انگلیسی به انگلیسی

<hr> (عامیانه) حرف های احمقانه زدن، نسنجیده سخن گفتن، یاوه گویی کردن

(عامیانه) حرف های احمقانه زدن، نسنجیده سخن گفتن، یاوه گویی کردن

talk through one's hat

talk to the wall

talk to you later

<hr> (عامیانه) رک حرف زدن، صریح گفتن، با صراحت حرف زدن

(عامیانه) رک حرف زدن، صریح گفتن، با صراحت حرف زدن

talk turkey

talk with

<hr> معنی : پر حرف، وراج، پرگو، پرچانه، بسگوی <hr> معانی دیگر : پرگوی، دارای شهوت کلام

معنی : پر حرف، وراج، پرگو، پرچانه، بسگوی معانی دیگر : پرگوی، دارای شهوت کلام

talkative

talkatively

<hr> پرگویی، پرحرفی، وراجی

talkativeness

talked at length

talked him into

talked him out of

talked nineteen to the dozen

talked straight to the point

talked to himself

talked to the wall

<hr> معنی : سخنگو، گوینده، حرف مفت زن، ناطق، ادم ناطق، اهل محاوره <hr> معانی دیگر : ادم ناطق، ناطق، سخنگو

معنی : سخنگو، گوینده، حرف مفت زن، ناطق، ادم ناطق، اهل محاوره معانی دیگر : ادم ناطق، ناطق، سخنگو

talker

<hr> فیلم ناطق درجمع صنعت فیلم ناطق

فیلم ناطق درجمع صنعت فیلم ناطق

talkie

<hr> معنی : مکالمه، ناطق، سخنگو <hr> معانی دیگر : حرفزن، گویا، غیر صامت، سخن دار، عمل سخن گفتن، حرف زنی، صحبت، با حالت

معنی : مکالمه، ناطق، سخنگو معانی دیگر : حرفزن، گویا، غیر صامت، سخن دار، عمل سخن گفتن، حرف زنی، صحبت، با حالت

talking

<hr> (برای نابینایان و کهنسالان و غیره) کتاب ضبط شده روی نوار صوتی، کتاب گویا، صفحه گرامافون مخصوص تدریش زبان وغیره

(برای نابینایان و کهنسالان و غیره) کتاب ضبط شده روی نوار صوتی، کتاب گویا، صفحه گرامافون مخصوص تدریش زبان وغیره

talking book

talking film

talking hairdo

talking head

<hr> (قدیمی) فیلم سخن دار، فیلم دارای نوار صوتی، فیلم غیر صامت، فیلم ناطق (talkie هم می گفتند)

(قدیمی) فیلم سخن دار، فیلم دارای نوار صوتی، فیلم غیر صامت، فیلم ناطق (talkie هم می گفتند)

talking picture

<hr> (مثلا در ارائه ی بحث یا استدلال) نکته ی مجاب کننده، نکته ی گویا، نکته یا دلیل مهم بحک وگفتگو

(مثلا در ارائه ی بحث یا استدلال) نکته ی مجاب کننده، نکته ی گویا، نکته یا دلیل مهم بحک وگفتگو

talking point

<hr> معنی : نصیحت، اخطار، تنبیه، توبیخ، سرزنش رسمی <hr> معانی دیگر : (عامیانه) سرزنش، خرده گیری، تنبیه شفاهی، توبی

معنی : نصیحت، اخطار، تنبیه، توبیخ، سرزنش رسمی معانی دیگر : (عامیانه) سرزنش، خرده گیری، تنبیه شفاهی، توبی

talking to

talks focus on

<hr> معنی : پر حرف، حراف <hr> معانی دیگر : پر گفت و شنود، پر از مکالمه، وراج، پر گوی

معنی : پر حرف، حراف معانی دیگر : پر گفت و شنود، پر از مکالمه، وراج، پر گوی

talky

<hr> معنی : بلند، شاق، گزاف، اغراق امیز، بلند بالا، بلند قد، قد بلند <hr> معانی دیگر : مرتفع، فرازین، رفیع، (انسان) بالابلند، بلندقامت، سروقد، رفعت، قامت، (امریکا - عامیانه) باور نکردنی، مبالغه آمیز، بزرگ، (در لیوان و غیره ی) بلند، (عامیانه) پر باد و فیس، پر طمطراق، پر کر و فر، پر ادعا، راست، ایستاده، صاف، شق، شق و رق، دراز، لندهور، (مهجور) دلیر، شجاع، (مهجور) خوش سیما، خوش قیافه

