انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : قبای کوتاه <hr> معانی دیگر : (در یونان باستان) جامه ی گشاد (مردانه و زنانه)، ردا

معنی : قبای کوتاه معانی دیگر : (در یونان باستان) جامه ی گشاد (مردانه و زنانه)، ردا

chiton

<hr> معنی : چین، حاشیه چیندار، روده کوچک خوک <hr> معانی دیگر : (خوراکپزی) روده ی کوچک خوک که معمولا در روغن زیاد سرخ شده است، chitlins chitlings : روده کوچک خوک، کالباس سازی وغیره

معنی : چین، حاشیه چیندار، روده کوچک خوک معانی دیگر : (خوراکپزی) روده ی کوچک خوک که معمولا در روغن زیاد سرخ شده است، chitlins chitlings : روده کوچک خوک، کالباس سازی وغیره

chitterlings

chitty

chiv

<hr> معنی : دلیر، بلند همت، دلیرانه، جوانمرد <hr> معانی دیگر : وابسته به سلحشوری و رادمردی، chivalrous : دلیرانه

معنی : دلیر، بلند همت، دلیرانه، جوانمرد معانی دیگر : وابسته به سلحشوری و رادمردی، chivalrous : دلیرانه

chivalric

<hr> معنی : بلند همت، جوانمرد <hr> معانی دیگر : رادمرد، سلحشور، شهسوار، پر فتوت، عیار، chivalric : دلیرانه

معنی : بلند همت، جوانمرد معانی دیگر : رادمرد، سلحشور، شهسوار، پر فتوت، عیار، chivalric : دلیرانه

chivalrous

chivalrously

chivalrousness

<hr> معنی : دلیری، جوانمردی، فتوت، تعارف <hr> معانی دیگر : (قرون وسطی) نظام و رسوم جوانمردی و عیاری، ویژگی های شهسوران و عیاران (مانند: دلیری و شرف و وفاداری و کمک به ضعیفان و ادب نسبت به زنان)، نشان دادن خصایل فوق، آیین جوانمردی، شوالیه گری، (در اصل) گروه جوانمردان، عیاران، شهسواران، شوالیه ها، سلحشوری

معنی : دلیری، جوانمردی، فتوت، تعارف معانی دیگر : (قرون وسطی) نظام و رسوم جوانمردی و عیاری، ویژگی های شهسوران و عیاران (مانند: دلیری و شرف و وفاداری و کمک به ضعیفان و ادب نسبت به زنان)، نشان دادن خصایل فوق، آیین جوانمردی، شوالیه گری، (در اصل) گروه جوانمردان، عیاران، شهسواران، شوالیه ها، سلحشوری

chivalry

chivaree

<hr> معنی : پیاز کوهی، پیازچه، موسیر اسپانیا، اذیت کردن <hr> معانی دیگر : vt : chivvy : تعقیب کردن، n : پیازچه

معنی : پیاز کوهی، پیازچه، موسیر اسپانیا، اذیت کردن معانی دیگر : vt : chivvy : تعقیب کردن، n : پیازچه

chive

<hr> (گیاه شناسی) پیاز کوهی (allium schoenoprasum از خانواده ی سوسن (با پیازچه green onion اشتباه نشود)

(گیاه شناسی) پیاز کوهی (allium schoenoprasum از خانواده ی سوسن (با پیازچه green onion اشتباه نشود)

chives

chivied

<hr> معنی : اذیت کردن، موسیر اسپانیا، اذیت کردن، تعقیب کردن <hr> معانی دیگر : chive : تعقیب کردن

معنی : اذیت کردن، موسیر اسپانیا، اذیت کردن، تعقیب کردن معانی دیگر : chive : تعقیب کردن

chivvy

chivy

<hr> (بیماری تناسلی شبیه سوزاک که توسط chlamydia trachomatis ایجاد می گردد) کلامیدیا

(بیماری تناسلی شبیه سوزاک که توسط chlamydia trachomatis ایجاد می گردد) کلامیدیا

chlamydia

<hr> (گیاه شناسی - قارچ ها و پرتوزوآها) کلامیدو سپور

(گیاه شناسی - قارچ ها و پرتوزوآها) کلامیدو سپور

chlamydospore

chlamydosporic

<hr> (پزشکی) لکه ی پوست صورت و دست (در اثر بیماری یا زایمان)

(پزشکی) لکه ی پوست صورت و دست (در اثر بیماری یا زایمان)

chloasma

<hr> معنی : چوپان زن، دخترک چوپان <hr> معانی دیگر : دخترک چوپان، چوپان زن

معنی : چوپان زن، دخترک چوپان معانی دیگر : دخترک چوپان، چوپان زن

chloe

<hr> (شیمی) کلرال (آبگونه ی روغنی و بی رنگی به فرمول ccl3cho که بوی تندی دارد و در ساختن ddt به کار می رود)، کلورال یکجورداروی جواب اور

(شیمی) کلرال (آبگونه ی روغنی و بی رنگی به فرمول ccl3cho که بوی تندی دارد و در ساختن ddt به کار می رود)، کلورال یکجورداروی جواب اور

chloral

<hr> (شیمی) کلرامین (nh2cl)، هرنوع ترکیبی که دارای ازت و کلر باشد

(شیمی) کلرامین (nh2cl)، هرنوع ترکیبی که دارای ازت و کلر باشد

chloramine

<hr> (داروسازی) کلرامفنیکل (c11h12cl2n2o5)

(داروسازی) کلرامفنیکل (c11h12cl2n2o5)

chloramphenicol

<hr> معنی : کلرات، نمک اسید کلریک <hr> معانی دیگر : (شیمی) کلرات، ملح اسید کلریک (دارای بنیان منفی و یک ظرفیتی clo3)

معنی : کلرات، نمک اسید کلریک معانی دیگر : (شیمی) کلرات، ملح اسید کلریک (دارای بنیان منفی و یک ظرفیتی clo3)

chlorate

chlordan

<hr> (شیمی) کلردان (on or dan) (c10h6cl8 هم می گویند)

(شیمی) کلردان (on or dan) (c10h6cl8 هم می گویند)

chlordane

<hr> (داروسازی) کلردیاز پوکساید (نام مسکنی به فرمول c16h14cln3o که بیم و دلواپسی را فروکش می دهد)

(داروسازی) کلردیاز پوکساید (نام مسکنی به فرمول c16h14cln3o که بیم و دلواپسی را فروکش می دهد)

chlordiazepoxide

chlorguanide

<hr> (شیمی)، دارای کلر پنج ظرفیتی

(شیمی)، دارای کلر پنج ظرفیتی

chloric

<hr> اسیداکسیدکننده بی ثباتی بفرمول 3 hclo

اسیداکسیدکننده بی ثباتی بفرمول 3 hclo

chloric acid

chlorid acid

<hr> (شیمی) کلرید (آبگونه ای که در آن کلر با یک عنصر یا بنیان دیگر ترکیب شده است)، ترکیب کلوریدباجسم بسیطدیگر

(شیمی) کلرید (آبگونه ای که در آن کلر با یک عنصر یا بنیان دیگر ترکیب شده است)، ترکیب کلوریدباجسم بسیطدیگر

chloride

<hr> (شیمی) کلرید آهک (chlorinated lime) (caocl2 هم می گویند)، powder bleaching : گرد سفید کنی، گردمخصوص سفیدکردن پارچه

(شیمی) کلرید آهک (chlorinated lime) (caocl2 هم می گویند)، powder bleaching : گرد سفید کنی، گردمخصوص سفیدکردن پارچه

chloride of lime

<hr> (شیمی) کلر زدن به، کلرین دار کردن، کلرینه کردن، اغشته کردن باکلر، با کلر ترکیب شدن

(شیمی) کلر زدن به، کلرین دار کردن، کلرینه کردن، اغشته کردن باکلر، با کلر ترکیب شدن

chlorinate

<hr> (verb transitive) اغشته کردن باکلر، با کلر ترکیب شدن

(verb transitive) اغشته کردن باکلر، با کلر ترکیب شدن

chlorinated

<hr> کلردار شدن شیمى : کلردار کردن

کلردار شدن شیمى : کلردار کردن

chlorination

chlorinator

<hr> معنی : کلرین <hr> معانی دیگر : (شیمی) کلر (عنصر شیمیایی سبز مایل به زرد که زهرین و گازدار و بدبو است - نشان آن: cl وزن اتمی: 35/453، شماره ی اتمی: 17، نقطه ی ذوب: -100/98c، نقطه ی جوش: -34/05c)

معنی : کلرین معانی دیگر : (شیمی) کلر (عنصر شیمیایی سبز مایل به زرد که زهرین و گازدار و بدبو است - نشان آن: cl وزن اتمی: 35/453، شماره ی اتمی: 17، نقطه ی ذوب: -100/98c، نقطه ی جوش: -34/05c)

chlorine

<hr> (شیمی) کلریت (نمک اسید کلرو حاوی بنیان یک ظرفیتی و منفی clo2)، (شیمی) کلریت (ماده ی کانی که نوعی سیلیکات است)

(شیمی) کلریت (نمک اسید کلرو حاوی بنیان یک ظرفیتی و منفی clo2)، (شیمی) کلریت (ماده ی کانی که نوعی سیلیکات است)

chlorite

chlorocresol

<hr> (شیمی) کلروفلوروکربن (ترکیبات آلی حاوی کربن و فلوئور و کلر و هیدروژن)

(شیمی) کلروفلوروکربن (ترکیبات آلی حاوی کربن و فلوئور و کلر و هیدروژن)

chlorofluorocarbon

<hr> معنی : کلروفورم <hr> معانی دیگر : (شیمی)، کلروفرم (chcl3 - سابقا در هوشبری به کار می رفت)، با کلروفرم بیهوش کردن

معنی : کلروفورم معانی دیگر : (شیمی)، کلروفرم (chcl3 - سابقا در هوشبری به کار می رفت)، با کلروفرم بیهوش کردن

chloroform

chloroguanide

chloromethane

chlorophenol

chlorophenothane

<hr> معنی : کلروفیل، سبزینه، ماده سبز گیاهی <hr> معانی دیگر : chlorophyl : ماده سبز گیاهی

معنی : کلروفیل، سبزینه، ماده سبز گیاهی معانی دیگر : chlorophyl : ماده سبز گیاهی

chlorophyll

<hr> (شیمی) کلرو پیکرین (ccl3no2)

(شیمی) کلرو پیکرین (ccl3no2)

واژه های حرف "c" - انگلیسی به انگلیسی