انگلیسی به انگلیسی

bad language

bad loan

bad loser

bad lot

bad luck

bad manners

bad medicine

bad mixer

bad mood

<hr> بدمینتون (بازی شبیه به تنیس)

بدمینتون (بازی شبیه به تنیس)

bad mouth

bad music

bad name

bad news

<hr> نیت بد، قصد بد، نابکاری، عدم صمیمیت، دو رنگی، دوز و کلک، بدعهدی، تقلب، خبر بد زود به گوش همه می رسد

نیت بد، قصد بد، نابکاری، عدم صمیمیت، دو رنگی، دوز و کلک، بدعهدی، تقلب، خبر بد زود به گوش همه می رسد

bad news travels fast

bad omen

bad operation

bad pay list

bad penny

bad performer

bad person

bad press

bad publicity

bad quarter of an hour

bad record

bad reputation

bad sector

bad shot

bad speller

bad start

bad taste

bad temper

<hr> (امریکا - خودمانی) بد دهنی کردن، خرده گیری کردن، عیب جویی کردن، بدخو، تندخو

(امریکا - خودمانی) بد دهنی کردن، خرده گیری کردن، عیب جویی کردن، بدخو، تندخو

bad tempered

bad thoughts

bad toothache

bad weather

bad woman

<hr> وابسته به باداری یا باداریان (دوران نوسنگی مصر با این مشخصات: پرورش چارپایان و ساختن سفالینه های ظریف)، (خودمانی) کله خر، گردن کلفت و مزاحم، عربده جو، مشکل آفرین، چاقوکش، وابسته به کله خری (badassed هم می گویند)

وابسته به باداری یا باداریان (دوران نوسنگی مصر با این مشخصات: پرورش چارپایان و ساختن سفالینه های ظریف)، (خودمانی) کله خر، گردن کلفت و مزاحم، عربده جو، مشکل آفرین، چاقوکش، وابسته به کله خری (badassed هم می گویند)

badass

badaud

baddie

baddish

baddy

<hr> (امریکا - خودمانی) آدم بد، آدم بدجنس (به ویژه آدم بد در فیلم و نمایش و غیره)، زمان گذشته ی فعل: bid، p زمان ماضی فعل bid

(امریکا - خودمانی) آدم بد، آدم بدجنس (به ویژه آدم بد در فیلم و نمایش و غیره)، زمان گذشته ی فعل: bid، p زمان ماضی فعل bid

bade

<hr> زمان گذشته ی فعل: bid، ناحیه ی بادن (در جنوب غربی آلمان که امروزه جزو ایالت بادن ـ ورتمبرگ است)

زمان گذشته ی فعل: bid، ناحیه ی بادن (در جنوب غربی آلمان که امروزه جزو ایالت بادن ـ ورتمبرگ است)

baden

<hr> ناحیه ی بادن (در جنوب غربی آلمان که امروزه جزو ایالت بادن ـ ورتمبرگ است)، شهر بادن - بادن (در جنوب باختری آلمان که محل چشمه های آب گرم معدنی است)

ناحیه ی بادن (در جنوب غربی آلمان که امروزه جزو ایالت بادن ـ ورتمبرگ است)، شهر بادن - بادن (در جنوب باختری آلمان که محل چشمه های آب گرم معدنی است)

baden baden

baden wurttemberg

<hr> معنی : نشان، امضاء و علامت برجسته و مشخص <hr> معانی دیگر : ایالت بادن - ورتمبرگ (در جنوب باختری آلمان - پایتخت آن: اشتوتکارت)، (ارتش - علامتی که حاکی از درجه یا رتبه است) مدال، درجه، هر علامت یا نشان مشخص کننده، علامت

معنی : نشان، امضاء و علامت برجسته و مشخص معانی دیگر : ایالت بادن - ورتمبرگ (در جنوب باختری آلمان - پایتخت آن: اشتوتکارت)، (ارتش - علامتی که حاکی از درجه یا رتبه است) مدال، درجه، هر علامت یا نشان مشخص کننده، علامت

badge

<hr> معنی : گورکن، دوره گرد، خرسک، دستفروش، خرده فروش، شغاره، ازار کردن، اذیت کردن <hr> معانی دیگر : (ارتش - علامتی که حاکی از درجه یا رتبه است) مدال، نشان، درجه، هر علامت یا نشان مشخص کننده، سر به سر گذاشتن، آزار کردن، نق زدن، (جانورشناسی) گورکن، شغار (تیره ی mustelidae به ویژه جنس های taxidea و meles که پستاندارانی گوشتخوار و حفار بوده و پاهای کلفت و کوتاه و دست و پنجه های دراز و نیرومندی دارند)، خز این حیوان، (استرالیا) wombat و bandicoot، (حرف بزرگ - عامیانه) بومی یا ساکن ایالت ویسکانسین (در امریکا)، n : دستفروش، ش گورکن، شغاره mustelidae، vt : سربسر گذاشتن

معنی : گورکن، دوره گرد، خرسک، دستفروش، خرده فروش، شغاره، ازار کردن، اذیت کردن معانی دیگر : (ارتش - علامتی که حاکی از درجه یا رتبه است) مدال، نشان، درجه، هر علامت یا نشان مشخص کننده، سر به سر گذاشتن، آزار کردن، نق زدن، (جانورشناسی) گورکن، شغار (تیره ی mustelidae به ویژه جنس های taxidea و meles که پست

badger

<hr> دستفروش، دورهگرد، خرده فروش، (جانورشناسی). گورکن، خرسک، شغاره( mustelidae )، (. vt ): سربسر گذاشتن، اذیت کردن، ازار کردن

دستفروش، دورهگرد، خرده فروش، (جانورشناسی). گورکن، خرسک، شغاره( mustelidae )، (. vt ): سربسر گذاشتن، اذیت کردن، ازار کردن

واژه های حرف "b" - انگلیسی به انگلیسی