انگلیسی به انگلیسی

keeping the commandments

keeping up to date

keeps

keeps himself in the limelight

keeps his word

keeps in touch

<hr> معنی : هدیه یادگاری یادبود <hr> معانی دیگر : یادگار، یادبود، یادگاری

معنی : هدیه یادگاری یادبود معانی دیگر : یادگار، یادبود، یادگاری

keepsake

<hr> معنی : کیف، نشئه، حشیش، بنگ <hr> معانی دیگر : (از عربی)، لذت

معنی : کیف، نشئه، حشیش، بنگ معانی دیگر : (از عربی)، لذت

<hr> کفیر (مشروب الکلی و ترش مزه که در قفقاز از شیر گاو درست می کنند)، کفیر:یکجورخوراک ابکی وکفدارکه مانندماست است ودرقفقاز، میخورانند

کفیر (مشروب الکلی و ترش مزه که در قفقاز از شیر گاو درست می کنند)، کفیر:یکجورخوراک ابکی وکفدارکه مانندماست است ودرقفقاز، میخورانند

kefir

kefiyeh

<hr> (بشکه ی کوچک که معمولا گنجایش آن از ده گالن کمتر است) چلیک، چلیک کوچک، پیپ

(بشکه ی کوچک که معمولا گنجایش آن از ده گالن کمتر است) چلیک، چلیک کوچک، پیپ

kegger

<hr> (عامیانه) کسی که ((بولینگ)) بازی می کند، bowler : قدح ساز، کاسه ساز

(عامیانه) کسی که ((بولینگ)) بازی می کند، bowler : قدح ساز، کاسه ساز

kegler

kegling

keinan

keiretsu

keita ibrahim boubakar

keith

keks

<hr> هلن کلر (نویسنده ی امریکایی که از کودکی کر و کور بود)

هلن کلر (نویسنده ی امریکایی که از کودکی کر و کور بود)

keller

kellogg

<hr> اسم خاص مونث، رنگ سبز روشن و مایل به زرد (با k کوچک هم می نویسند)

اسم خاص مونث، رنگ سبز روشن و مایل به زرد (با k کوچک هم می نویسند)

kelly

kelly green

<hr> (پزشکی: گوشت زیادی که در محل زخم به وجود می آید) فزونگوشت، کلوئید، برامدگی ایکه درمحل التیام زخم پدید می اید

(پزشکی: گوشت زیادی که در محل زخم به وجود می آید) فزونگوشت، کلوئید، برامدگی ایکه درمحل التیام زخم پدید می اید

keloid

keloidal

<hr> معنی : اشنه دریایی، کتنجک، کتانجک <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) کتانجک (خزه های درشت و گیاهان دریایی از راسته ی laminariales)

معنی : اشنه دریایی، کتنجک، کتانجک معانی دیگر : (گیاه شناسی) کتانجک (خزه های درشت و گیاهان دریایی از راسته ی laminariales)

kelp

<hr> د رافسانه های اسکاتلندی جن اسبی

د رافسانه های اسکاتلندی جن اسبی

kelpie

kelpy

kelsey

kelsey grammer

kelson

<hr> معنی : نژاد کلت یا سلت <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: celt، celt : نژادکلت یا سلت، سلتی

معنی : نژاد کلت یا سلت معانی دیگر : رجوع شود به: celt، celt : نژادکلت یا سلت، سلتی

kelt

<hr> امادگى، انتظام، اماده، منظم، بى ترتیب، مختل

امادگى، انتظام، اماده، منظم، بى ترتیب، مختل

kelter

<hr> معنی : سلتی، سلتی، نژاد کلت یا سلت <hr> معانی دیگر : celt : نژادکلت یا سلت

معنی : سلتی، سلتی، نژاد کلت یا سلت معانی دیگر : celt : نژادکلت یا سلت

keltic

<hr> معنی : تقسیم شده بصد درجه سانتیگراد <hr> معانی دیگر : (فیزیک و شیمی) کلوین (سنجه ی دما برابر با یک درجه ی سانتی گراد)، اسم خاص مذکر

معنی : تقسیم شده بصد درجه سانتیگراد معانی دیگر : (فیزیک و شیمی) کلوین (سنجه ی دما برابر با یک درجه ی سانتی گراد)، اسم خاص مذکر

kelvin

kelvin scale

kemal

<hr> معنی : جنگجو، ادم ژولیده و ناهنجار <hr> معانی دیگر : پهلوان

معنی : جنگجو، ادم ژولیده و ناهنجار معانی دیگر : پهلوان

kemp

kempis

<hr> تمیز و مرتب،تروتمیز

kempt

<hr> معنی : نظر، بصیرت، بینش <hr> معانی دیگر : فهم، دریافت، ادراک، (اسکاتلند) دانستن، (قدیمی) دیدن، مشاهده کردن، (محلی) تشخیص دادن، (نادر) میدان دید، دیدرس

معنی : نظر، بصیرت، بینش معانی دیگر : فهم، دریافت، ادراک، (اسکاتلند) دانستن، (قدیمی) دیدن، مشاهده کردن، (محلی) تشخیص دادن، (نادر) میدان دید، دیدرس

ken dryden

<hr> (از ریشه ی فارسی ـ گیاه شناسی)، کنف (گیاه حاره ای آسیایی به نام hibiscus cannabinus از خانواده ی mallow که لیف آن مشابه جوت jute است)

(از ریشه ی فارسی ـ گیاه شناسی)، کنف (گیاه حاره ای آسیایی به نام hibiscus cannabinus از خانواده ی mallow که لیف آن مشابه جوت jute است)

kenaf

kenesaw mountain landis

<hr> جان فیتزجرالد کندی (سی و پنجمین رئیس جمهور امریکا)، نام سابق: cape canaveral

جان فیتزجرالد کندی (سی و پنجمین رئیس جمهور امریکا)، نام سابق: cape canaveral

kennedy

kennedy john fitzgerald

kennedy space center

<hr> معنی : جوی، کانال، ناودان، مجرایاب خیابان، مجرای کوچک، لانهسگ یا روباه، در لانه قرار دادن، در لانه سگ زیستن، در لانه زیستن، لانه کردن <hr> معانی دیگر : دسته ی سگ، گله ی سگ، در سگدانی جا دادن، (در سگخانه) جا کردن، (مجازی) در جای بد زندگی کردن، در سگدانی زیستن یا جا دادن، خودداری کردن، مهار کردن، افسار کردن، لگام کردن، سگدانی، لانه ی سگ، خانه ی سگ، سگخانه، (معمولا جمع) پرورشگاه سگ، محل نگهداری سگ ها، (قدیمی) جوی، فاضلاب روباز، گنداب راه، n جوی

معنی : جوی، کانال، ناودان، مجرایاب خیابان، مجرای کوچک، لانهسگ یا روباه، در لانه قرار دادن، در لانه سگ زیستن، در لانه زیستن، لانه کردن معانی دیگر : دسته ی سگ، گله ی سگ، در سگدانی جا دادن، (در سگخانه) جا کردن، (مجازی) در جای بد زندگی کردن، در سگدانی زیستن یا جا دادن، خودداری کردن، مهار کردن، افسار کرد

واژه های حرف "k" - انگلیسی به انگلیسی