انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : پسوند، پسوندی <hr> معانی دیگر : پسوند (بیشتر می گویند: suffix)، در پایان واژه چسباندن

معنی : پسوند، پسوندی معانی دیگر : پسوند (بیشتر می گویند: suffix)، در پایان واژه چسباندن

postfix

<hr> (کالبد شناسی) واقع در عقب عقده ی عصبی، پس دژ پیهی، پس عقده ای

(کالبد شناسی) واقع در عقب عقده ی عصبی، پس دژ پیهی، پس عقده ای

postganglionic

<hr> (وابسته به پس از دوران pleistocene) پس یخبندانی، وابسته بدوره بعد از عصر ی&nbsp;بندان، وابسته بزمانهای پس از دوره ی، تازه

(وابسته به پس از دوران pleistocene) پس یخبندانی، وابسته بدوره بعد از عصر ی بندان، وابسته بزمانهای پس از دوره ی، تازه

postglacial

<hr> وابسته به تحصیلات پس از لیسانس، وابسته به آموزش کارشناسی ارشد یا دکتری، وابسته به تحصیلات فوق لیسانس، دانش اموخته

وابسته به تحصیلات پس از لیسانس، وابسته به آموزش کارشناسی ارشد یا دکتری، وابسته به تحصیلات فوق لیسانس، دانش اموخته

postgraduate

<hr> معنی : عجله، پیک تندرو، انی، باعجله <hr> معانی دیگر : با شتاب، شتاب آمیز، باتعجیل، باسرعت، تند، باسرعت هرچه تمامتر، (قدیمی) شتاب، تعجیل، سرعت، فوری، سریع السیر، با شتاب فراوان، بسرعت، شتاب فراوان

معنی : عجله، پیک تندرو، انی، باعجله معانی دیگر : با شتاب، شتاب آمیز، باتعجیل، باسرعت، تند، باسرعت هرچه تمامتر، (قدیمی) شتاب، تعجیل، سرعت، فوری، سریع السیر، با شتاب فراوان، بسرعت، شتاب فراوان

posthaste

posthitis

<hr> معنی : متولد شده پس از مرگ پدر <hr> معانی دیگر : مرده زاد، پس مرگی، (کتاب) منتشر شده پس از مرگ نویسنده، (فرزند) متولد پس از مرگ پدر، وابسته به پس از مرگ، متولد شده پس از مرگ پدر درمورد طفل، منتشر شده پس از مرگ نویسنده

معنی : متولد شده پس از مرگ پدر معانی دیگر : مرده زاد، پس مرگی، (کتاب) منتشر شده پس از مرگ نویسنده، (فرزند) متولد پس از مرگ پدر، وابسته به پس از مرگ، متولد شده پس از مرگ پدر درمورد طفل، منتشر شده پس از مرگ نویسنده

posthumous

posthumously

<hr> (روانشناسی) پس هیپنوتیزمی، ناشی از اثرات بعدی خواب مغناطیسی

(روانشناسی) پس هیپنوتیزمی، ناشی از اثرات بعدی خواب مغناطیسی

posthypnotic

posthypnotically

posthypophysis

<hr> معنی : ساختگی، کلاه گیس، متن اضافی، زیور اضافی، مصنوعی <hr> معانی دیگر : جعلی، بدلی

معنی : ساختگی، کلاه گیس، متن اضافی، زیور اضافی، مصنوعی معانی دیگر : جعلی، بدلی

postiche

<hr> معنی : پیشرو، چابک سوار نامهرسان، چاپار، راهنما یا یساول پست، نوعی کلاه زنانه <hr> معانی دیگر : postil(l)ion جلو دار، کسیکه روى اسب چپ گردونه اى سوار میشود <hr> postillion راهنما یا یساول پست، منادی

معنی : پیشرو، چابک سوار نامهرسان، چاپار، راهنما یا یساول پست، نوعی کلاه زنانه معانی دیگر : postil(l)ion جلو دار، کسیکه روى اسب چپ گردونه اى سوار میشود postillion راهنما یا یساول پست، منادی

postilion

<hr> (نقاشان سده ی 19 به ویژه ونگوگ و سزان و گوگن) پس دریافتگری، پس از امپرسیونیسم، سبک هنری تجسم عین مناظر مثل سبک هنری کوبیسم

(نقاشان سده ی 19 به ویژه ونگوگ و سزان و گوگن) پس دریافتگری، پس از امپرسیونیسم، سبک هنری تجسم عین مناظر مثل سبک هنری کوبیسم

postimpressionism

postimpressionistic

postindependence

<hr> (وابسته به اجتماع پیشرفته ای که پایه ی اقتصادی آن به جای صنایع سنگین بر خدمات و تکنولوژی و کامپیوتر استوار است) پس صنعتی،فراصنعتی

(وابسته به اجتماع پیشرفته ای که پایه ی اقتصادی آن به جای صنایع سنگین بر خدمات و تکنولوژی و کامپیوتر استوار است) پس صنعتی،فراصنعتی

postindustrial

<hr> (noun) تعیین محل ماموریت ثبت، دردفتر

(noun) تعیین محل ماموریت ثبت، دردفتر

posting

posting signposts

postinjection

postinoculation

<hr> (قانون بین الملل - پس از پایان جنگ) اعاده ی اسیران یا اموال تصرف شده به وضع پیش از جنگ (postliminy هم می گویند)

