mismatched

mismatched meshes

mismeasure

misnamed

miso soup

<hr> معنی : بیزار از ازدواج <hr> معانی دیگر : بیزار از ازدواج

معنی : بیزار از ازدواج معانی دیگر : بیزار از ازدواج

misogamist

<hr> کسیکه اززن بیزار است، زن گریز

کسیکه اززن بیزار است، زن گریز

misogynist

misogynistic

<hr> معنی : تنفر از زن <hr> معانی دیگر : تنفر از زنان (به ویژه از سوی مرد)، زن گریزی

معنی : تنفر از زن معانی دیگر : تنفر از زنان (به ویژه از سوی مرد)، زن گریزی

misogyny

misophonia

misoprostol

misorientation

misper

<hr> عوضی استنباط کردن،غلط فهمیدن یا درک کردن

عوضی استنباط کردن،غلط فهمیدن یا درک کردن

misperceive

misperception

<hr> معنی : گم کردن، جا گذاشتن، در جای عوضی گذاشتن <hr> معانی دیگر : در محل عوضی قرار دادن، (چیزی را) در جای خود نگذاشتن، (اعتماد یا محبت و غیره خود را) معطوف به آدم نامستحق کردن

معنی : گم کردن، جا گذاشتن، در جای عوضی گذاشتن معانی دیگر : در محل عوضی قرار دادن، (چیزی را) در جای خود نگذاشتن، (اعتماد یا محبت و غیره خود را) معطوف به آدم نامستحق کردن

misplace

misplaced

misplaced confidence

<hr> گذاشتن چیزی در جای عوضی

گذاشتن چیزی در جای عوضی

misplacement

mispresentation

mispriced

mispricing

<hr> معنی : غلط نقل کردن، بد نقل کردن <hr> معانی دیگر : اشتباه نقل قول کردن، بد بازگو کردن

معنی : غلط نقل کردن، بد نقل کردن معانی دیگر : اشتباه نقل قول کردن، بد بازگو کردن

misquote

misrating

<hr> معنی : بد خواندن، بد تعبیر کردن، غلط خواندن <hr> معانی دیگر : اشتباه خواندن، بد قرائت کردن، بد ترجمه کردن

معنی : بد خواندن، بد تعبیر کردن، غلط خواندن معانی دیگر : اشتباه خواندن، بد قرائت کردن، بد ترجمه کردن

misread

misrecognition

misregistration

misreported

misreporting

<hr> معنی : مشتبه کردن، بدجلوه دادن، بدنمایش دادن <hr> معانی دیگر : به غلط وانمود کردن، عوضی نمایاندن، غلط جلوه دادن

معنی : مشتبه کردن، بدجلوه دادن، بدنمایش دادن معانی دیگر : به غلط وانمود کردن، عوضی نمایاندن، غلط جلوه دادن

misrepresent

misrepresentatiom

<hr> اشتباه کاری، نمایش غیر واقعی

اشتباه کاری، نمایش غیر واقعی

misrepresentation

misrepresentation or the exercise of undue influence

misrepresented

misrepresentee

misrepresenting

misrepresents

<hr> معنی : اشوب، درهم و برهمی، سوء اداره <hr> معانی دیگر : بد حکومت کردن (رجوع شود به: misgovern)، حکومت بد، دولت بد

معنی : اشوب، درهم و برهمی، سوء اداره معانی دیگر : بد حکومت کردن (رجوع شود به: misgovern)، حکومت بد، دولت بد

misrule

misrun

<hr> معنی : دوشیزه، خطا، اشتباه کردن، خطا کردن، گم کردن، نداشتن، فاقد بودن، از دست دادن، احساس فقدان چیزی را کردن <hr> معانی دیگر : مخفف: mississippi، (به هدف) نزدن یا نخوردن، خطا رفتن، درک نکردن، نرسیدن، ملاقات نکردن، به دست نیاوردن، نایل نشدن، انجام ندادن، نشنیدن، (فرصت را) از دست دادن، تاسیدن، قسر در رفتن، غایب بودن، نرفتن، (انگلیس - عامیانه) نکردن، نبودن چیزی را احساس کردن، دلتنگ کسی یا جایی شدن، کسر داشتن، (قدیمی - با: of یا in) دریافت نکردن، ناکامیابی (در به هدف زدن یا دیدن یا شنیدن یا فهمیدن و غیره)، رجوع شود به: misfire، (m بزرگ - عنوان پیش از اسم اول یا نام خانوادگی) دوشیزه، (m بزرگ - عنوان بدون اسم) دوشیزه، دختر خانم، خانم، (m بزرگ - مسابقات ملکه زیبایی) دختر، دختر برگزیده، دختر نمونه، دختر شایسته، زن شوهر نکرده، (جامه) اندازه ی دخترانه، دخترانه، vi از دست دادن

معنی : دوشیزه، خطا، اشتباه کردن، خطا کردن، گم کردن، نداشتن، فاقد بودن، از دست دادن، احساس فقدان چیزی را کردن معانی دیگر : مخفف: mississippi، (به هدف) نزدن یا نخوردن، خطا رفتن، درک نکردن، نرسیدن، ملاقات نکردن، به دست نیاوردن، نایل نشدن، انجام ندادن، نشنیدن، (فرصت را) از دست دادن، تاسیدن، قسر در رفتن،

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران