انگلیسی به انگلیسی

upton

upton sinclair

<hr> معنی : بالای شهر، واقع در محلات شمال شهر <hr> معانی دیگر : (معمولا آن بخش شهر که از مرکز تجاری دورتر است) بالا محله، بخش مسکونی شهر

معنی : بالای شهر، واقع در محلات شمال شهر معانی دیگر : (معمولا آن بخش شهر که از مرکز تجاری دورتر است) بالا محله، بخش مسکونی شهر

uptown

<hr> زبرروند، تمایل بسوی بالا

زبرروند، تمایل بسوی بالا

uptrend

<hr> معنی : برگشت، تبدیل به احسن، تغییر وضع، چرخش ببالا <hr> معانی دیگر : ترقی، بالا گرفتن کار و کاسبی، چرخش یا قوس روبه بالا، فراز چرخی، به سوی بالا چرخیدن، برگشت بوضع بهتر، روبترقی

معنی : برگشت، تبدیل به احسن، تغییر وضع، چرخش ببالا معانی دیگر : ترقی، بالا گرفتن کار و کاسبی، چرخش یا قوس روبه بالا، فراز چرخی، به سوی بالا چرخیدن، برگشت بوضع بهتر، روبترقی

upturn

upturned

<hr> معنی : بالایی، روبترقی، روببالا، بطرف بالا <hr> معانی دیگر : فرازسوی، بالاسوی، زبرسوی، به طرف بالا، روبه بالا، صعودی، روبه ترقی، فرازین، به بالا، به بعد، سربالا، (معمولا با: of) بیش از، متجاوز از، upwards بالایی، بطرف بالا <hr> upward(s) بالا، سوی بالا

معنی : بالایی، روبترقی، روببالا، بطرف بالا معانی دیگر : فرازسوی، بالاسوی، زبرسوی، به طرف بالا، روبه بالا، صعودی، روبه ترقی، فرازین، به بالا، به بعد، سربالا، (معمولا با: of) بیش از، متجاوز از، upwards بالایی، بطرف بالا upward(s) بالا، سوی بالا

upward

upward compatibility

<hr> سیر فرازین (از طبقات اجتماعی، اقتصادی پایین تر به بالاتر)، تحرک فرازسوی

سیر فرازین (از طبقات اجتماعی، اقتصادی پایین تر به بالاتر)، تحرک فرازسوی

upward mobility

upward of

upwardly

upwardly mobile

upwardness

<hr> معنی : بطرف بالا، بالایی، روبترقی، روببالا <hr> معانی دیگر : upward بالایی

معنی : بطرف بالا، بالایی، روبترقی، روببالا معانی دیگر : upward بالایی

upwards

<hr> موقعیت بهتری یافتن، ترقی کردن، بطرف بالا رفتن

موقعیت بهتری یافتن، ترقی کردن، بطرف بالا رفتن

upwell

<hr> فراز جوشی (به ویژه حرکت فرازین آبهای سرد و مغذی دریا که ماهی ها را جلب می کند)

فراز جوشی (به ویژه حرکت فرازین آبهای سرد و مغذی دریا که ماهی ها را جلب می کند)

upwelling

<hr> معنی : خلاف جهت باد <hr> معانی دیگر : در جهت باد، موافق جریان باد، باد سوی

معنی : خلاف جهت باد معانی دیگر : در جهت باد، موافق جریان باد، باد سوی

upwind

urachal

urachus

<hr> (باز بی رنگ و بلورین: c4h4n2o2 ) اوراسیل

(باز بی رنگ و بلورین: c4h4n2o2 ) اوراسیل

uracil

uraemia

uraemic

<hr> کوه های اورال (در روسیه - اروپا را از آسیا جدا می کنند - ural mountains هم می گویند)

کوه های اورال (در روسیه - اروپا را از آسیا جدا می کنند - ural mountains هم می گویند)

ural

<hr> زبان های اورال -آلتائیک

زبان های اورال -آلتائیک

ural altaic

ural mountains

<hr> زبان های اورالیک (خانواده ای از زبان های شمال آسیا و اروپا که شامل فنلاندی و مجارستانی می شود)

زبان های اورالیک (خانواده ای از زبان های شمال آسیا و اروپا که شامل فنلاندی و مجارستانی می شود)

uralic

<hr> وابسته به سیاره ی اورانوس، اورانوسی

وابسته به سیاره ی اورانوس، اورانوسی

uranian

<hr> (مهجور) آسمانی، نجومی، کیهانی، وابسته به یاد داری اورانیم، اورانیمی

(مهجور) آسمانی، نجومی، کیهانی، وابسته به یاد داری اورانیم، اورانیمی

uranic

<hr> معنی : اورانیوم <hr> معانی دیگر : (شیمی) اورانیم (عنصر شیمیایی سنگین و نقره فام و پرتوزا که دو نوع uranium-235 و uranium-238 آن کاربرد زیاد دارد- نشان: u، وزن اتمی: 238/03، شماره ی اتمی: 92، چگالی: 18/95، نقطه ی گداز: 1132/3 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 3818 درجه سانتیگراد)

معنی : اورانیوم معانی دیگر : (شیمی) اورانیم (عنصر شیمیایی سنگین و نقره فام و پرتوزا که دو نوع uranium-235 و uranium-238 آن کاربرد زیاد دارد- نشان: u، وزن اتمی: 238/03، شماره ی اتمی: 92، چگالی: 18/95، نقطه ی گداز: 1132/3 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 3818 درجه سانتیگراد)

uranium

<hr> (بخشی از نجوم که با شرح کیهان و نقشه برداری از ستارگان سر و کار دارد) کیهان نگاری، شرح عالم، عالم شناسی، اسمان نگاری بخشی از علم هیئت

(بخشی از نجوم که با شرح کیهان و نقشه برداری از ستارگان سر و کار دارد) کیهان نگاری، شرح عالم، عالم شناسی، اسمان نگاری بخشی از علم هیئت

uranography

<hr> معنی : خورشید، ستاره اورانوس <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) اورانوس، افسانه خدای اسمان فرزند زمین و پدرتیتان ها titans

معنی : خورشید، ستاره اورانوس معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) اورانوس، افسانه خدای اسمان فرزند زمین و پدرتیتان ها titans

uranus

<hr> (شیمی - بنیان دو ظرفیتی موجود در بسیاری از ترکیبات اورانیم: uo2) اورانیل

(شیمی - بنیان دو ظرفیتی موجود در بسیاری از ترکیبات اورانیم: uo2) اورانیل

uranyl

<hr> (شیمی -ملح اسید اوریک) یورات، اورات

(شیمی -ملح اسید اوریک) یورات، اورات

urate

<hr> (امریکا) ناحیه ی شهری

<hr> معنی : شهر نشین، اهل شهر، وابسته بناحیه مسکونی مزروعی، مدنی، شهری <hr> معانی دیگر : وابسته به یا در شهر

معنی : شهر نشین، اهل شهر، وابسته بناحیه مسکونی مزروعی، مدنی، شهری معانی دیگر : وابسته به یا در شهر

urban

urban assault

urban building committee

urban guerrilla

urban legend

urban planning

<hr> (امریکا) بازسازی شهری (به ویژه محلات فقیرنشین)

(امریکا) بازسازی شهری (به ویژه محلات فقیرنشین)

urban renewal

urban revolution

urban scheme

urban settlement

<hr> (گسترش بی رویه ی شهر و بلعیدن دهات اطراف) هرزه رویی شهری

(گسترش بی رویه ی شهر و بلعیدن دهات اطراف) هرزه رویی شهری

واژه های حرف "u" - انگلیسی به انگلیسی