last year's

last-ditch

<hr> معنی : پایا، بادوام، ثابت، دیرپای، خالد، ماندنی، پاینده <hr> معانی دیگر : پر دوام، پایسته، دیرند، ماندگار، پایدار، همیشگی، نوعی پارچه ی با دوام (که در ساختن کفش و کیف کاربرد دارد)

معنی : پایا، بادوام، ثابت، دیرپای، خالد، ماندنی، پاینده معانی دیگر : پر دوام، پایسته، دیرند، ماندگار، پایدار، همیشگی، نوعی پارچه ی با دوام (که در ساختن کفش و کیف کاربرد دارد)

lasting

<hr> در پایان، سرانجام، بالاخره، آخر از همه آنکه

در پایان، سرانجام، بالاخره، آخر از همه آنکه

lastly

<hr> معنی : ضامن، چفت، محکم نگاه داشتن، چفت کردن، قفل کردن، بوسیله کلون محکم کردن، ضامنی کردن <hr> معانی دیگر : کلون (در)، کلتد، چفت و بست، قفل توی در، قفل فنری، گیر و بست، کشوی فنری، کلون کردن، بستن، رجوع شود به: night latch

معنی : ضامن، چفت، محکم نگاه داشتن، چفت کردن، قفل کردن، بوسیله کلون محکم کردن، ضامنی کردن معانی دیگر : کلون (در)، کلتد، چفت و بست، قفل توی در، قفل فنری، گیر و بست، کشوی فنری، کلون کردن، بستن، رجوع شود به: night latch

latch

<hr> معنی : ضامندار، چفت دار <hr> معانی دیگر : ضامندار، چفت دار

معنی : ضامندار، چفت دار معانی دیگر : ضامندار، چفت دار

latched

<hr> معنی : تسمه، بند کفش، قیش <hr> معانی دیگر : (قدیمی) تسمه ی کفش صندل

معنی : تسمه، بند کفش، قیش معانی دیگر : (قدیمی) تسمه ی کفش صندل

latchet

<hr> معنی : چفتی کردن <hr> معانی دیگر : ضامنی کردن

معنی : چفتی کردن معانی دیگر : ضامنی کردن

latching

<hr> معنی : کلید کلون در، کلید درخانه <hr> معانی دیگر : کلید قفل در، کلید چفت در (به ویژه در ورودی)، کلید کلون، کلید در خانه

معنی : کلید کلون در، کلید درخانه معانی دیگر : کلید قفل در، کلید چفت در (به ویژه در ورودی)، کلید کلون، کلید در خانه

latchkey

<hr> معنی : دیر، گذشته، کند، تازه، مرحوم، اخیر، اخیرا، تا دیر وقت، تا دیرگاه، بیگاه <hr> معانی دیگر : تاخیردار، دیرگاه، دیروقت، اواخر، پسین، فرجامین، واپس، در گذشته، پیشین، سابق، فقید، شادروان، روان شاد، دیراینده، زیاد

معنی : دیر، گذشته، کند، تازه، مرحوم، اخیر، اخیرا، تا دیر وقت، تا دیرگاه، بیگاه معانی دیگر : تاخیردار، دیرگاه، دیروقت، اواخر، پسین، فرجامین، واپس، در گذشته، پیشین، سابق، فقید، شادروان، روان شاد، دیراینده، زیاد

late

<hr> معنی : بادبان سه گوش، کشتی دارای بادبان سه گوش <hr> معانی دیگر : بادبان سه گوش، کشتی دارای بادبان سه گوش

معنی : بادبان سه گوش، کشتی دارای بادبان سه گوش معانی دیگر : بادبان سه گوش، کشتی دارای بادبان سه گوش

lateen sail

<hr> معنی : کشتی دارای بادبان سه گوش <hr> معانی دیگر : کشتی دارای بادبان سه گوش

معنی : کشتی دارای بادبان سه گوش معانی دیگر : کشتی دارای بادبان سه گوش

lateener

<hr> معنی : تازه، اخیرا، بتازگی <hr> معانی دیگر : تازگی، این اواخر

معنی : تازه، اخیرا، بتازگی معانی دیگر : تازگی، این اواخر

lately

<hr> معنی : دیر شدن، دیر کردن <hr> معانی دیگر : دیر شدن، دیر کردن

معنی : دیر شدن، دیر کردن معانی دیگر : دیر شدن، دیر کردن

laten

<hr> معنی : پنهانی، رکود، نهفتگی، پوشیدگی، ناپیدایی، دوره کمون، دوره عکس العمل، مرحله پنهانی <hr> معانی دیگر : دوره عکس العمل، پنهانی، ناپیدایی، پوشیدگی، دوره کمون، مرحله پنهانی

معنی : پنهانی، رکود، نهفتگی، پوشیدگی، ناپیدایی، دوره کمون، دوره عکس العمل، مرحله پنهانی معانی دیگر : دوره عکس العمل، پنهانی، ناپیدایی، پوشیدگی، دوره کمون، مرحله پنهانی

latency

<hr> معنی : پنهان، نا پیدا، نهفته، پوشیده، مکنون، در حال کمون <hr> معانی دیگر : بالقوه، موجود (ولی ناآشکار)، (بیماری و غیره) در کمون، (زیست شناسی) خفته، نهان، (روان شناسی) نهفته، ناخودآگاه

معنی : پنهان، نا پیدا، نهفته، پوشیده، مکنون، در حال کمون معانی دیگر : بالقوه، موجود (ولی ناآشکار)، (بیماری و غیره) در کمون، (زیست شناسی) خفته، نهان، (روان شناسی) نهفته، ناخودآگاه

latent

<hr> دیرتر، بعدا، بعد(ها)، آخر، آخری، دومی، عقب تر، اخیرالذکر

دیرتر، بعدا، بعد(ها)، آخر، آخری، دومی، عقب تر، اخیرالذکر

later

<hr> معنی : جنبی، پهلویی <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) پهلویی، کناری، جناحی، جانبی، افقی، واقع درخط افقی

معنی : جنبی، پهلویی معانی دیگر : (کالبد شناسی) پهلویی، کناری، جناحی، جانبی، افقی، واقع درخط افقی

laterad

<hr> معنی : عرضی، جنبی، ضلعی، افقی، پهلویی، جانبی، واقع در خط افقی <hr> معانی دیگر : (به یک سوی یا طرف) پهلو سوی، کنارین، کنارگین، برکران، جناحی، یک وری، (زبان شناسی و آواشناسی) کناری، بخش کنارین، عضو کنارین، شاخه ی پهلویی، (فوتبال امریکایی) رجوع شود به: lateral pass، (معدن) دالان فرعی (در راستای دالان اصلی)

معنی : عرضی، جنبی، ضلعی، افقی، پهلویی، جانبی، واقع در خط افقی معانی دیگر : (به یک سوی یا طرف) پهلو سوی، کنارین، کنارگین، برکران، جناحی، یک وری، (زبان شناسی و آواشناسی) کناری، بخش کنارین، عضو کنارین، شاخه ی پهلویی، (فوتبال امریکایی) رجوع شود به: lateral pass، (معدن) دالان فرعی (در راستای دالان اصلی)

lateral

<hr> معنی : دیراینده <hr> معانی دیگر : از پهلو

معنی : دیراینده معانی دیگر : از پهلو

laterally

<hr> معنی : بعدی <hr> معانی دیگر : آخرین، واپسین، پسین، صفت عالی: late، (قدیمی) رجوع شود به: last، دیر، دیر رس، تازه گذشته، آینده

معنی : بعدی معانی دیگر : آخرین، واپسین، پسین، صفت عالی: late، (قدیمی) رجوع شود به: last، دیر، دیر رس، تازه گذشته، آینده

latest

<hr> معنی : شیرابه، شیره گیاهی، لاستیک خام <hr> معانی دیگر : (شیره ی سپید رنگ برخی گیاهان مانند درخت کائوچو و بوته ی خشخاش) شیرابه، سپید شیره، لاتکس، بالاستیک ساختن

معنی : شیرابه، شیره گیاهی، لاستیک خام معانی دیگر : (شیره ی سپید رنگ برخی گیاهان مانند درخت کائوچو و بوته ی خشخاش) شیرابه، سپید شیره، لاتکس، بالاستیک ساختن

latex

<hr> معنی : توفال، اهن نبشی، توفال کوبی کردن <hr> معانی دیگر : (در ساختمان های چوبی) تخته هایی که دیوار را تشکیل می دهد و روی آن گچ می مالند

معنی : توفال، اهن نبشی، توفال کوبی کردن معانی دیگر : (در ساختمان های چوبی) تخته هایی که دیوار را تشکیل می دهد و روی آن گچ می مالند

lath

<hr> معنی : ماشین تراش، چرخ خراطی، چرخ کوزه گری، خراطی کردن، تراش دادن <hr> معانی دیگر : ماشین تراش (فلز یا چوب و غیره)، چرخ تراش، دستگاه خراطی، چرخ سفالگری، چر&nbsp; کوزه گری

معنی : ماشین تراش، چرخ خراطی، چرخ کوزه گری، خراطی کردن، تراش دادن معانی دیگر : ماشین تراش (فلز یا چوب و غیره)، چرخ تراش، دستگاه خراطی، چرخ سفالگری، چر کوزه گری

lathe

<hr> معنی : هیجان، کف صابون، کف یا عرق اسب، صابون زدن، کف بدهان اوردن <hr> معانی دیگر : (صابون و غیره) کف، با کف صابون پوشاندن یا پوشیده شدن، کف کردن، (اسب و غیره) عرق کف آلود، (عامیانه) هیجان، شور، (عامیانه) شلاق مفصل زدن، به باد کتک گرفتن

معنی : هیجان، کف صابون، کف یا عرق اسب، صابون زدن، کف بدهان اوردن معانی دیگر : (صابون و غیره) کف، با کف صابون پوشاندن یا پوشیده شدن، کف کردن، (اسب و غیره) عرق کف آلود، (عامیانه) هیجان، شور، (عامیانه) شلاق مفصل زدن، به باد کتک گرفتن

lather

<hr> معنی : کف الود، مثل کف صابون <hr> معانی دیگر : (صابون و غیره) کف کن، کف دار، پوشیده از کف، کف مانند، کفسان

معنی : کف الود، مثل کف صابون معانی دیگر : (صابون و غیره) کف کن، کف دار، پوشیده از کف، کف مانند، کفسان

lathery

<hr> معنی : تخته کوبی، تراش کاری، توفال کوبی <hr> معانی دیگر : توفال بندی، توفال ها، تخته های زیر گچ

معنی : تخته کوبی، تراش کاری، توفال کوبی معانی دیگر : توفال بندی، توفال ها، تخته های زیر گچ

lathing

<hr> معنی : صمغ اور <hr> معانی دیگر : شیرابه زا، لاتکس آور، سپید شیره دار

معنی : صمغ اور معانی دیگر : شیرابه زا، لاتکس آور، سپید شیره دار

laticiferous

<hr> معنی : مترجمان <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) لاتی مریا (latimeria chalumnae از ماهیان ژرفا زی)، مترجم

معنی : مترجمان معانی دیگر : (جانورشناسی) لاتی مریا (latimeria chalumnae از ماهیان ژرفا زی)، مترجم

latimeria

<hr> معنی : زبان لاتین، لاتین <hr> معانی دیگر : زبان لاتین (زبان روم باستان و سرچشمه ی زبان های رومانس)، وابسته به زبان های مشتق از لاتین مانند فرانسوی و اسپانیولی و پرتغالی، وابسته به مردمی که به این زبان ها حرف می زنند و فرهنگ آنها، وابسته به روم باستان و مردم آن

معنی : زبان لاتین، لاتین معانی دیگر : زبان لاتین (زبان روم باستان و سرچشمه ی زبان های رومانس)، وابسته به زبان های مشتق از لاتین مانند فرانسوی و اسپانیولی و پرتغالی، وابسته به مردمی که به این زبان ها حرف می زنند و فرهنگ آنها، وابسته به روم باستان و مردم آن

latin

<hr> معنی : لاتینی <hr> معانی دیگر : مشتق از لاتین، همانند لاتین، لاتینی (latinic هم می گویند)

معنی : لاتینی معانی دیگر : مشتق از لاتین، همانند لاتین، لاتینی (latinic هم می گویند)

latinate

<hr> معنی : دانشمند در زبان و فرهنگ لاتین <hr> معانی دیگر : (عالم در زبان لاتین) لاتین شناس، لاتین دان

معنی : دانشمند در زبان و فرهنگ لاتین معانی دیگر : (عالم در زبان لاتین) لاتین شناس، لاتین دان

latinist

<hr> معنی : اندکی دیر، قدری دیر <hr> معانی دیگر : تا اندازه ای دیر، نسبتا دیر

معنی : اندکی دیر، قدری دیر معانی دیگر : تا اندازه ای دیر، نسبتا دیر

latish

<hr> معنی : وسعت، عرض، ازادی عمل، بی قیدی، عرض جغرافیایی <hr> معانی دیگر : پهنا رج (در برابر: طول جغرافیایی یا دراز رج longitude)، دامنه، دامنه ی عمل، آزادی عمل، اختیارات زیاد، (نادر) پهنا، (نادر) حوزه، گستره، رجوع شود به: astronomical latitude، عر­ جغرافیایی، عمل

معنی : وسعت، عرض، ازادی عمل، بی قیدی، عرض جغرافیایی معانی دیگر : پهنا رج (در برابر: طول جغرافیایی یا دراز رج longitude)، دامنه، دامنه ی عمل، آزادی عمل، اختیارات زیاد، (نادر) پهنا، (نادر) حوزه، گستره، رجوع شود به: astronomical latitude، عر­ جغرافیایی، عمل

latitude

<hr> معنی : عرضی، وابسته بعرض جغرافیایی، با گذشت، گسترده فکر <hr> معانی دیگر : وابسته بعر­ جغرافیایی

معنی : عرضی، وابسته بعرض جغرافیایی، با گذشت، گسترده فکر معانی دیگر : وابسته بعر­ جغرافیایی

latitudinal

<hr> معنی : وابسته بعرض جغرافیایی، با گذشت، گسترده فکر <hr> معانی دیگر : گسترده اندیش، دارای سعه ی نظر، آزاده، دارای گذشت و احسان (به ویژه در امور مذهبی)، وابسته بعر­ جغرافیایی

معنی : وابسته بعرض جغرافیایی، با گذشت، گسترده فکر معانی دیگر : گسترده اندیش، دارای سعه ی نظر، آزاده، دارای گذشت و احسان (به ویژه در امور مذهبی)، وابسته بعر­ جغرافیایی

latitudinarian

<hr> معنی : پیروی از وسعت نظر، پنهاگرایی، وسیعنظری <hr> معانی دیگر : پیروی از وسعت نظر، پنهاگرایی، وسیع نظری

معنی : پیروی از وسعت نظر، پنهاگرایی، وسیعنظری معانی دیگر : پیروی از وسعت نظر، پنهاگرایی، وسیع نظری

latitudinarianism

<hr> معنی : مستراح، مستراح عمومی، ابریز <hr> معانی دیگر : مستراح عمومی (به ویژه در سربازخانه ها و مدارس و غیره)، آبریزگاه همگانی

معنی : مستراح، مستراح عمومی، ابریز معانی دیگر : مستراح عمومی (به ویژه در سربازخانه ها و مدارس و غیره)، آبریزگاه همگانی

latrine

<hr> معنی : آخر، بعدی، اخیر، دومی، اخری، عقب تر، این یک <hr> معانی دیگر : آخری، نهایی، پایانی، پسین، واپسین، اخیرالذکر، پسین گفته، پسین یاد، دومی (در برابر: اولی former)