معنی : بلند، شاق، گزاف، اغراق امیز، بلند بالا، بلند قد، قد بلند معانی دیگر : مرتفع، فرازین، رفیع، (انسان) بالابلند، بلندقامت، سروقد، رفعت، قامت، (امریکا - عامیانه) باور نکردنی، مبالغه آمیز، بزرگ، (در لیوان و غیره ی) بلند، (عامیانه) پر باد و فیس، پر طمطراق، پر کر و فر، پر ادعا، راست، ایستاده، صاف، شق

tall

tall dark and handsome

tall goldenrod

tall hat

tall man

tall story

tall tale

<hr> (فئودالیسم)، مالیات وضع شده بر شهرها و املاک سلطنتی توسط پادشاه، مالیات شاه

(فئودالیسم)، مالیات وضع شده بر شهرها و املاک سلطنتی توسط پادشاه، مالیات شاه

tallage

<hr> شهر تالاهاسی (مرکز ایالت فلوریدا - آمریکا)

شهر تالاهاسی (مرکز ایالت فلوریدا - آمریکا)

tallahassee

<hr> معنی : کلاهک دودکش، قفسه پایهدار، ادم یا چیز بلند قد <hr> معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: highboy

معنی : کلاهک دودکش، قفسه پایهدار، ادم یا چیز بلند قد معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: highboy

tallboy

<hr> شهر تالین (پایتخت جمهوری استونی - tallin هم می نویسند)

شهر تالین (پایتخت جمهوری استونی - tallin هم می نویسند)

tallinn

tallit

tallness

<hr> پیه، دمبه، چربی گوشت، پیه اب کردن، پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکارمیرود، پیه مالی کردن

پیه، دمبه، چربی گوشت، پیه اب کردن، پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکارمیرود، پیه مالی کردن

tallow

<hr> معنی : چرب، پیه اندود <hr> معانی دیگر : پیه مانند

معنی : چرب، پیه اندود معانی دیگر : پیه مانند

tallowy

<hr> معنی : نشان، نظیر، برچسب، تطبیق کردن، حساب، قرین، شمارش، علامت، اتیکت، چوب خط، شمارشگر، جای چوبخط، با چوب خط حساب کردن، مطابق بودن، شمردن، تطبیق کردن <hr> معانی دیگر : صورتحساب، ریز حساب، ریز اقلام، آمار، همتا، جفت، لنگه، جور، همجور، همخوان، به حساب آوردن یا گذاشتن، محاسبه کردن، (با محاسبه) نشان دادن، محاسبه و ثبت کردن، جمع زدن، مورد بررسی قرار دادن، (دقیقا) رسیدگی کردن، باهم خواندن، جور بودن، (در اصل) چوبخط، هر وسیله ی نگهداری حساب و ارقام بستانکاری و بدهکاری، نام نما، قیمت نما

معنی : نشان، نظیر، برچسب، تطبیق کردن، حساب، قرین، شمارش، علامت، اتیکت، چوب خط، شمارشگر، جای چوبخط، با چوب خط حساب کردن، مطابق بودن، شمردن، تطبیق کردن معانی دیگر : صورتحساب، ریز حساب، ریز اقلام، آمار، همتا، جفت، لنگه، جور، همجور، همخوان، به حساب آوردن یا گذاشتن، محاسبه کردن، (با محاسبه) نشان دادن، مح

tally

<hr> صدای شکارچی هنگام دیدن روباه (برای هوشیار سازی دیگران)، آهای !، تالیهو!، صدای شکارچی در موقع دیدن روباه، کالسکه سریع السیر مسافری، اهای گفتن

صدای شکارچی هنگام دیدن روباه (برای هوشیار سازی دیگران)، آهای !، تالیهو!، صدای شکارچی در موقع دیدن روباه، کالسکه سریع السیر مسافری، اهای گفتن

tallyho

<hr> معنی : حساب دار، فروشنده اقساطی <hr> معانی دیگر : حسابرسی، مامور حساب کردن و ثبت

معنی : حساب دار، فروشنده اقساطی معانی دیگر : حسابرسی، مامور حساب کردن و ثبت

tallyman

<hr> معنی : تلمود، مجموعه قوانین شرعی وعرفی یهود <hr> معانی دیگر : (مجموعه قوانین مدنی و شرعی یهود) تلمود

معنی : تلمود، مجموعه قوانین شرعی وعرفی یهود معانی دیگر : (مجموعه قوانین مدنی و شرعی یهود) تلمود

واژه های حرف "t" - انگلیسی به انگلیسی