انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : بی رحمی <hr> معانی دیگر : (روان شناسی)، (لذت جنسی ناشی از آزار دادن یا تسلط بر شریک جنسی) آزارگری جنسی، سادیسم، نوعی انحراف جنسی که شخص در اثر ان از ازار دادن لذت میبرد

معنی : بی رحمی معانی دیگر : (روان شناسی)، (لذت جنسی ناشی از آزار دادن یا تسلط بر شریک جنسی) آزارگری جنسی، سادیسم، نوعی انحراف جنسی که شخص در اثر ان از ازار دادن لذت میبرد

sadism

<hr> معنی : سادیست، کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد <hr> معانی دیگر : sadistic سادیست

معنی : سادیست، کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد معانی دیگر : sadistic سادیست

sadist

<hr> معنی : کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد <hr> معانی دیگر : sadist سادیست

معنی : کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد معانی دیگر : sadist سادیست

sadistic

sadistic act

sadistically

<hr> 1- به طور غم انگیز، با غم 2- متاسفانه، به طور تاسف آور، غمگینانه، محزونانه، بسیار بد، سخت

1- به طور غم انگیز، با غم 2- متاسفانه، به طور تاسف آور، غمگینانه، محزونانه، بسیار بد، سخت

sadly

<hr> معنی : خفگی، نژندی، سوگ، غمگینی <hr> معانی دیگر : دلتنگی، حزن

معنی : خفگی، نژندی، سوگ، غمگینی معانی دیگر : دلتنگی، حزن

sadness

sado masochistic

<hr> (روان شناسی) آزارگری - آزارخواهی، سادو مازوخیسم، لذت جنسی بوسیله شکنجه نفس خود یا دیگری

(روان شناسی) آزارگری - آزارخواهی، سادو مازوخیسم، لذت جنسی بوسیله شکنجه نفس خود یا دیگری

sadomasochism

sadomasochist

sads

<hr> مخفف: انجمن مهندسان اتومبیل

مخفف: انجمن مهندسان اتومبیل

safad cheese

<hr> معنی : سیاحت اکتشافی در افریقا <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: سفری)، مسافرت برای شکار (به ویژه در آفریقا)، نخجیرگشت، کاروان شکارچیان، سفری، سیاحت کردن

معنی : سیاحت اکتشافی در افریقا معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: سفری)، مسافرت برای شکار (به ویژه در آفریقا)، نخجیرگشت، کاروان شکارچیان، سفری، سیاحت کردن

safari

safari hat

safari in kenya

safari park

safavid dynasty

<hr> معنی : گاو صندوق، صحیح، مطمئن، امن، بی خطر، محفوظ، محفوظ از خطر، ایمن، اطمینان بخش، صدمه نخورده <hr> معانی دیگر : امان، امن و امان، مصون، صحیح و سالم، بی مخاطره، فارغ از خطر، قابل اعتماد، قابل اطمینان، ناقادر به ایجاد دردسر یا خطر، محتاط، محتاطانه، احتیاط آمیز، یخدان، یخچال ویژه، از خطر جسته، رهیده، پناه (دهنده)، (خودمانی) کاپوت، ابریشمی، سالم

معنی : گاو صندوق، صحیح، مطمئن، امن، بی خطر، محفوظ، محفوظ از خطر، ایمن، اطمینان بخش، صدمه نخورده معانی دیگر : امان، امن و امان، مصون، صحیح و سالم، بی مخاطره، فارغ از خطر، قابل اعتماد، قابل اطمینان، ناقادر به ایجاد دردسر یا خطر، محتاط، محتاطانه، احتیاط آمیز، یخدان، یخچال ویژه، از خطر جسته، رهیده، پناه

safe

<hr> معنی : سالم، سلامت <hr> معانی دیگر : امن و امان، صحیح و سالم، صحیح وتندرست

معنی : سالم، سلامت معانی دیگر : امن و امان، صحیح و سالم، صحیح وتندرست

safe and sound

safe as the bank of england

safe bet

<hr> جواز عبور، پروانه ی گذر (از نواحی ممنوعه یا در زمان جنگ)، خط امان، امان نامه، امان دادن، رخصت عبور

جواز عبور، پروانه ی گذر (از نواحی ممنوعه یا در زمان جنگ)، خط امان، امان نامه، امان دادن، رخصت عبور

safe conduct

safe custody

<hr> معنی : گاو صندوق <hr> معانی دیگر : (وابسته به) صندوق امانات در بانک (safety-deposit هم می گویند)، صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها

معنی : گاو صندوق معانی دیگر : (وابسته به) صندوق امانات در بانک (safety-deposit هم می گویند)، صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها

safe deposit

safe deposit box

safe deposit company

safe format

safe haven

safe investment

safe passage

safe place

<hr> (noun phrase) (در بریتانیا، مجلس) حوزه ی انتخابی (با بردِ) قطعی، کرسی مطمئن this constituency is a safe labour seat برد حزب کارگر در این حوزه ی انتخابی مسلّم است

(noun phrase) (در بریتانیا، مجلس) حوزه ی انتخابی (با بردِ) قطعی، کرسی مطمئن this constituency is a safe labour seat برد حزب کارگر در این حوزه ی انتخابی مسلّم است

safe seat

<hr> (noun phrase) (در روابط جنسی) آمیزشِ سالم

(noun phrase) (در روابط جنسی) آمیزشِ سالم

safe sex

safe working load

safeblower

safeblowing

safebreaker

safeco

safecracker

<hr> شکستن و بازکردن گاو صندوق، دزدی از گاو صندوق

شکستن و بازکردن گاو صندوق، دزدی از گاو صندوق

safecracking

<hr> معنی : پناه، حفاظ، تامین کردن، حراست کردن، امن نگهداشتن، حفظ کردن از <hr> معانی دیگر : پایندان، تضمین، پاسداشت، پاساری، ایمن داشت، حفظ کردن، حفاظت کردن، محافظت کردن، پاسداشت کردن، پایندان کردن، نگاهبانی کردن، ایمن داشتن، پاسداری کردن، رجوع شود به: safe-conduct، مامور پاسداری از اموال و جان مردم غیرنظامی (که از طرف فرمانده ی نظامی تعیین می شود)، پروانه ی تضمین جان و مال (از سوی فرمانده نظامی صادر می شود)، حفظ کردن و از خطر، نگهداری، حفاظت، حفظ، حراست، حمایت، وسیله حفاظت، امان نامه، خط امان

معنی : پناه، حفاظ، تامین کردن، حراست کردن، امن نگهداشتن، حفظ کردن از معانی دیگر : پایندان، تضمین، پاسداشت، پاساری، ایمن داشت، حفظ کردن، حفاظت کردن، محافظت کردن، پاسداشت کردن، پایندان کردن، نگاهبانی کردن، ایمن داشتن، پاسداری کردن، رجوع شود به: safe-conduct، مامور پاسداری از اموال و جان مردم غیرنظامی 

safeguard

<hr> معنی : حفاظت، امانت، حفظ چیزی از خطر و غیره <hr> معانی دیگر : امانت داری، پاسداشت، ایمن داشت، نگهداری، حفظ، حفاظت، توجه

معنی : حفاظت، امانت، حفظ چیزی از خطر و غیره معانی دیگر : امانت داری، پاسداشت، ایمن داشت، نگهداری، حفظ، حفاظت، توجه

safekeeping

safekeeping charge

<hr> معنی : فانوس، چراغ تاریکخانه عکاسی <hr> معانی دیگر : (عکاسی) چراغ تاریکخانه، چراه تاریکخانه عکاسی

معنی : فانوس، چراغ تاریکخانه عکاسی معانی دیگر : (عکاسی) چراغ تاریکخانه، چراه تاریکخانه عکاسی

safelight

<hr> بسلامت، بدون خطر، بااطمینان، بطورایمن، بدون ترس از اشتباه، حتما

بسلامت، بدون خطر، بااطمینان، بطورایمن، بدون ترس از اشتباه، حتما

safely

<hr> سلامت، بیخطری، محفوظیت

سلامت، بیخطری، محفوظیت

safeness

<hr> معنی : سلامت، امنیت، ایمنی، بی خطری، محفوظیت <hr> معانی دیگر : ایمن داشت، تامین، امن و امان، صحت و سلامت، صحیح و سالم بودن، پاسداشت، پایندان، بی خطر(ی)، (تفنگ و دینامیت و نارنجک و غیره) ضامن (safety lock و safety catch هم می گویند)

معنی : سلامت، امنیت، ایمنی، بی خطری، محفوظیت معانی دیگر : ایمن داشت، تامین، امن و امان، صحت و سلامت، صحیح و سالم بودن، پاسداشت، پایندان، بی خطر(ی)، (تفنگ و دینامیت و نارنجک و غیره) ضامن (safety lock و safety catch هم می گویند)

واژه های حرف "s" - انگلیسی به انگلیسی