marry down

marry go round

<hr> (از طریق ازدواج) پیوستن به

(از طریق ازدواج) پیوستن به

marry into

marry registry

marrying

<hr> معنی : بهرام <hr> معانی دیگر : (اسطوره های روم) مارس (خدای جنگ که یونانی ها به او می گفتند: ares)، نماد جنگ، مظهر خشونت و نبرد، ستاره مری، خدای جنگ

معنی : بهرام معانی دیگر : (اسطوره های روم) مارس (خدای جنگ که یونانی ها به او می گفتند: ares)، نماد جنگ، مظهر خشونت و نبرد، ستاره مری، خدای جنگ

mars

mars rover

marsa

<hr> شهر مارسی (بندری در جنوب خاوری فرانسه)

شهر مارسی (بندری در جنوب خاوری فرانسه)

marseille

<hr> پارچه ی کلفت و پنبه ای با نقش برجسته

پارچه ی کلفت و پنبه ای با نقش برجسته

marseilles

<hr> معنی : مرداب، باتلاق، باطلاق، لجن زار، سیاه اب <hr> معانی دیگر : لشاب، ماندآب

معنی : مرداب، باتلاق، باطلاق، لجن زار، سیاه اب معانی دیگر : لشاب، ماندآب

marsh

<hr> معنی : سر دسته، ارتشبد، مارشال، کلانتر، به ترتیب نشان دادن، راهنمایی کردن با، مرتب کردن <hr> معانی دیگر : (امریکا) کلانتر، مامور دادگاه، رئیس شهربانی، رئیس آتش نشانی، رزم آرایی کردن، (اشیا یا اندیشه ها و غیره) آراستن، نظم و ترتیب دادن، (در اصل) مهتر، اسب دار (در اسطبل های سلطنتی یا اشرافی)، (قرون وسطی) صاحب منصب عالیرتبه ی دربار، مباشر کل، سپهسالار، (ارتش) ارتشبد، بالاترین رتبه ی نظامی (در بیشتر کشورها)، (انگلیس) مارشال نیروی هوایی، (در رژه ها و مراسم فارغ التحصیلی و غیره) ناظم صف و متصدی تشریفات، راهنمایی کردن با تشریفات

معنی : سر دسته، ارتشبد، مارشال، کلانتر، به ترتیب نشان دادن، راهنمایی کردن با، مرتب کردن معانی دیگر : (امریکا) کلانتر، مامور دادگاه، رئیس شهربانی، رئیس آتش نشانی، رزم آرایی کردن، (اشیا یا اندیشه ها و غیره) آراستن، نظم و ترتیب دادن، (در اصل) مهتر، اسب دار (در اسطبل های سلطنتی یا اشرافی)، (قرون وسطی) ص

marshal

marshal arts

marshaling yard

<hr> جورج مارشال (سردار و دولتمرد امریکایی)

جورج مارشال (سردار و دولتمرد امریکایی)

marshall

marshall mathers

<hr> هدایت کننده به محل تجمع علوم نظامى : جمع اورى کننده یکان

هدایت کننده به محل تجمع علوم نظامى : جمع اورى کننده یکان

marshaller

<hr> جمع اورى کردن، تجمع علوم نظامى : جمع شدن دور هم مجتمع شدن یکانها در عملیات اب خاکى

جمع اورى کردن، تجمع علوم نظامى : جمع شدن دور هم مجتمع شدن یکانها در عملیات اب خاکى

marshalling

marshalling point

marshalling signal

marshalling yard

marshalling yards

<hr> سرزمین باتلاقی، سرزمین مردابی، لش آبگاه

سرزمین باتلاقی، سرزمین مردابی، لش آبگاه

marshland

<hr> معنی : گل ختمی، نوعی شیرینی خمیر مانند <hr> معانی دیگر : (شیرینی پزی) خمیر شیرین (دارای شکر و نشاسته و عصاره ی ذرت و ژلاتین) که معمولا در پیک نیک ها روی آتش کباب می کنند، مارشمالو، (گیاه شناسی) ختمی مردابی، خطمی (althaea officinalis)، انجل، یکجور شیرینی که از ریشه خطمی میسازند

معنی : گل ختمی، نوعی شیرینی خمیر مانند معانی دیگر : (شیرینی پزی) خمیر شیرین (دارای شکر و نشاسته و عصاره ی ذرت و ژلاتین) که معمولا در پیک نیک ها روی آتش کباب می کنند، مارشمالو، (گیاه شناسی) ختمی مردابی، خطمی (althaea officinalis)، انجل، یکجور شیرینی که از ریشه خطمی میسازند

marshmallow

marshmallow peep

marsoc

marsperseverence

<hr> معنی : جانور کیسه دار <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) وابسته به کیسه داران، کیسه دار

معنی : جانور کیسه دار معانی دیگر : (جانورشناسی) وابسته به کیسه داران، کیسه دار

marsupial

marsupials

<hr> معنی : بازار، مرکز بازرگانی، مرکز حراج <hr> معانی دیگر : مرکز تجارتی، سوداگرخانه، (مهجور) بازار مکاره

معنی : بازار، مرکز بازرگانی، مرکز حراج معانی دیگر : مرکز تجارتی، سوداگرخانه، (مهجور) بازار مکاره

mart

martech

martempering

<hr> معنی : جنگجو، جنگی، نظامی، لشکری، مریخی <hr> معانی دیگر : وابسته به یا مناسب جنگ، رزمی، حربی، مشتاق جنگ و دعوا، رزمجو، سلحشور، ارتشی

معنی : جنگجو، جنگی، نظامی، لشکری، مریخی معانی دیگر : وابسته به یا مناسب جنگ، رزمی، حربی، مشتاق جنگ و دعوا، رزمجو، سلحشور، ارتشی

martial

<hr> (معمولا جمع) ورزش های رزمی، هنرهای رزمی (مانند کاراته)

(معمولا جمع) ورزش های رزمی، هنرهای رزمی (مانند کاراته)

martial art

martial artist

martial arts

martial curfew

martial law

martial status

martialism

<hr> معنی : اهل کره مریخ، مریخی <hr> معانی دیگر : وابسته به کره ی مریخ، بهرامی، اهل کره مری

معنی : اهل کره مریخ، مریخی معانی دیگر : وابسته به کره ی مریخ، بهرامی، اهل کره مری

martian

<hr> معنی : ادم گول خور <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) سار (انواع پرستوهای جنس progne به ویژه delichon urbica که به آن house martin هم می گویند)، اسم خاص مذکر، نوعی پرستو که لانه گلی بر دیوار خانه میسازد، ساده لوح

معنی : ادم گول خور معانی دیگر : (جانورشناسی) سار (انواع پرستوهای جنس progne به ویژه delichon urbica که به آن house martin هم می گویند)، اسم خاص مذکر، نوعی پرستو که لانه گلی بر دیوار خانه میسازد، ساده لوح

martin

martin dale

martinelli

martiny

marton

martured

<hr> معنی : شهید، شهید راه خدا کردن <hr> معانی دیگر : (معمولا مزاح آمیز) کسی که راحتی و منافع خود را فدای دیگران می کند (معمولا به خاطر جلب توجه و همدردی)، (خودمانی - پیش از: to) درد کشیدن، رنج بردن، ستم کشیدن، شهید کردن، فدایی

معنی : شهید، شهید راه خدا کردن معانی دیگر : (معمولا مزاح آمیز) کسی که راحتی و منافع خود را فدای دیگران می کند (معمولا به خاطر جلب توجه و همدردی)، (خودمانی - پیش از: to) درد کشیدن، رنج بردن، ستم کشیدن، شهید کردن، فدایی

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران