انگلیسی به انگلیسی

<hr> (جانور شناسی) دارای شاخک های بلند، دراز شاخک (مانند برخی سوسک ها)، دارای شاخک دراز

(جانور شناسی) دارای شاخک های بلند، دراز شاخک (مانند برخی سوسک ها)، دارای شاخک دراز

longicorn

<hr> معنی : عطش، اشتیاق، هوس، میل وافر، ارزوی زیاد، ویار، مایل، مشتاق <hr> معانی دیگر : آرزوی شدید، خواستن از ته دل، (دل) غنج زدن، شنگیدن، پر کشیدن

معنی : عطش، اشتیاق، هوس، میل وافر، ارزوی زیاد، ویار، مایل، مشتاق معانی دیگر : آرزوی شدید، خواستن از ته دل، (دل) غنج زدن، شنگیدن، پر کشیدن

longing

longing for

<hr> آرزومندانه، باشتیاق

longingly

<hr> معنی : دراز، متمایل به درازی <hr> معانی دیگر : نسبتا دراز، تا اندازه ای طولانی

معنی : دراز، متمایل به درازی معانی دیگر : نسبتا دراز، تا اندازه ای طولانی

longish

<hr> معنی : طول، درازا، طول جغرافیایی <hr> معانی دیگر : درازا رج (در برابر: پهنا رج latitude)

معنی : طول، درازا، طول جغرافیایی معانی دیگر : درازا رج (در برابر: پهنا رج latitude)

longitude

<hr> معنی : طولی، وابسته بطول جغرافیایی <hr> معانی دیگر : وابسته به درازا، از درازا، درازایی، درازنایی، یازشی (در برابر: عرضی یا پهنایی transverse)، وابسته به دگرگونی فرد یا گروه در دراز مدت، وابسته به دراز مدت، وابسته به طول جغرافیایی، درازا رجی

معنی : طولی، وابسته بطول جغرافیایی معانی دیگر : وابسته به درازا، از درازا، درازایی، درازنایی، یازشی (در برابر: عرضی یا پهنایی transverse)، وابسته به دگرگونی فرد یا گروه در دراز مدت، وابسته به دراز مدت، وابسته به طول جغرافیایی، درازا رجی

longitudinal

longitudinal axis

longitudinal section

longitudinally

longlegs

longneck

longness

longs

<hr> در راستای ساحل، (زیست کننده یا مشغول کار و غیره) در کرانه، کرانه اى، ساحلى

در راستای ساحل، (زیست کننده یا مشغول کار و غیره) در کرانه، کرانه اى، ساحلى

longshore

<hr> معنی : باربر لنگرگاه بندر <hr> معانی دیگر : باربر لنگرگاه، حمال کشتی، کارگر بندرگاه، وابسته به مسافات دور

معنی : باربر لنگرگاه بندر معانی دیگر : باربر لنگرگاه، حمال کشتی، کارگر بندرگاه، وابسته به مسافات دور

longshoreman

longspun

<hr> دیرین، دراز مدت، دراز مدت our family's long time friend: mr. ghaffari دوست دیرین خانوادهی ما: آقای غفاری

دیرین، دراز مدت، دراز مدت our family's long time friend: mr. ghaffari دوست دیرین خانوادهی ما: آقای غفاری

longtime

longtime proponent

longtime tradition

<hr> معنی : راه پر پیچ و خم <hr> معانی دیگر : (در رمان و موسیقی و غیره) بخش طولانی و خسته کننده، درداستان قسمت خسته کننده

معنی : راه پر پیچ و خم معانی دیگر : (در رمان و موسیقی و غیره) بخش طولانی و خسته کننده، درداستان قسمت خسته کننده

longueur

longways

longwise

<hr> معنی : مستراح، نوعی بازی ورق <hr> معانی دیگر : (سابقا - نوعی بازی ورق) لو، لو بازی کردن، (انگلیس - خودمانی) مستراح

معنی : مستراح، نوعی بازی ورق معانی دیگر : (سابقا - نوعی بازی ورق) لو، لو بازی کردن، (انگلیس - خودمانی) مستراح

loo table

<hr> معنی : ادم زشت و نتراشیده نخراشیده <hr> معانی دیگر : (محلی) آدم گت و گنده، آدم بد قواره

معنی : ادم زشت و نتراشیده نخراشیده معانی دیگر : (محلی) آدم گت و گنده، آدم بد قواره

looby

looey

loofa

loofah

looie

<hr> معنی : نظر، ظاهر، نگاه، قیافه، نگاه کردن، نگریستن، چشم را بکار بردن، بنظر امدن، مراقب بودن، پاییدن، دیدن، وانمود کردن <hr> معانی دیگر : به نظر آمدن، نمودن، دیدن (برای معلوم کردن یا فهمیدن)، توجه کردن، رو به طرفی داشتن یا بودن، (پیش از مصدر) در صدد بودن، در نظر داشتن، (از راه قیافه و ظاهر خود) نشان دادن، نمایاندن، نگه، سیما، سر و وضع، پک و پوز، برونه، برونداد، چهره، (معمولا جمع) قیافه، ریخت، وجاهت، زیبایی، ببین !، توجه کن !، بنگر!، بنظرامدن مراقب بودن، ظاهر شدن، جستجو کردن

معنی : نظر، ظاهر، نگاه، قیافه، نگاه کردن، نگریستن، چشم را بکار بردن، بنظر امدن، مراقب بودن، پاییدن، دیدن، وانمود کردن معانی دیگر : به نظر آمدن، نمودن، دیدن (برای معلوم کردن یا فهمیدن)، توجه کردن، رو به طرفی داشتن یا بودن، (پیش از مصدر) در صدد بودن، در نظر داشتن، (از راه قیافه و ظاهر خود) نشان دادن، 

look

look a gift horse in the mouth

look a mess

look about

<hr> معنی : مراقب بودن، مواظب بودن، توجه داشتن به <hr> معانی دیگر : توجه کردن (از)، پرستاری کردن، پاییدن

معنی : مراقب بودن، مواظب بودن، توجه داشتن به معانی دیگر : توجه کردن (از)، پرستاری کردن، پاییدن

look after

look ahead

<hr> هم قیافه (به ویژه کسی که قیافه اش شبیه قیافه ی شخص مشهوری باشد)، هم چهره

هم قیافه (به ویژه کسی که قیافه اش شبیه قیافه ی شخص مشهوری باشد)، هم چهره

look alike

<hr> (عامیانه) هشیار بودن، مراقب بودن، پاییدن (معمولا به صورت امر)

(عامیانه) هشیار بودن، مراقب بودن، پاییدن (معمولا به صورت امر)

look alive

look as if one has seen a ghost

look as though

look askance at

look at it in a different light

look at the dark side of it

look behind

look black

look blue

<hr> با خشم و نفرت نگاه کردن به، (از نگاه خود) شرر باریدن

با خشم و نفرت نگاه کردن به، (از نگاه خود) شرر باریدن

واژه های حرف "l" - انگلیسی به انگلیسی