انگلیسی به انگلیسی

mary moorman

mary poppins

<hr> (noun) ماری ملکه ی اسکاتلند <hr> mary,queen of scots ماری ملکه ی اسکاتلند

(noun) ماری ملکه ی اسکاتلند mary,queen of scots ماری ملکه ی اسکاتلند

mary queen of scots

mary stuart

mary w shelley

<hr> ایالت مریلند (در خاور ایالات متحده - مرکز: 27394 - annapolis کیلومتر مربع - مخفف آن: md یا md)

ایالت مریلند (در خاور ایالات متحده - مرکز: 27394 - annapolis کیلومتر مربع - مخفف آن: md یا md)

maryland

marylander

<hr> معنی : شیرینی <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی یا عربی) شیرینی حاوی شکر و آرد بادام و سپیده ی تخم مرغ، شیرینی با خمیر ارد بادام وشکر

معنی : شیرینی معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی یا عربی) شیرینی حاوی شکر و آرد بادام و سپیده ی تخم مرغ، شیرینی با خمیر ارد بادام وشکر

marzipan

<hr> مخفف: مذکر، نرین <hr> mas _ پسوند: جشن، عید [martinmas]

مخفف: مذکر، نرین mas _ پسوند: جشن، عید [martinmas]

masamune shirow

masc

<hr> معنی : ریمل مژه و ابرو <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: مسخره)، ریمل (برای آرایش یا سیاه کردن ابرو و مژه)

معنی : ریمل مژه و ابرو معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: مسخره)، ریمل (برای آرایش یا سیاه کردن ابرو و مژه)

mascara

mascaraed

mascarpone

<hr> معنی : طلسم، نظر قربانی، چیز خوش یمن <hr> معانی دیگر : (شخص یا حیوان یا چیزی که تیم های ورزشی و غیره برای خوش شانسی نماد خود می سازند) حیوان بخت آور، شگونه، (شخص یا چیزی که خوش شانسی می آورد) بخت آور، میمنت بخش، شگون آور

معنی : طلسم، نظر قربانی، چیز خوش یمن معانی دیگر : (شخص یا حیوان یا چیزی که تیم های ورزشی و غیره برای خوش شانسی نماد خود می سازند) حیوان بخت آور، شگونه، (شخص یا چیزی که خوش شانسی می آورد) بخت آور، میمنت بخش، شگون آور

mascot

<hr> معنی : مردانه، مذکر، نرینه، نرین، گشن <hr> معانی دیگر : (دستور زبان) مذکر، وابسته به مردان و پسران، پسرانه، نروک، جوانمرد، دلیر، پرزور، نیرومند، (زن) مرد مانند، زمخت، نکره، (موسیقی) دارای کادانس که با تن موکد پایان می یابد، (معانی بیان - سطر شعر) دارای قافیه ای که در هجای آخر سطر بوده و موکد است (مثلا: hill و fill یا destroy و enjoy)، هجای آخر هر سطر (اگر موکد باشد)، هجای پایانی و موکد

معنی : مردانه، مذکر، نرینه، نرین، گشن معانی دیگر : (دستور زبان) مذکر، وابسته به مردان و پسران، پسرانه، نروک، جوانمرد، دلیر، پرزور، نیرومند، (زن) مرد مانند، زمخت، نکره، (موسیقی) دارای کادانس که با تن موکد پایان می یابد، (معانی بیان - سطر شعر) دارای قافیه ای که در هجای آخر سطر بوده و موکد است (مثلا: h

masculine

masculine gender

masculinely

masculineness

masculinisation

masculinise

<hr> معنی : مردی، تذکیر، حالت مردی <hr> معانی دیگر : تذکیر، حالت مردی، مردی

معنی : مردی، تذکیر، حالت مردی معانی دیگر : تذکیر، حالت مردی، مردی

masculinity

<hr> (noun) مرد بودن، مردی، مردانگی، حالت مردی

(noun) مرد بودن، مردی، مردانگی، حالت مردی

masculinization

<hr> نرینه کردن، مذکر کردن، (زن را) دارای ویژگی های مردانه کردن، شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن

نرینه کردن، مذکر کردن، (زن را) دارای ویژگی های مردانه کردن، شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن

masculinize

<hr> جان میزفیلد (شاعر انگلیسی)

جان میزفیلد (شاعر انگلیسی)

masefield

<hr> (فیزیک) مایزر (دستگاهی که با آن انرژی اتم یا ملکول را زیاد می کنند)

(فیزیک) مایزر (دستگاهی که با آن انرژی اتم یا ملکول را زیاد می کنند)

maser

maseru

<hr> معنی : دلربایی، درهم و برهمی، خوراک همه چیز درهم، خمیر نرم، خرد کردن، خمیر کردن، لاس زدن <hr> معانی دیگر : به صورت پوره درآوردن، پخچودن، خرد و خمیر کردن، له کردن، آمیزه ی درهم و برهم، چیز قاتی پاتی، معجون، (آبجوسازی) خیسانده ی مالت، مالت را خیساندن، (خوراک دام) نواله، خیسانده ی سبوس و جو و کاه، هر آمیزه ی نرم و خمیر مانند، (سیب زمینی و غیره) پوره، خیسانده ء مالت، نرم کردن، شیفتن، مفتون کردن

معنی : دلربایی، درهم و برهمی، خوراک همه چیز درهم، خمیر نرم، خرد کردن، خمیر کردن، لاس زدن معانی دیگر : به صورت پوره درآوردن، پخچودن، خرد و خمیر کردن، له کردن، آمیزه ی درهم و برهم، چیز قاتی پاتی، معجون، (آبجوسازی) خیسانده ی مالت، مالت را خیساندن، (خوراک دام) نواله، خیسانده ی سبوس و جو و کاه، هر آمیزه 

mash

mash note

mashed

mashed baby food

<hr> معنی : کوبنده، گوشت کوب، الت قطع کردن یا خرد کردن <hr> معانی دیگر : (خوراک پزی) آلت له کردن (سیب زمینی و غیره)، پوره ساز، له گر، ساطور

معنی : کوبنده، گوشت کوب، الت قطع کردن یا خرد کردن معانی دیگر : (خوراک پزی) آلت له کردن (سیب زمینی و غیره)، پوره ساز، له گر، ساطور

masher

mashgiach

mashgiah

<hr> شهر مشهد (در شمال خاوری ایران)

شهر مشهد (در شمال خاوری ایران)

mashhad

masire dr ketumile

<hr> معنی : بالماسکه، شادمانی، ماسک، لفافه، نقاب، روبند، پوشانه، ماسک زدن، پوشاندن، پنهان کردن <hr> معانی دیگر : رخپوش، رخگیر، هر چیزی که پنهان کند یا ظاهر را عوض کند، پرده، پوشش، تظاهر، پوشش ایمنی چهره، چهره پوش، (نقاب وار) پوشاندن، نهان کردن، بروز ندادن، (صدا یا مزه یا بو و غیره را) نامحسوس کردن، با نوار چسب پوشاندن، روکش کردن، (در مهمانی ها و غیره) نقاب زدن، رخپوش زدن، رجوع شود به: masquerade، نقاب پوش، آدم رخپوش دار، مجسمه ی صورت و گردن، سرتندیس، (تئاتر یونان و روم) ماسک (که هویت شخصیت را آشکار می کرد و ضمنا صدای هنرپیشه را نیز تقویت می کرد)، صورتک، (جانورشناسی) نواره ی رنگی صورت جانور (به ویژه در راستای چشمان)، (حشره شناسی) سازواره ی نقاب مانند، (ارتش - وسیله ی استتار توپخانه و عملیات جنگی و غیره) پنهان ساز، (عکاسی) نورگیر، مات نما، بهانه، عیاشی، خوش گذرانی

معنی : بالماسکه، شادمانی، ماسک، لفافه، نقاب، روبند، پوشانه، ماسک زدن، پوشاندن، پنهان کردن معانی دیگر : رخپوش، رخگیر، هر چیزی که پنهان کند یا ظاهر را عوض کند، پرده، پوشش، تظاهر، پوشش ایمنی چهره، چهره پوش، (نقاب وار) پوشاندن، نهان کردن، بروز ندادن، (صدا یا مزه یا بو و غیره را) نامحسوس کردن، با نوار چس

mask

mask one's intentions

maskable

<hr> معنی : ماسک زده <hr> معانی دیگر : رخپوش دار، نقاب زده، ماسک دار، چهره پوش دار، نهان، پنهان، مستتر

معنی : ماسک زده معانی دیگر : رخپوش دار، نقاب زده، ماسک دار، چهره پوش دار، نهان، پنهان، مستتر

masked

<hr> بالماسکه، مهمانی که در آن رخپوش (ماسک) می زنند، رقصبا نقاب، رقصبا هیئت مبدل

بالماسکه، مهمانی که در آن رخپوش (ماسک) می زنند، رقصبا نقاب، رقصبا هیئت مبدل

masked ball

<hr> معنی : ماسک دار <hr> معانی دیگر : رخپوش زده، آدم نقاب دار، شرکت کننده در مهمانی و غیره که در آن ماسک می زنند

معنی : ماسک دار معانی دیگر : رخپوش زده، آدم نقاب دار، شرکت کننده در مهمانی و غیره که در آن ماسک می زنند

masker

maskil

<hr> نقاب گذارى، مانع دید شدن کامپیوتر : پوشش روانشناسى : پوشاندن علوم نظامى : پوشاندن

نقاب گذارى، مانع دید شدن کامپیوتر : پوشش روانشناسى : پوشاندن علوم نظامى : پوشاندن

masking

<hr> نوار چسب رنگزنی (به اطراف در و غیره که نباید رنگ زده شود چسبانده می شود)، نوارچسب کاغذی

نوار چسب رنگزنی (به اطراف در و غیره که نباید رنگ زده شود چسبانده می شود)، نوارچسب کاغذی

واژه های حرف "m" - انگلیسی به انگلیسی