انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : پیچیده، غامض، غیر صریح، غیر مفهوم <hr> معانی دیگر : غیر قابل فهم، درک نکردنی، نا مفهوم، غام­

معنی : پیچیده، غامض، غیر صریح، غیر مفهوم معانی دیگر : غیر قابل فهم، درک نکردنی، نا مفهوم، غام­

unintelligible

unintelligibly

unintended

unintendedly

<hr> معنی : غیر عمدی <hr> معانی دیگر : ناخود خواسته، ناخواسته، بلا اراده

معنی : غیر عمدی معانی دیگر : ناخود خواسته، ناخواسته، بلا اراده

unintentional

unintentionally

<hr> معنی : بی علاقه، بدون توجه، بیدخل و تصرف <hr> معانی دیگر : بی اعتنا، بدون دلبستگی، خونسرد

معنی : بی علاقه، بدون توجه، بیدخل و تصرف معانی دیگر : بی اعتنا، بدون دلبستگی، خونسرد

uninterested

uninterestedly

<hr> خسته کننده، ناگیرا، غیر جالب توجه، کسل کننده

خسته کننده، ناگیرا، غیر جالب توجه، کسل کننده

uninteresting

uninterestingly

uninterruptable

uninterruptable power supply

<hr> معنی : متوالی، پیوسته، مسلسل، مداوم، مستمر، قطع نشده، بی وقفه، غیر منقلع <hr> معانی دیگر : پیوسته، غیر منقلع، قطع نشده، متوالی، مسلسل

معنی : متوالی، پیوسته، مسلسل، مداوم، مستمر، قطع نشده، بی وقفه، غیر منقلع معانی دیگر : پیوسته، غیر منقلع، قطع نشده، متوالی، مسلسل

uninterrupted

uninterrupted history

uninterruptedly

unintimidated

uninuclear

uninucleate

uninventive

uninvested

<hr> معنی : ناخوانده، دعوت نشده <hr> معانی دیگر : سرزده

معنی : ناخوانده، دعوت نشده معانی دیگر : سرزده

uninvited

uninviting

uninvitingly

uninvolved

uniocular

<hr> معنی : اتصال، اتحاد، بهم پیوستگی، الحاق، پیوستگی، اجتماع، وصلت، انجمن، ائتلاف، اتحادیه، پیوند، اتحاد و اتفاق، یگانگی وحدت، اشتراک منافع <hr> معانی دیگر : همبستگی، وحدت، یگانگی، جوش خوردن، یگانش، یکانگان، باشگاه، (ریاضی)اجتماع، مجموع، رمن، ازدواج، زناشویی، سازش، سازگاری، همسازی، توافق، (لوله کشی) قطعه ی اتصال، همبند، مهره ماسوره، (مخفف) اتحادیه ی کارگری

معنی : اتصال، اتحاد، بهم پیوستگی، الحاق، پیوستگی، اجتماع، وصلت، انجمن، ائتلاف، اتحادیه، پیوند، اتحاد و اتفاق، یگانگی وحدت، اشتراک منافع معانی دیگر : همبستگی، وحدت، یگانگی، جوش خوردن، یگانش، یکانگان، باشگاه، (ریاضی)اجتماع، مجموع، رمن، ازدواج، زناشویی، سازش، سازگاری، همسازی، توافق، (لوله کشی) قطعه ی ا

union

<hr> کارت عضویت در اتحادیه ی کارگری

کارت عضویت در اتحادیه ی کارگری

union card

<hr> پرچم، پرچم ملی انگلیس

union jack

union of hearts

<hr> (سابقا) اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی

(سابقا) اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی

union of soviet socialist republics

union of soviet socialist republics ussr

union of the comoros

<hr> کارخانه و غیره که عضویت در اتحادیه برای کارگران آن اجباری است، مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند

کارخانه و غیره که عضویت در اتحادیه برای کارگران آن اجباری است، مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند

union shop

unionisation

unionise

<hr> معنی : اتحادیه گرایی، اصول تشکیلات اتحادیه <hr> معانی دیگر : هوا داری از اتحادیه ها

معنی : اتحادیه گرایی، اصول تشکیلات اتحادیه معانی دیگر : هوا داری از اتحادیه ها

unionism

<hr> اتحادیه گرای، عضو اتحادیه، هواخواه، اتحادویگانگی

اتحادیه گرای، عضو اتحادیه، هواخواه، اتحادویگانگی

unionist

unionistic

unionization

<hr> در اتحادیه متشکل کردن، به شکل اتحادیه درآوردن، متحد کردن بشکل اتحادیه در اوردن

در اتحادیه متشکل کردن، به شکل اتحادیه درآوردن، متحد کردن بشکل اتحادیه در اوردن

unionize

unip

unipara

<hr> ازیک ولی، از یک پدر و مادر

ازیک ولی، از یک پدر و مادر

uniparental

<hr> (گیاه شناسی) یکسویه، تک آسه، تکزا، هر بار یک تخم گذار، یک بچه زا

(گیاه شناسی) یکسویه، تک آسه، تکزا، هر بار یک تخم گذار، یک بچه زا

uniparous

<hr> (برق) یک قطبی، تکسو، یک قطبی، سلولهای عصبی یک قطبی

(برق) یک قطبی، تکسو، یک قطبی، سلولهای عصبی یک قطبی

unipolar

unipolarity

<hr> (زیست شناسی - به ویژه یاخته های جنین) تک توان، دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول

(زیست شناسی - به ویژه یاخته های جنین) تک توان، دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول

واژه های حرف "u" - انگلیسی به انگلیسی