاری از لطافت، کسل کننده، خالی

arid

arid land

arid plain

arid zone

<hr> معنی : خشکی، بی روحی <hr> معانی دیگر : خشکی، بیروحی

معنی : خشکی، بی روحی معانی دیگر : خشکی، بیروحی

aridity

aridly

aridness

arie

arieh

arieh deri

<hr> (در نمایش the tempest اثر شکسپیر) آریل (روحی که خادم پراسپرو است)

(در نمایش the tempest اثر شکسپیر) آریل (روحی که خادم پراسپرو است)

ariel

ariel sharon

ariel zilber

<hr> (نجوم)، برج حمل (که به شکل قوچی ترسیم می شود)، صورت فلکی (استارگان) بره، نخستین برج زودیاک (دایره البروج) که در بیست ویکم مارس (نوروز) خورشید به آن وارد می شود، برج حمل که بشکل قوچی تصویر میشود

(نجوم)، برج حمل (که به شکل قوچی ترسیم می شود)، صورت فلکی (استارگان) بره، نخستین برج زودیاک (دایره البروج) که در بیست ویکم مارس (نوروز) خورشید به آن وارد می شود، برج حمل که بشکل قوچی تصویر میشود

aries

<hr> (اپرا و غیره) تک خوانی کوتاه همراه با موسیقی، آریای کوتاه، آریتا (ariette هم می نویسند)

(اپرا و غیره) تک خوانی کوتاه همراه با موسیقی، آریای کوتاه، آریتا (ariette هم می نویسند)

arietta

<hr> معنی : بدرستی <hr> معانی دیگر : درست، به درستی، به طور صحیح، مستقیم، مستقیما

معنی : بدرستی معانی دیگر : درست، به درستی، به طور صحیح، مستقیم، مستقیما

aright

arik

arik einstein

arik sharon

<hr> (گیاه شناسی) آریل (لایه ای که پس از لقاح به صورت غلاف یا پوشینه در دور تخم به وجود می آید و اصل آن از ساقه ی تخمک است)، غلاف ضمیمه ی بذر

(گیاه شناسی) آریل (لایه ای که پس از لقاح به صورت غلاف یا پوشینه در دور تخم به وجود می آید و اصل آن از ساقه ی تخمک است)، غلاف ضمیمه ی بذر

aril

ariose

<hr> (موسیقی) تک خوانی همراه با موسیقی، آریوسو

(موسیقی) تک خوانی همراه با موسیقی، آریوسو

arioso

<hr> معنی : طلوع کردن، برخاستن، رخ دادن، بلند شدن، برامدن، قیام کردن <hr> معانی دیگر : بلند شدن (از جا)، بالا رفتن، صعود کردن، فرازیدن، به وجود آمدن، ناشی شدن، رستن، ر&nbsp; دادن، بوجود اوردن، طغیان کردن

معنی : طلوع کردن، برخاستن، رخ دادن، بلند شدن، برامدن، قیام کردن معانی دیگر : بلند شدن (از جا)، بالا رفتن، صعود کردن، فرازیدن، به وجود آمدن، ناشی شدن، رستن، ر دادن، بوجود اوردن، طغیان کردن

arise

arise from

<hr> برخاستن، ر&nbsp;دادن، روی دادن، برامدن، قیام کردن، طلوع

برخاستن، ر دادن، روی دادن، برامدن، قیام کردن، طلوع

arisen

arising

arising problem

<hr> (گیاه شناسی) داسه، ریش گندم

(گیاه شناسی) داسه، ریش گندم

arista

<hr> معنی : حکومت اشرافی، طبقهء اشراف <hr> معانی دیگر : نخبگان، بهسالاران، بهزادان، زبدگان، (در اصل) بهسالاری (حکومت خوب ترین افراد)، بهزاد سالاری، اشراف سالاری (حکومت اقلیت اشرافی که ثروت و مقام موروثی دارند)، کشوری که اشراف بر آن حاکم اند، کشور بهزاد سالاری، طبقه ی اشراف، نجیب زادگان، اعیان، نجبا، روح یا کیفیت اشرافی

معنی : حکومت اشرافی، طبقهء اشراف معانی دیگر : نخبگان، بهسالاران، بهزادان، زبدگان، (در اصل) بهسالاری (حکومت خوب ترین افراد)، بهزاد سالاری، اشراف سالاری (حکومت اقلیت اشرافی که ثروت و مقام موروثی دارند)، کشوری که اشراف بر آن حاکم اند، کشور بهزاد سالاری، طبقه ی اشراف، نجیب زادگان، اعیان، نجبا، روح یا کی

aristocracy

<hr> معنی : نجیب زاده، عضو دستهء اشراف، طرفدار حکومت اشراف <hr> معانی دیگر : اشراف زاده، اشرافی، بهزاد، از طبقه ی ممتاز، دارای سلیقه یا افکار یا رفتار اشرافی

معنی : نجیب زاده، عضو دستهء اشراف، طرفدار حکومت اشراف معانی دیگر : اشراف زاده، اشرافی، بهزاد، از طبقه ی ممتاز، دارای سلیقه یا افکار یا رفتار اشرافی

aristocrat

<hr> معنی : اشرافی، اعیانی <hr> معانی دیگر : اشراف منشانه، بهزادانه، وابسته به اشراف یا اشراف سالاری

معنی : اشرافی، اعیانی معانی دیگر : اشراف منشانه، بهزادانه، وابسته به اشراف یا اشراف سالاری

aristocratic

aristocratic mannerisms

aristocratically

aristocraticness

<hr> اریستوفان (کمدی نویس یونانی)

اریستوفان (کمدی نویس یونانی)

aristophanes

<hr> معنی : مربوط به عقیده و فلسفهء ارسطو <hr> معانی دیگر : وابسته به ارسطو و فلسفه ی او، ارسطویی، پیرو ارسطو و اندیشه های او

معنی : مربوط به عقیده و فلسفهء ارسطو معانی دیگر : وابسته به ارسطو و فلسفه ی او، ارسطویی، پیرو ارسطو و اندیشه های او

aristotelian

aristotelianism

<hr> معنی : ارسطو، ارسطاطالیس <hr> معانی دیگر : ارسطو (فیلسوف یونانی)

معنی : ارسطو، ارسطاطالیس معانی دیگر : ارسطو (فیلسوف یونانی)

aristotle

arita

<hr> معنی : حساب، حسابی، علم حساب، حسابگر، سیاق، حساب دان <hr> معانی دیگر : وابسته به حساب، حسابی (arithmetical هم می گویند)

معنی : حساب، حسابی، علم حساب، حسابگر، سیاق، حساب دان معانی دیگر : وابسته به حساب، حسابی (arithmetical هم می گویند)

واژه های حرف "a" - انگلیسی به انگلیسی