انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : پاشیده، ریخته، افشانده <hr> معانی دیگر : (قدیمی) پوشیده (از چیزی)

معنی : پاشیده، ریخته، افشانده معانی دیگر : (قدیمی) پوشیده (از چیزی)

besprent

<hr> معنی : پاشیدن، ریختن، افشاندن <hr> معانی دیگر : (قدیمی - در شعر) پاشیده، پخش شده

معنی : پاشیدن، ریختن، افشاندن معانی دیگر : (قدیمی - در شعر) پاشیده، پخش شده

besprinkle

<hr> اسم خاص مونث (مخفف: elizabeth است)

اسم خاص مونث (مخفف: elizabeth است)

bess

<hr> عمران : یکى از روشهاى تهیه فولاد

عمران : یکى از روشهاى تهیه فولاد

bessemer

<hr> روش بسمر (روش ساختن پولاد از طریق دمیدن هوا بر آهن گداخته)

روش بسمر (روش ساختن پولاد از طریق دمیدن هوا بر آهن گداخته)

bessemer process

bessette

bessie

<hr> معنی : بهترین، بهترین کار، به بهترین وجه، بزرگترین، نیکوترین، خوبترین، شایستهترین، ممتاز، عظیم ترین، به نیکوترین روش، اعلاء، خاصگی، سبقت گرفتن، برتری جستن <hr> معانی دیگر : بهینه، به بهترین وجه (حالت عالی صفت: good, better, best و قید: well, better, best، بیشترین، مزیت، چیرگی، بهترین پوشاک، چیره شدن، بردن، شکست دادن، بهتر انجام دادن (از)، adj : صفت عالی good، پیشترین

معنی : بهترین، بهترین کار، به بهترین وجه، بزرگترین، نیکوترین، خوبترین، شایستهترین، ممتاز، عظیم ترین، به نیکوترین روش، اعلاء، خاصگی، سبقت گرفتن، برتری جستن معانی دیگر : بهینه، به بهترین وجه (حالت عالی صفت: good, better, best و قید: well, better, best، بیشترین، مزیت، چیرگی، بهترین پوشاک، چیره شدن، برد

best

best before

best bib and tucker

best buddy

best buy

best buy in town

best case scenario

best evidence rule

best judgement assessment

best kept secret

best known

<hr> معنی : ساقدوش داماد <hr> معانی دیگر : (امریکا) ساقدوش، ملازم داماد

معنی : ساقدوش داماد معانی دیگر : (امریکا) ساقدوش، ملازم داماد

best man

best of

best of breed

best of judgement

best of luck

best of the bunch

best part

best possible manner

best regards

<hr> پرفروش ترین مال التجاره، پرتیراژترین کتاب، (کتاب و غیره) پرفروش ترین (best seller هم می نویسند)

پرفروش ترین مال التجاره، پرتیراژترین کتاب، (کتاب و غیره) پرفروش ترین (best seller هم می نویسند)

best seller

best solution

best thing since sliced bread

best way possible

best western

best wishes

<hr> معنی : واقع، سودمند واقع شدن، جای کسی را گرفتن، کمک کردن، یاری کردن، بدرد خوردن <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، قرار گرفته، bested : یاری کردن

معنی : واقع، سودمند واقع شدن، جای کسی را گرفتن، کمک کردن، یاری کردن، بدرد خوردن معانی دیگر : (قدیمی)، قرار گرفته، bested : یاری کردن

bestead

<hr> معنی : واقع، جای کسی را گرفتن، کمک کردن، بدرد خوردن <hr> معانی دیگر : دارای حالت ویژه

معنی : واقع، جای کسی را گرفتن، کمک کردن، بدرد خوردن معانی دیگر : دارای حالت ویژه

bested

bestfoods

<hr> معنی : حیوانی، دامی، شبیه حیوان، جانور خوی <hr> معانی دیگر : وحشی، حیوان منش، ددمنش، سبع، جانوری

معنی : حیوانی، دامی، شبیه حیوان، جانور خوی معانی دیگر : وحشی، حیوان منش، ددمنش، سبع، جانوری

bestial

bestialise

<hr> معنی : حیوانیت، جانور خویی <hr> معانی دیگر : ددمنشی، وحشیگری، عمل وحشیانه، حیوان صفتی

معنی : حیوانیت، جانور خویی معانی دیگر : ددمنشی، وحشیگری، عمل وحشیانه، حیوان صفتی

bestiality

<hr> حیوانی کردن، وحشی کردن، جانور خوی نمودن

حیوانی کردن، وحشی کردن، جانور خوی نمودن

bestialize

bestially

<hr> معنی : رساله یا مقاله راجع بحیوانات <hr> معانی دیگر : کتاب علوم طبیعی قرون وسطایی که در آن شرح حیوانات با درس های اخلاقی آمیخته بود

معنی : رساله یا مقاله راجع بحیوانات معانی دیگر : کتاب علوم طبیعی قرون وسطایی که در آن شرح حیوانات با درس های اخلاقی آمیخته بود

bestiary

<hr> معنی : تحریک کردن، جنباندن، بحرکت دراوردن <hr> معانی دیگر : (خود را) تکان دادن، فعال شدن، جم خوردن، پرداختن (به کاری)

معنی : تحریک کردن، جنباندن، بحرکت دراوردن معانی دیگر : (خود را) تکان دادن، فعال شدن، جم خوردن، پرداختن (به کاری)

bestir

<hr> به حرکت دراوردن، خودراجنباندن

به حرکت دراوردن، خودراجنباندن

bestir oneself

<hr> معنی : بخشیدن، عطاء کردن <hr> معانی دیگر : (معمولا با on یا upon) هدیه دادن، ارزانی داشتن، وقف کردن، (قدیمی) قرار دادن (در انبار و غیره)، گذاشتن، (قدیمی) جای دادن، منزل دادن، ارزانی داشتن باon یاupon

معنی : بخشیدن، عطاء کردن معانی دیگر : (معمولا با on یا upon) هدیه دادن، ارزانی داشتن، وقف کردن، (قدیمی) قرار دادن (در انبار و غیره)، گذاشتن، (قدیمی) جای دادن، منزل دادن، ارزانی داشتن باon یاupon

bestow

<hr> معنی : بخشش، اعطاء <hr> معانی دیگر : بخشش، اعطاء

معنی : بخشش، اعطاء معانی دیگر : بخشش، اعطاء

واژه های حرف "b" - انگلیسی به انگلیسی