pecan tree

<hr> معنی : لغزش، اشتباه کوچک <hr> معانی دیگر : گناه کوچک، معصیت صغیره، عیب کوچک

معنی : لغزش، اشتباه کوچک معانی دیگر : گناه کوچک، معصیت صغیره، عیب کوچک

peccadillo

pecco

peceptionist

<hr> معنی : سوراخ، یک چهارم بوشل، نوک زدگی، نوک زدن، با نوک سوراخ کردن، دندان زدن <hr> معانی دیگر : (با نوک زدن) ایجاد کردن، (با نوک یا منقار) بر چیدن، برداشتن، (پی در پی) ضربه زدن، نوک نوک کردن، (عامیانه) بوسه ی تند و دوستانه، ماچ، بوس، ضربه (با نوک یا هر چیز تیز)، نوک زنی، جای نوک، فرو رفتگی (در اثر ضربه یا نوک زنی)، رجوع شود به: pecking order، (واحد اندازه گیری گندم و جو و غیره برابر با یک چهارم بوشل bushel یا 8/81 لیتر) پک، ظرف یا ظرفیت یک پک، سورا، بانوک سورا&nbsp; کردن

معنی : سوراخ، یک چهارم بوشل، نوک زدگی، نوک زدن، با نوک سوراخ کردن، دندان زدن معانی دیگر : (با نوک زدن) ایجاد کردن، (با نوک یا منقار) بر چیدن، برداشتن، (پی در پی) ضربه زدن، نوک نوک کردن، (عامیانه) بوسه ی تند و دوستانه، ماچ، بوس، ضربه (با نوک یا هر چیز تیز)، نوک زنی، جای نوک، فرو رفتگی (در اثر ضربه یا

peck

<hr> 1- نوک زدن به، نوک نوک کردن 2- (عامیانه) با بی میلی خوردن، از سر سیری خوردن، کم خوردن، 3- (عامیانه - مرتبا) نق زدن، زخم زبان زدن، حرف نیشدار زدن، سرزنش کردن

1- نوک زدن به، نوک نوک کردن 2- (عامیانه) با بی میلی خوردن، از سر سیری خوردن، کم خوردن، 3- (عامیانه - مرتبا) نق زدن، زخم زبان زدن، حرف نیشدار زدن، سرزنش کردن

peck at

pecked

peckee

<hr> معنی : سوراخ کن، منقار، خورنده، دماغ، بینی، نوعی کلنگ دارکوب <hr> معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) روحیه، دل و جرات، (شخص یا چیز یا حیوان) نوک زننده، ضربه زن، نوک نوک کننده، نق زن، نوک زن، سورا&nbsp; کن، نوعی کلنگ ج، دارکوب، دماه

معنی : سوراخ کن، منقار، خورنده، دماغ، بینی، نوعی کلنگ دارکوب معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) روحیه، دل و جرات، (شخص یا چیز یا حیوان) نوک زننده، ضربه زن، نوک نوک کننده، نق زن، نوک زن، سورا کن، نوعی کلنگ ج، دارکوب، دماه

pecker

peckham

pecking

<hr> سلسله ی مراتب میان پرندگان (مرغ ارشد به همه نوک می زند و مرغ دوم به همه نوک می زند به جز به مرغ ارشد و همینطور تا آخر)

سلسله ی مراتب میان پرندگان (مرغ ارشد به همه نوک می زند و مرغ دوم به همه نوک می زند به جز به مرغ ارشد و همینطور تا آخر)

pecking order

pecking order theory

<hr> (انگلیس - عامیانه)، گرسنه

(انگلیس - عامیانه)، گرسنه

peckish

pectacles

<hr> (جانورشناسی - توده ای از بافت رگی که روی شبکیه ی بسیاری از پرندگان و خزندگان قرار دارد) پکتن، تورینه پوش

(جانورشناسی - توده ای از بافت رگی که روی شبکیه ی بسیاری از پرندگان و خزندگان قرار دارد) پکتن، تورینه پوش

pecten

pectinaceous

pectinate muscles

pectineal

pectineas

pectineus

pector

<hr> (کالبد شناسی - جانور شناسی) گردال سینه ای، کمربند سینه ای

(کالبد شناسی - جانور شناسی) گردال سینه ای، کمربند سینه ای

pectoral girdle

pectoral region

pectoralis

pectoralis major

pectorals

<hr> تکلم صدرى، صداى سینه

pectoriloquy

pectus carinatum

pectus excavatum

<hr> اختلاس کردن، به جیب زدن، حیف و میل کردن، دزدی

اختلاس کردن، به جیب زدن، حیف و میل کردن، دزدی

peculate

<hr> معنی : اختلاس، دزدی، حیف و میل <hr> معانی دیگر : دستبرد در مال دولت

معنی : اختلاس، دزدی، حیف و میل معانی دیگر : دستبرد در مال دولت

peculation

<hr> معنی : خاص، مخصوص، عجیب و غریب، خصوصی، ویژه، مختص، دارای اخلاق غریب <hr> معانی دیگر : یگانه، منحصر بفرد، عجیب، ناروال، غیر عادی، امتیاز، اجازه (یا اختیار و غیره)ی ویژه، چیز اختصاصی

معنی : خاص، مخصوص، عجیب و غریب، خصوصی، ویژه، مختص، دارای اخلاق غریب معانی دیگر : یگانه، منحصر بفرد، عجیب، ناروال، غیر عادی، امتیاز، اجازه (یا اختیار و غیره)ی ویژه، چیز اختصاصی

peculiar

peculiar motion

peculiarities

peculiarities of diction

<hr> معنی : خاصیت، غرابت، خصوصیات، صفت عجیب و غریب، حالت ویژگی <hr> معانی دیگر : (به ویژه عادت یا طبع) منحصر به شخص به خصوص، مختص، ویژه، صفت مشخصه، ویژگی، خصوصیت عجیب و غریب

معنی : خاصیت، غرابت، خصوصیات، صفت عجیب و غریب، حالت ویژگی معانی دیگر : (به ویژه عادت یا طبع) منحصر به شخص به خصوص، مختص، ویژه، صفت مشخصه، ویژگی، خصوصیت عجیب و غریب

peculiarity

<hr> شخصا، به تنهایی، بویژه، مخصوصا، بشکل عجیب وغریب

شخصا، به تنهایی، بویژه، مخصوصا، بشکل عجیب وغریب

peculiarly

pecuniary compensation

<hr> مجازات نقدی، سیاست نقدی، جریمه، نقره داه

مجازات نقدی، سیاست نقدی، جریمه، نقره داه

pecuniary punishment

<hr> معنی : پا، سبد، زنبیل <hr> معانی دیگر : مخفف:، رکاب، پایی، رجوع شود به: pedo-، زنبیل <hr> ped _ رجوع شود به: -pede

معنی : پا، سبد، زنبیل معانی دیگر : مخفف:، رکاب، پایی، رجوع شود به: pedo-، زنبیل ped _ رجوع شود به: -pede

<hr> معنی : معلم، اموزگار، اموزگار علم فروش <hr> معانی دیگر : pedagogue اموزگار

معنی : معلم، اموزگار، اموزگار علم فروش معانی دیگر : pedagogue اموزگار

pedagog

<hr> وابسته بعلم اموزش، مربوط بفن تعلیم، علم فروش

وابسته بعلم اموزش، مربوط بفن تعلیم، علم فروش

pedagogical

pedagogical service

<hr> مطابق علم اموزش، مطابق فن تعلیم

مطابق علم اموزش، مطابق فن تعلیم

pedagogically

<hr> معنی : معلم، اموزگار، اموزگار علم فروش <hr> معانی دیگر : pedagog اموزگار

معنی : معلم، اموزگار، اموزگار علم فروش معانی دیگر : pedagog اموزگار

pedagogue

<hr> معنی : تربیت، تعلیم، فن تعلیم، نواموزی، فن اموزش وپرورش کودک، للگی <hr> معانی دیگر : آموزگاری، تدریس، معلمی، آموزگری

معنی : تربیت، تعلیم، فن تعلیم، نواموزی، فن اموزش وپرورش کودک، للگی معانی دیگر : آموزگاری، تدریس، معلمی، آموزگری

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران