انگلیسی به انگلیسی

carter jimmy

<hr> وابسته به دکارت و اندیشه های فلسفی و ریاضی او، دکارتی، پیرو عقاید و روش های دکارت، کارتزین، وابسته به فلسفه دکارت

وابسته به دکارت و اندیشه های فلسفی و ریاضی او، دکارتی، پیرو عقاید و روش های دکارت، کارتزین، وابسته به فلسفه دکارت

cartesian

<hr> (ریاضی) مختصات کارتزین، هماراهای دکارتی

(ریاضی) مختصات کارتزین، هماراهای دکارتی

cartesian coordinates

<hr> روانشناسى : مکتب دکارت

cartesianism

<hr> انچه دریک گاری جا بگیرد

انچه دریک گاری جا بگیرد

cartful

<hr> معنی : شهر کارتاژ قدیم <hr> معانی دیگر : سرزمین کارتاژ (در حدود قرن نهم پیش از میلاد به وجود آمد و در سال 146 پیش از میلاد توسط رومی ها ویران شد - در محل فعلی شهر تونس قرار داشت)

معنی : شهر کارتاژ قدیم معانی دیگر : سرزمین کارتاژ (در حدود قرن نهم پیش از میلاد به وجود آمد و در سال 146 پیش از میلاد توسط رومی ها ویران شد - در محل فعلی شهر تونس قرار داشت)

carthage

<hr> وابسته بشهرقدیم قرطاجنه درافریقا

وابسته بشهرقدیم قرطاجنه درافریقا

carthaginian

carthamus

<hr> (کلیسای کاتولیک) کارتوزیان (عضو دسته ای از راهبان ریاضت کش که توسط برونو: st. bruno در سال 1084 میلادی در فرانسه تاسیس گردید)، وابسته به این راهبان

(کلیسای کاتولیک) کارتوزیان (عضو دسته ای از راهبان ریاضت کش که توسط برونو: st. bruno در سال 1084 میلادی در فرانسه تاسیس گردید)، وابسته به این راهبان

carthusian

<hr> معنی : غضروف، نرمه استخوان، کرجن، خیشوم <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی)، نرمه، زردپی

معنی : غضروف، نرمه استخوان، کرجن، خیشوم معانی دیگر : (کالبد شناسی)، نرمه، زردپی

cartilage

cartilagineous

<hr> معنی : غضروفی <hr> معانی دیگر : غضروف مانند، نرمه دار، کرجنی

معنی : غضروفی معانی دیگر : غضروف مانند، نرمه دار، کرجنی

cartilaginous

carting

<hr> به اندازه ی گنجایش یک گاری

به اندازه ی گنجایش یک گاری

cartload

<hr> معنی : نقشه کش <hr> معانی دیگر : (کسی که کارش تهیه ی نقشه و نمودار است) نقشه نگار، نمودارنگار، طراح

معنی : نقشه کش معانی دیگر : (کسی که کارش تهیه ی نقشه و نمودار است) نقشه نگار، نمودارنگار، طراح

cartographer

<hr> معنی : وابسته به نقشه کشی <hr> معانی دیگر : وابسته به نقشه کشی

معنی : وابسته به نقشه کشی معانی دیگر : وابسته به نقشه کشی

cartographic

cartographical

<hr> معنی : نقشه کشی <hr> معانی دیگر : نقشه نگاری، نمودار نگاری، علم و هنر ساختن نقشه و نمودار و کروکی

معنی : نقشه کشی معانی دیگر : نقشه نگاری، نمودار نگاری، علم و هنر ساختن نقشه و نمودار و کروکی

cartography

cartomancy

<hr> معنی : کارتن، مقوا، جعبه مقوایی، جاکاغذی <hr> معانی دیگر : قوطی یا جعبه ی مقوایی، جعبه ی مقوایی بزرگ، بسته، پاکت، به قدر یک کارتن یا گنجانه، ظرف یا گنجانه ای که از مقوای مومی درست شده و برای آبگونه ها به کار می رود

معنی : کارتن، مقوا، جعبه مقوایی، جاکاغذی معانی دیگر : قوطی یا جعبه ی مقوایی، جعبه ی مقوایی بزرگ، بسته، پاکت، به قدر یک کارتن یا گنجانه، ظرف یا گنجانه ای که از مقوای مومی درست شده و برای آبگونه ها به کار می رود

carton

<hr> معنی : فیلم های نقاشی شده، کاریکاتور، داستان مصور، تصویر مضحک <hr> معانی دیگر : (تصویر غلو آمیز و هجو آمیز شخص یا مکان و غیره) کاریکاتور، طنز نقش، (در مورد طرح گلدوزی یا نقاشی روی دیوار و غیره) پیش نقش (مسوده یا تصویر مدادی یا الگو که از روی آن نقش نهایی را ترسیم می کنند)، الگو، رجوع شود به: comic strip، کارتون، مضحک قلمی (animated cartoon هم می گویند)

معنی : فیلم های نقاشی شده، کاریکاتور، داستان مصور، تصویر مضحک معانی دیگر : (تصویر غلو آمیز و هجو آمیز شخص یا مکان و غیره) کاریکاتور، طنز نقش، (در مورد طرح گلدوزی یا نقاشی روی دیوار و غیره) پیش نقش (مسوده یا تصویر مدادی یا الگو که از روی آن نقش نهایی را ترسیم می کنند)، الگو، رجوع شود به: comic strip،

cartoon

cartoon series

<hr> معنی : نقاش کارتون <hr> معانی دیگر : نقاش کارتون

معنی : نقاش کارتون معانی دیگر : نقاش کارتون

cartoonist

cartouch

<hr> معنی : گلوله توپ <hr> معانی دیگر : فشنگ

معنی : گلوله توپ معانی دیگر : فشنگ

cartouche

<hr> معنی : گلوله، فشنگ، کارتریج <hr> معانی دیگر : استوانه (حلقه ی فیلم دوربین عکاسی با ماسوره و پوشش خارجی آن که یکجا در دوربین می گذارند)، (جنگ افزار) فشنگ (شامل پوکه و باروت و گلوله یا ساچمه)، (گرامافون) سوزن و ملحقات آن (که می توان آن را تعویض کرد)، (مکانیک) سوپاپ اطمینان، شیر فشنگی، (معدن) لوله ی ناریه، لوله ی دینامیت

معنی : گلوله، فشنگ، کارتریج معانی دیگر : استوانه (حلقه ی فیلم دوربین عکاسی با ماسوره و پوشش خارجی آن که یکجا در دوربین می گذارند)، (جنگ افزار) فشنگ (شامل پوکه و باروت و گلوله یا ساچمه)، (گرامافون) سوزن و ملحقات آن (که می توان آن را تعویض کرد)، (مکانیک) سوپاپ اطمینان، شیر فشنگی، (معدن) لوله ی ناریه، 

cartridge

cartridge belt

cartridge case

cartridge clip

cartridge font

cartridge paper

<hr> معنی : کلاسور، جاکاغذی، کازیه، ارشیو <hr> معانی دیگر : مجموعه یا فهرست قباله ها و منشورها و اساسنامه ها و غیره، chartulary : کازیه

معنی : کلاسور، جاکاغذی، کازیه، ارشیو معانی دیگر : مجموعه یا فهرست قباله ها و منشورها و اساسنامه ها و غیره، chartulary : کازیه

cartulary

<hr> (مثل چرخ یا فرفره) دور خود چرخیدن، (به ترتیب روی دست ها و پاها و از پهلو نه از جلو یا عقب) چرخ زدن، کله معلق زدن، چرخ گاری، چرخ زنی، چرخش، کله معلق زدن چرخ گاری چرخزنی

(مثل چرخ یا فرفره) دور خود چرخیدن، (به ترتیب روی دست ها و پاها و از پهلو نه از جلو یا عقب) چرخ زدن، کله معلق زدن، چرخ گاری، چرخ زنی، چرخش، کله معلق زدن چرخ گاری چرخزنی

cartwheel

cartwright

<hr> لایه یا قلمبه ی گوشتی (مثلا تاج خروس و غبغب بوقلمون)، گوشتاله

لایه یا قلمبه ی گوشتی (مثلا تاج خروس و غبغب بوقلمون)، گوشتاله

caruncle

<hr> (شیمی - داروسازی) کارواکرل (ماده ی غلیظ و روغنی به فرمول (ch3)2chc6h3(ch)3(oh) که گندزدا است)

(شیمی - داروسازی) کارواکرل (ماده ی غلیظ و روغنی به فرمول (ch3)2chc6h3(ch)3(oh) که گندزدا است)

carvacrol

<hr> معنی : حک کردن، بریدن، کنده کاری کردن، تراشیدن، منبت کاری کردن، منقور کردن <hr> معانی دیگر : کندن، حجاری کردن، تراشیدن (سنگ و چوب و غیره)، (بدن و گوشت پخته) لایه لایه بریدن، قاچ کردن، قاش کردن، باریکه باریکه بریدن (با کارد)، کندوکاو کردن

معنی : حک کردن، بریدن، کنده کاری کردن، تراشیدن، منبت کاری کردن، منقور کردن معانی دیگر : کندن، حجاری کردن، تراشیدن (سنگ و چوب و غیره)، (بدن و گوشت پخته) لایه لایه بریدن، قاچ کردن، قاش کردن، باریکه باریکه بریدن (با کارد)، کندوکاو کردن

carve

<hr> 1- قطعه قطعه کردن، (به بخش های کوچکتر) بریدن 2- (عامیانه) کارد زدن به، کاردی کردن، با کارد زخمی کردن

1- قطعه قطعه کردن، (به بخش های کوچکتر) بریدن 2- (عامیانه) کارد زدن به، کاردی کردن، با کارد زخمی کردن

carve up

<hr> معنی : حک شده <hr> معانی دیگر : (verb transitive) حک کردن، تراشیدن، کنده کاری کردن، بریدن

معنی : حک شده معانی دیگر : (verb transitive) حک کردن، تراشیدن، کنده کاری کردن، بریدن

carved

<hr> معنی : کرجی، نوعی کشتی یا هواپیما، کشتی کوچک سریع السیر <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: caravel

معنی : کرجی، نوعی کشتی یا هواپیما، کشتی کوچک سریع السیر معانی دیگر : رجوع شود به: caravel

carvel

<hr> جرج واشنگتن کارور (گیاه شناس سیاهپوست - امریکایی)، کنده کار، قلم زن، سنگ تراش، حجار

جرج واشنگتن کارور (گیاه شناس سیاهپوست - امریکایی)، کنده کار، قلم زن، سنگ تراش، حجار

carver

<hr> (انگلیس) رستورانی که در آن رست بیف را جلو مشتری برایش می برند

(انگلیس) رستورانی که در آن رست بیف را جلو مشتری برایش می برند

carvery

<hr> معنی : بریدن، کنده کاری، حکاکی، فر کوتاه مدت <hr> معانی دیگر : منبت کاری، کند و کاو، برش (با کارد)

معنی : بریدن، کنده کاری، حکاکی، فر کوتاه مدت معانی دیگر : منبت کاری، کند و کاو، برش (با کارد)

carving

<hr> کارد گوشت بری، چاقوی بزرگ (و گاهی دندانه دار)، چاقوی حکاکی یا گوشت بری کاردگوشت خردکنی

کارد گوشت بری، چاقوی بزرگ (و گاهی دندانه دار)، چاقوی حکاکی یا گوشت بری کاردگوشت خردکنی

carving knife

<hr> (امریکا) محل شستن اتومبیل، ماشین شوی خانه (car wash هم می نویسند)

(امریکا) محل شستن اتومبیل، ماشین شوی خانه (car wash هم می نویسند)

carwash

<hr> جویس کری (نویسنده ی انگلیسی - زاده ی ایرلند)

جویس کری (نویسنده ی انگلیسی - زاده ی ایرلند)

cary

<hr> (به ویژه در معماری یونان باستان و روم - ستون ساختمان که به صورت زن ردا پوشیده است) کاریاتید، ستونی که مجسمه زن باشد

(به ویژه در معماری یونان باستان و روم - ستون ساختمان که به صورت زن ردا پوشیده است) کاریاتید، ستونی که مجسمه زن باشد

caryatid

<hr> (گیاه شناسی) گندمه، فندقه

(گیاه شناسی) گندمه، فندقه

واژه های حرف "c" - انگلیسی به انگلیسی