(قانون بین الملل - پس از پایان جنگ) اعاده ی اسیران یا اموال تصرف شده به وضع پیش از جنگ (postliminy هم می گویند)

postliminium

postliminy

<hr> معنی : آخر، قطعه موسیقی پایان <hr> معانی دیگر : (کلیسا) نواختن ارگ در پایان مراسم، اخر

معنی : آخر، قطعه موسیقی پایان معانی دیگر : (کلیسا) نواختن ارگ در پایان مراسم، اخر

postlude

<hr> معنی : نامه رسان، پستچی <hr> معانی دیگر : نامه رسان (mail carrier و mailman هم می گویند)، فراش پست

معنی : نامه رسان، پستچی معانی دیگر : نامه رسان (mail carrier و mailman هم می گویند)، فراش پست

postman

<hr> معنی : مهر باطله تمبر پست، اثر مهر تمبر، تمبر را بوسیله مهر باطل کردن <hr> معانی دیگر : (با زدن مهر تمبر را) باطل کردن، مهر پست، مهری که تمبر را باطل می کند

معنی : مهر باطله تمبر پست، اثر مهر تمبر، تمبر را بوسیله مهر باطل کردن معانی دیگر : (با زدن مهر تمبر را) باطل کردن، مهر پست، مهری که تمبر را باطل می کند

postmark

postmarked

<hr> معنی : رئیس پست، رئیس پست خانه <hr> معانی دیگر : (در اصل) متصدی اسب های چاپاری

معنی : رئیس پست، رئیس پست خانه معانی دیگر : (در اصل) متصدی اسب های چاپاری

postmaster

postmenopausal

postmenstrual

<hr> معنی : بعد از ظهر، وابسته به بعد از نصف النهار <hr> معانی دیگر : وابسته به بعدازظهر، عصری، عصرانه، پس نیمروزی

معنی : بعد از ظهر، وابسته به بعد از نصف النهار معانی دیگر : وابسته به بعدازظهر، عصری، عصرانه، پس نیمروزی

postmeridian

<hr> وابسته به پس از هزار سال، پس هزاره ای

وابسته به پس از هزار سال، پس هزاره ای

postmillennial

<hr> (این باور: ظهور مجدد عیسی در دوران پس از هزاره ی اول خواهد بود) پس هزاره گرایی (postmillenarianism هم می گویند)

(این باور: ظهور مجدد عیسی در دوران پس از هزاره ی اول خواهد بود) پس هزاره گرایی (postmillenarianism هم می گویند)

postmillennialism

<hr> postmillenarian : معتقد به ظهور ثانوی مسیح پس ازهزار سال

postmillenarian : معتقد به ظهور ثانوی مسیح پس ازهزار سال

postmillennialist

<hr> (نادر - زن) رییس پستخانه

(نادر - زن) رییس پستخانه

postmistress

<hr> (به ویژه ادبیات و هنر) فرامدرن، فرانوین (postmodernist هم می گویند)

(به ویژه ادبیات و هنر) فرامدرن، فرانوین (postmodernist هم می گویند)

postmodern

postmodernist

postmortal

<hr> واقع در یا مربوط به عقب بینی، فلش پشت سورا&nbsp; بینی سوسمار

واقع در یا مربوط به عقب بینی، فلش پشت سورا بینی سوسمار

postnasal

<hr> (پزشکی) آبریزش (یا ریزش اخلاط) از عقب بینی و سینوس ها، ابریزش از عقب بینی

(پزشکی) آبریزش (یا ریزش اخلاط) از عقب بینی و سینوس ها، ابریزش از عقب بینی

postnasal drip

<hr> معنی : وابسته به بعد از تولد <hr> معانی دیگر : پس از تولد (به ویژه در چند روز اول)، پس زایشی

معنی : وابسته به بعد از تولد معانی دیگر : پس از تولد (به ویژه در چند روز اول)، پس زایشی

postnatal

postnatally

postneonatal

<hr> معنی : وابسته به بعد از عروسی <hr> معانی دیگر : وابسته به پس از عروسی، پس زناشویی

معنی : وابسته به بعد از عروسی معانی دیگر : وابسته به پس از عروسی، پس زناشویی

postnuptial

<hr> معنی : پس از عمل جراحی <hr> معانی دیگر : وابسته به دوران پس از جراحی (به ویژه چند روز اول)، پس برمانی

معنی : پس از عمل جراحی معانی دیگر : وابسته به دوران پس از جراحی (به ویژه چند روز اول)، پس برمانی

postoperative

postoperatively

<hr> (کالبد شناسی - جانور شناسی) وابسته به یا واقع در پشت چشم، پس چشمی، واقع در پشت کاسه چشم

(کالبد شناسی - جانور شناسی) وابسته به یا واقع در پشت چشم، پس چشمی، واقع در پشت کاسه چشم

postorbital

<hr> (نامه ی پستی و غیره) هزینه ی پست که از پیش پرداخت شده، پیش پرداخته، مخارج پستی قبلا پرداخت شده، پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود

(نامه ی پستی و غیره) هزینه ی پست که از پیش پرداخت شده، پیش پرداخته، مخارج پستی قبلا پرداخت شده، پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی