انگلیسی به انگلیسی

jumar

jumbal

jumbie

<hr> معنی : شلوغی، کیک کوچک شبیه حلقه، درهم امیختگی، تکان تکان خوردن، مخلوط کردن <hr> معانی دیگر : نان شیرینی حلقوی (jumbal هم می گویند)، قاتی پاتی کردن، تلمبار کردن یا شدن، درهم و برهم کردن، توده ی درهم و برهم، (فکرا یا روحا) درهم آمیخته کردن، درهم و شوریده کردن یا شدن، آشفته کردن یا شدن، گیجی، حواس پرتی، آشفتگی، به طور نامنظم حرکت کردن، ریختن به درون (یا برون)، (انگلیس: اشیای ناخواسته) خرت و پرت، اشیای متفرقه، سواری کردن

معنی : شلوغی، کیک کوچک شبیه حلقه، درهم امیختگی، تکان تکان خوردن، مخلوط کردن معانی دیگر : نان شیرینی حلقوی (jumbal هم می گویند)، قاتی پاتی کردن، تلمبار کردن یا شدن، درهم و برهم کردن، توده ی درهم و برهم، (فکرا یا روحا) درهم آمیخته کردن، درهم و شوریده کردن یا شدن، آشفته کردن یا شدن، گیجی، حواس پرتی، آش

jumble

<hr> (انگلیس) حراج اشیای متفرقه و مستعمل (معمولا به سود امور خیریه)، فروش کالاهای گوناگون نیم داروارزان

(انگلیس) حراج اشیای متفرقه و مستعمل (معمولا به سود امور خیریه)، فروش کالاهای گوناگون نیم داروارزان

jumble sale

jumbled

jumbler

<hr> معنی : درشت، ادم تنومند و بدقواره، جانور غولاسا، بزرگ <hr> معانی دیگر : سترگ، گنده، تنومند، گت

معنی : درشت، ادم تنومند و بدقواره، جانور غولاسا، بزرگ معانی دیگر : سترگ، گنده، تنومند، گت

jumbo

jumbo deposit

jumbo jet

jumbo size

jumbuck

<hr> معنی : ترقی، طفره، خیز، پرش، جهش، افزایش ناگهانی، جهش ناگهانی کردن، جهاندن، جستن، پراندن، پریدن، خیز زدن، وفق دادن <hr> معانی دیگر : پرش کردن، جهیدن، ورجستن، خیزیدن، خیز برداشتن، پرش با چتر نجات، با چتر نجات (از هواپیما و غیره) پریدن، وابسته به پرش با چتر نجات، پرشی، (معمولا با: at) با اشتیاق عمل کردن، با کمال میل پذیرفتن، (از ترس یا شگفتی و غیره) از جا پریدن، یکه خوردن، چنبک زدن، هول، لقوه، تکانه، از مطلبی به مطلب (و غیره ی) دیگر پریدن، نخوانده رد شدن، (ناگهان) ترقی کردن یا دادن، (قیمت یا مزد را) افزودن، (مزد و غیره را یکباره) افزودن، ترقی سریع، (به ویژه در مورد فیلم سینما و آپارات و غیره) تکان خوردن، لرزه داشتن، (میزان نبودن و ) چنبک خوردن، پرش تصویر، (خودمانی) سرزنده بودن، (مهمانی و غیره) گرم بودن، (کامپیوتر) جهش، از روی چیزی پریدن، رد شدن از، پریدن روی (یا توی یا به بیرون) چیزی، (عامیانه - ناگهان) حمله کردن به، پریدن به (معمولا با: on یا upon)، مورد انتقاد قرار دادن، سرزنش شدید کردن، (از علامت ایست یا چراغ راهنمایی و غیره) رد شدن، توقف نکردن، (قبل از تیر آغاز مسابقه) شروع کردن، (عامیانه - بدون اجازه) رفتن، ترک کردن، فرار کردن، آغاز کردن یا شدن (با: off)، جست، خیزش، (ورزش) پرش، تغییر ناگهانی، (قیمت یا دستمزد و غیره) افزایش ناگهانی، (روزنامه نگاری - بقیه ی داستان یا مقاله و غیره را) در صفحه ی بعدی چاپ کردن، فاصله ی جهش، طول پرش، (چیزی که از آن یا از روی آن می پرند) تخته ی شیرجه، مانع، (خودمانی ـ معمولا با: the) رجوع شود به: chorea ;delirium tremens، (موسیقی جاز) جاز تند و دارای رنگ مکرر، جامپ، (اتومبیل) استارت زدن، پراندن موتور، موتور را به کمک باتری اتومبیل دیگر و سیم روشن کردن، (بازی بریج) جامپ بید کردن، رجوع شود به: jump-bid، (بازی چکرز) از روی مهره ی حریف پریدن و آن را اسیر کردن، پرش از روی مهره، جور درامدن

معنی : ترقی، طفره، خیز، پرش، جهش، افزایش ناگهانی، جهش ناگهانی کردن، جهاندن، جستن، پراندن، پریدن، خیز زدن، وفق دادن معانی دیگر : پرش کردن، جهیدن، ورجستن، خیزیدن، خیز برداشتن، پرش با چتر نجات، با چتر نجات (از هواپیما و غیره) پریدن، وابسته به پرش با چتر نجات، پرشی، (معمولا با: at) با اشتیاق عمل کردن، ب

jump

jump a chapter

<hr> زمین یا حقوق انحصاری یا ملکی یا معدنی کسی را غصب کردن

زمین یا حقوق انحصاری یا ملکی یا معدنی کسی را غصب کردن

jump a claim

jump a class

jump all over

<hr> با اشتیاق پذیرفتن، بدون معطلی قبول کردن

با اشتیاق پذیرفتن، بدون معطلی قبول کردن

jump at

jump back

<hr> (حقوق) به قید کفیل آزاد شدن و فرار کردن

(حقوق) به قید کفیل آزاد شدن و فرار کردن

jump bail

<hr> (فیلم سینمایی و غیره) برش پرشی

(فیلم سینمایی و غیره) برش پرشی

jump cut

<hr> از خوشی ورجه وورجه کردن

از خوشی ورجه وورجه کردن

jump for joy

jump instruction

jump jet

jump leads

<hr> (ارتش ـ عامیانه) حمله را آغاز کردن، پرش، اغاز، شروع بحمله

(ارتش ـ عامیانه) حمله را آغاز کردن، پرش، اغاز، شروع بحمله

jump off

jump on the bandwagon

jump out of one's skin

<hr> از روی طناب پریدن یا لی لی کردن، طناب بازی کردن، 1- (بازی کودکان - ورزش) از روی طناب پریدن 2- طناب (ویژه ی طناب بازی و جهش)، طناب کوتاه (که کودکان با آن طناب بازی می کنند)

از روی طناب پریدن یا لی لی کردن، طناب بازی کردن، 1- (بازی کودکان - ورزش) از روی طناب پریدن 2- طناب (ویژه ی طناب بازی و جهش)، طناب کوتاه (که کودکان با آن طناب بازی می کنند)

jump rope

jump ship

<hr> (بسکت بال: پرتاپ توپ به حلقه ی در حال پرش و بودن دو پا در هوا) پرتاب جهشی

(بسکت بال: پرتاپ توپ به حلقه ی در حال پرش و بودن دو پا در هوا) پرتاب جهشی

jump shot

<hr> (اتومبیل: روشن کردن اتومبیلی که باطری آن خراب است از راه وصل کردن باطری اتومبیل دیگر به آن) استارت زدن، پراندن موتور، (اتومبیل را) با هل دادن یا در سرازیری انداختن روشن کردن

(اتومبیل: روشن کردن اتومبیلی که باطری آن خراب است از راه وصل کردن باطری اتومبیل دیگر به آن) استارت زدن، پراندن موتور، (اتومبیل را) با هل دادن یا در سرازیری انداختن روشن کردن

jump start

jump the gun

jump the line

jump the queue

jump the shark

<hr> بدون تعمق کافی نتیجه گیری کردن، برداشت شتاب آمیز داشتن

بدون تعمق کافی نتیجه گیری کردن، برداشت شتاب آمیز داشتن

jump to conclusions

jumpable

jumped at

jumped at the offer

jumped the queue

<hr> (انگلیس - عامیانه) ازخود راضی، خودبزرگ بین، نوکیسه، تازه به دوران رسیده

(انگلیس - عامیانه) ازخود راضی، خودبزرگ بین، نوکیسه، تازه به دوران رسیده

jumped up

<hr> معنی : بلوز، جهنده، استین کوتاه زنانه <hr> معانی دیگر : (انسان یا جانور یا چیز) جهنده، خیزان، خیزگر، پرشگر، (نوعی) سورتمه، سیم یا کابل برای استارت دادن به موتور، (از ریشه ی عربی: جبه)، روپوش یا بلوز گشاد، پلوور، پیراهن ناویان، جامه ی بی آستین که روی بلوز یا پیراهن پشمی می پوشند، پرنده

معنی : بلوز، جهنده، استین کوتاه زنانه معانی دیگر : (انسان یا جانور یا چیز) جهنده، خیزان، خیزگر، پرشگر، (نوعی) سورتمه، سیم یا کابل برای استارت دادن به موتور، (از ریشه ی عربی: جبه)، روپوش یا بلوز گشاد، پلوور، پیراهن ناویان، جامه ی بی آستین که روی بلوز یا پیراهن پشمی می پوشند، پرنده

jumper

jumpily

<hr> جهندگی، حالت بیقراری یاعصبانیت، حساسیت

جهندگی، حالت بیقراری یاعصبانیت، حساسیت

jumpiness

<hr> جهنده، پرنده، پرش، جست

جهنده، پرنده، پرش، جست

jumping

jumping about

<hr> لوبیای جهنده (دانه ی چندگونه گیاه مکزیکی که به واسطه ی داشتن کرم خود به خود غلت می خورند و می جهند)

لوبیای جهنده (دانه ی چندگونه گیاه مکزیکی که به واسطه ی داشتن کرم خود به خود غلت می خورند و می جهند)

واژه های حرف "j" - انگلیسی به انگلیسی