معنی : آخر، بعدی، اخیر، دومی، اخری، عقب تر، این یک معانی دیگر : آخری، نهایی، پایانی، پسین، واپسین، اخیرالذکر، پسین گفته، پسین یاد، دومی (در برابر: اولی former)

latter

<hr> معنی : روز بعدی، روز اخیر <hr> معانی دیگر : امروزی، تازه، مربوط به ایام اخیر، روز اخیر نوین

معنی : روز بعدی، روز اخیر معانی دیگر : امروزی، تازه، مربوط به ایام اخیر، روز اخیر نوین

latter day

<hr> معنی : شبکه، شبکه بندی، توری منظم، کار مشبک، شبکه کاری <hr> معانی دیگر : با شبکه یا محجر پوشاندن، آژگن دار کردن، داربست دار کردن، شباک، تارم، چوب بست، محجر، غلبکن، بی چاز، هر چیز شبکه مانند یا شباک مانند، در یا دروازه یا پنجره ی شبکه مانند، (فیزیک) شبکه ی کریستال، حجره، بلور شباک، (در واکنشگرهای اتمی) قرارگیری مواد کافشی و ناکافشی به صورت الگوی هندسی، رجوع شود به:space lattice، به صورت شبکه درآوردن، مشبک کردن، آژگن کردن

معنی : شبکه، شبکه بندی، توری منظم، کار مشبک، شبکه کاری معانی دیگر : با شبکه یا محجر پوشاندن، آژگن دار کردن، داربست دار کردن، شباک، تارم، چوب بست، محجر، غلبکن، بی چاز، هر چیز شبکه مانند یا شباک مانند، در یا دروازه یا پنجره ی شبکه مانند، (فیزیک) شبکه ی کریستال، حجره، بلور شباک، (در واکنشگرهای اتمی) قر

lattice

<hr> معنی : پنجره <hr> معانی دیگر : پنجره مشبک

معنی : پنجره معانی دیگر : پنجره مشبک

lattice window

<hr> معنی : شبکه سازی، شبکه کاری، چیز مشبک <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: lattice، داربست، شبکه

معنی : شبکه سازی، شبکه کاری، چیز مشبک معانی دیگر : رجوع شود به: lattice، داربست، شبکه

latticework

<hr> معنی : ستایش، ستایش کردن، علم کردن، مدح کردن، تمجید کردن <hr> معانی دیگر : ستودن، حمد و ثنا کردن، تعریف، ارج گذاری، ثنا، مدیحه، مدح (به ویژه سرود نیایشی صومعه ها)، (معمولا l بزرگ) سرود نیایشی پگاه

معنی : ستایش، ستایش کردن، علم کردن، مدح کردن، تمجید کردن معانی دیگر : ستودن، حمد و ثنا کردن، تعریف، ارج گذاری، ثنا، مدیحه، مدح (به ویژه سرود نیایشی صومعه ها)، (معمولا l بزرگ) سرود نیایشی پگاه

laud

<hr> معنی : ستوده، قابل ستایش، هژیر <hr> معانی دیگر : ستودنی، درخور ستایش، تمجیدانگیز، درود انگیز

معنی : ستوده، قابل ستایش، هژیر معانی دیگر : ستودنی، درخور ستایش، تمجیدانگیز، درود انگیز

laudable

<hr> معنی : مخلوط افیون، تنتور افیون <hr> معانی دیگر : (قدیمی) هر محلولی که دارای تریاک باشد

معنی : مخلوط افیون، تنتور افیون معانی دیگر : (قدیمی) هر محلولی که دارای تریاک باشد

laudanum

<hr> معنی : مربوط به تحسین وتمجید

معنی : مربوط به تحسین وتمجید

laudating

<hr> معنی : ستایش، تمجید <hr> معانی دیگر : ثنا، ارج گذاری

معنی : ستایش، تمجید معانی دیگر : ثنا، ارج گذاری

واژه های حرف "l" - مترادف و متضاد