انگلیسی به انگلیسی

<hr> کلفت، (دختر یا زن) بیگار، زرخرید، برده، بنده، کنیز زرخرید

کلفت، (دختر یا زن) بیگار، زرخرید، برده، بنده، کنیز زرخرید

bondmaid

<hr> معنی : غلام، برده، رعیت <hr> معانی دیگر : نوکر، (پسر یا مرد) بیگار، زرخرید، بنده، (در نظام فئودال) رعیت

معنی : غلام، برده، رعیت معانی دیگر : نوکر، (پسر یا مرد) بیگار، زرخرید، بنده، (در نظام فئودال) رعیت

bondman

bonds of friendship

bonds of love

<hr> معنی : غلام، بنده، زر خرید، برده بدون مزد و اجرت <hr> معانی دیگر : کسی که رسما متعهد بود (معمولا به خاطر بدهی) مدت معینی بیگاری و نوکری کند، برده، غلام، بنده، برده بدون مزد واجرت، زر خرید

معنی : غلام، بنده، زر خرید، برده بدون مزد و اجرت معانی دیگر : کسی که رسما متعهد بود (معمولا به خاطر بدهی) مدت معینی بیگاری و نوکری کند، برده، غلام، بنده، برده بدون مزد واجرت، زر خرید

bondservant

bondservice

bondslave

<hr> معنی : کفیل، ضامن، غلام، برده <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: bondman

معنی : کفیل، ضامن، غلام، برده معانی دیگر : رجوع شود به: bondman

bondsman

bondstone

bondswoman

bondwire

<hr> معنی : کنیز، کلفت زر خرید، زن زر خرید <hr> معانی دیگر : کنیز، زن زر خرید، کلفت زر خرید

معنی : کنیز، کلفت زر خرید، زن زر خرید معانی دیگر : کنیز، زن زر خرید، کلفت زر خرید

bondwoman

<hr> معنی : استخوان بندی، استخوان، عظم، گرفتن یا برداشتن، درخواست کردن، خواستن، تقاضا کردن <hr> معانی دیگر : (جمع) بدن (زنده یا مرده)، لاش، ماده ی استخوان مانند، (کاربرد غیردقیق) عاج، استخوانی، ساخته شده از استخوان، (در لباس های زنانه ی قدیمی) استخوان شکم بند، طاس (طاس نرد)، تاس، استخوان گوشت را درآوردن، (خودمانی) سخت و باشتاب مطالعه کردن (مثلا برای امتحان) (معمولا با up)، (جمع) استخوان بندی، اسکلت، تخته های پهنی که در نمایش های مذهبی برای ایجاد صدا به هم می زنند، رجوع شود به: bone white، (بیشتر در مورد شکم بندهای قدیمی زنان) با استخوان محکم و سفت کردن (معمولا استخوان نهنگ)، استخوان کوبیده ی حیوانات که در ساختن برخی چینی های ظریف و همچنین کود و خوراک دام کاربرد دارد، با گرد استخوان کود دادن

معنی : استخوان بندی، استخوان، عظم، گرفتن یا برداشتن، درخواست کردن، خواستن، تقاضا کردن معانی دیگر : (جمع) بدن (زنده یا مرده)، لاش، ماده ی استخوان مانند، (کاربرد غیردقیق) عاج، استخوانی، ساخته شده از استخوان، (در لباس های زنانه ی قدیمی) استخوان شکم بند، طاس (طاس نرد)، تاس، استخوان گوشت را درآوردن، (خود

bone

bone breaking

bone cancer

<hr> چینی فراتاب و ظریف که از رس سفید و خاکستر استخوان درست شده است

چینی فراتاب و ظریف که از رس سفید و خاکستر استخوان درست شده است

bone china

<hr> انواع رنگ های سفید کمی مایل به خاکستری یا زرد، سفید استخوانی

انواع رنگ های سفید کمی مایل به خاکستری یا زرد، سفید استخوانی

bone dry

bone dust

bone idle

bone in the throat

bone lazy

bone marrow

<hr> گرد استخوان، استخوان کوبیده (که به عنوان خوراک دام و کود و غیره کاربرد دارد)، آرد استخوان

گرد استخوان، استخوان کوبیده (که به عنوان خوراک دام و کود و غیره کاربرد دارد)، آرد استخوان

bone meal

<hr> مایه ی نفاق، موضوع دعوا، مایه نفاق

مایه ی نفاق، موضوع دعوا، مایه نفاق

bone of contention

bone scan

bone structure

bone to pick

bone up

bone up on a subject

<hr> کلس حیوانی، زغال استخوان (که از سوزاندن استخوان در کوره ی بسته به دست می آید و در پالودن شکر و به عنوان رنگدانه کاربرد دارد)، کلس حیوانی

کلس حیوانی، زغال استخوان (که از سوزاندن استخوان در کوره ی بسته به دست می آید و در پالودن شکر و به عنوان رنگدانه کاربرد دارد)، کلس حیوانی

boneblack

bonebreaker

<hr> روغن استخوان (روغن غلیظ و سیاه رنگی که از تلاشی و تقطیر استخوان به دست می آید)، (در ترکیب) دارای نوع به خصوصی استخوان، بی استخوان (گوشت)، استخوان گرفته (مثل ماهی سرخ کرده)

روغن استخوان (روغن غلیظ و سیاه رنگی که از تلاشی و تقطیر استخوان به دست می آید)، (در ترکیب) دارای نوع به خصوصی استخوان، بی استخوان (گوشت)، استخوان گرفته (مثل ماهی سرخ کرده)

boned

<hr> (در ترکیب) دارای نوع به خصوصی استخوان، بی استخوان (گوشت)، استخوان گرفته (مثل ماهی سرخ کرده)، (جانورشناسی) استخوانماهی (از تیره ی albulidae و راسته ی elopiformes که در دریاهای حاره زندگی می کند - به ویژه ماهی سفید فلسی به نام albula vulpes)

(در ترکیب) دارای نوع به خصوصی استخوان، بی استخوان (گوشت)، استخوان گرفته (مثل ماهی سرخ کرده)، (جانورشناسی) استخوانماهی (از تیره ی albulidae و راسته ی elopiformes که در دریاهای حاره زندگی می کند - به ویژه ماهی سفید فلسی به نام albula vulpes)

bonefish

<hr> معنی : ادم احمق و کودن، ادم کله خر <hr> معانی دیگر : خیلی خشک، خشکیده، (امریکا - خودمانی) کله خر، بی مخ، احمق

معنی : ادم احمق و کودن، ادم کله خر معانی دیگر : خیلی خشک، خشکیده، (امریکا - خودمانی) کله خر، بی مخ، احمق

bonehead

boneheaded

boneheadedness

<hr> (جانورشناسی) استخوانماهی (از تیره ی albulidae و راسته ی elopiformes که در دریاهای حاره زندگی می کند - به ویژه ماهی سفید فلسی به نام albula vulpes)، (گوشت و ماهی) بی استخوان

(جانورشناسی) استخوانماهی (از تیره ی albulidae و راسته ی elopiformes که در دریاهای حاره زندگی می کند - به ویژه ماهی سفید فلسی به نام albula vulpes)، (گوشت و ماهی) بی استخوان

boneless

bonelet

<hr> معنی : خبط، اشتباه مضحک <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) کله خر، بی مخ، احمق، (امریکا - خودمانی) اشتباه احمقانه، خطای خرکی، اشتباه لپی

معنی : خبط، اشتباه مضحک معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) کله خر، بی مخ، احمق، (امریکا - خودمانی) اشتباه احمقانه، خطای خرکی، اشتباه لپی

boner

bones

<hr> (گوشت و ماهی) بی استخوان، (گیاه شناسی) تب بر، اذان الحمار (انواع گیاهان خانواده ی composite به ویژه eupatorium perfoliatum که گل های سفید و خوشه ای می دهد و در طب گیاهی کاربرد دارد)

(گوشت و ماهی) بی استخوان، (گیاه شناسی) تب بر، اذان الحمار (انواع گیاهان خانواده ی composite به ویژه eupatorium perfoliatum که گل های سفید و خوشه ای می دهد و در طب گیاهی کاربرد دارد)

boneset

<hr> معنی : شکسته بند <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) اشتباه احمقانه، خطای خرکی، اشتباه لپی، شکسته بند (بدون پروانه ی کسب رسمی)، شکسته بند

معنی : شکسته بند معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) اشتباه احمقانه، خطای خرکی، اشتباه لپی، شکسته بند (بدون پروانه ی کسب رسمی)، شکسته بند

bonesetter

boneshaker

boneyard

<hr> معنی : اتش بازی، اتش بزرگ <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) تب بر، اذان الحمار (انواع گیاهان خانواده ی composite به ویژه eupatorium perfoliatum که گل های سفید و خوشه ای می دهد و در طب گیاهی کاربرد دارد)، آتش بلند شعله، آتشی که در هوای آزاد روشن کنند (برای تفریح یا سوزاندن شاخ و برگ و غیره)، آتش بزرگ، نار، بزرگ آذر، آتش بازی

معنی : اتش بازی، اتش بزرگ معانی دیگر : (گیاه شناسی) تب بر، اذان الحمار (انواع گیاهان خانواده ی composite به ویژه eupatorium perfoliatum که گل های سفید و خوشه ای می دهد و در طب گیاهی کاربرد دارد)، آتش بلند شعله، آتشی که در هوای آزاد روشن کنند (برای تفریح یا سوزاندن شاخ و برگ و غیره)، آتش بزرگ، نار، ب

bonfire

bonfire night

<hr> معنی : طنین صدا <hr> معانی دیگر : شکسته بند (بدون پروانه ی کسب رسمی)، آتش بلند شعله، آتشی که در هوای آزاد روشن کنند (برای تفریح یا سوزاندن شاخ و برگ و غیره)، آتش بزرگ، نار، بزرگ آذر، آتش بازی، صدای عمیق و پرطنین (مثل صدای ناقوس بزرگ)، دانگ، بانگ، دانگ دانگ صدا کردن، قلیان ویژه ی کشیدن ماری جوانا و غیره، ring : طنین صدا مثل صدای زنگ

معنی : طنین صدا معانی دیگر : شکسته بند (بدون پروانه ی کسب رسمی)، آتش بلند شعله، آتشی که در هوای آزاد روشن کنند (برای تفریح یا سوزاندن شاخ و برگ و غیره)، آتش بزرگ، نار، بزرگ آذر، آتش بازی، صدای عمیق و پرطنین (مثل صدای ناقوس بزرگ)، دانگ، بانگ، دانگ دانگ صدا کردن، قلیان ویژه ی کشیدن ماری جوانا و غیره، 

bong

<hr> معنی : بانگو <hr> معانی دیگر : صدای عمیق و پرطنین (مثل صدای ناقوس بزرگ)، دانگ، بانگ، دانگ دانگ صدا کردن، قلیان ویژه ی کشیدن ماری جوانا و غیره، (جانورشناسی) گوزن بانگو (tragelaphus eurycerus - بومی افریقا)، (موسیقی) طبلک دوطرفه که با دست نواخته می شود (و معمولا دو قلو است)، دمبک جفتی (bongo drum هم می گویند)، یکنوع طبل دوطرفه که بادست نواخته میشود

معنی : بانگو معانی دیگر : صدای عمیق و پرطنین (مثل صدای ناقوس بزرگ)، دانگ، بانگ، دانگ دانگ صدا کردن، قلیان ویژه ی کشیدن ماری جوانا و غیره، (جانورشناسی) گوزن بانگو (tragelaphus eurycerus - بومی افریقا)، (موسیقی) طبلک دوطرفه که با دست نواخته می شود (و معمولا دو قلو است)، دمبک جفتی (bongo drum هم می گوی

واژه های حرف "b" - انگلیسی به انگلیسی