انگلیسی به انگلیسی

<hr> (ارتش) نفربر آب خاکی (وسیله ی نقلیه که هم در آب و هم در خشکی حرکت می کند)

(ارتش) نفربر آب خاکی (وسیله ی نقلیه که هم در آب و هم در خشکی حرکت می کند)

amtrac

amtrack

<hr> (امریکا) راه آهن ملی امریکا

(امریکا) راه آهن ملی امریکا

amtrak

amu darya

<hr> معنی : دیوانگی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: amok، amok : یک نوع جنون دراثر مر­ مالاریا که منجر به خودکشی میشود

معنی : دیوانگی معانی دیگر : رجوع شود به: amok، amok : یک نوع جنون دراثر مر­ مالاریا که منجر به خودکشی میشود

amuck

<hr> معنی : حرز، طلسم، سنگ طلسم <hr> معانی دیگر : زیوری که برای دفع بلا یا چشم بد بر گردن می آویزند یا به انگشت می کنند و یا به بازو می بندند، تعویذ، دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود

معنی : حرز، طلسم، سنگ طلسم معانی دیگر : زیوری که برای دفع بلا یا چشم بد بر گردن می آویزند یا به انگشت می کنند و یا به بازو می بندند، تعویذ، دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود

amulet

<hr> روآلد آموندسن (کاشف نروژی و نخستین کسی که به قطب جنوب رسید - 1911)

روآلد آموندسن (کاشف نروژی و نخستین کسی که به قطب جنوب رسید - 1911)

amundsen

<hr> رود آمور (در سیبریه ی شرقی)

رود آمور (در سیبریه ی شرقی)

amur

amur river

<hr> معنی : جذب کردن، مات و متحیر کردن، سرگرم کردن، مشغول کردن، تفریح دادن <hr> معانی دیگر : موجب تفریح شدن، خوشمزگی کردن، خنداندن، لودگی کردن، (مهجور) اغوا کردن، گمراه کردن

معنی : جذب کردن، مات و متحیر کردن، سرگرم کردن، مشغول کردن، تفریح دادن معانی دیگر : موجب تفریح شدن، خوشمزگی کردن، خنداندن، لودگی کردن، (مهجور) اغوا کردن، گمراه کردن

amuse

<hr> معنی : خوشحال <hr> معانی دیگر : (verb transitive) سرگرم کردن، مشغول کردن، تفریح دادن، جذب کردن، ماتو متحیر کردن

معنی : خوشحال معانی دیگر : (verb transitive) سرگرم کردن، مشغول کردن، تفریح دادن، جذب کردن، ماتو متحیر کردن

amused

amusedly

<hr> معنی : گمراهی، سرگرمی، تفریح، لذت، گیجی، پذیرایی، فریب خوردگی، نمایش <hr> معانی دیگر : سرگرمی، تفریح، گیجی، گمراهی، فریب خوردگی، پذیرایی، نمایش

معنی : گمراهی، سرگرمی، تفریح، لذت، گیجی، پذیرایی، فریب خوردگی، نمایش معانی دیگر : سرگرمی، تفریح، گیجی، گمراهی، فریب خوردگی، پذیرایی، نمایش

amusement

amusement arcade

amusement center

<hr> پارک تفریحی، فانفار

amusement park

<hr> (امریکا) مالیاتی که روی قیمت بلیط ورودی جاهای تفریحی (سینما و تئاتر و غیره) کشیده می شود

(امریکا) مالیاتی که روی قیمت بلیط ورودی جاهای تفریحی (سینما و تئاتر و غیره) کشیده می شود

amusement tax

amuser

<hr> (ناتوانی در تشخیص یا تکرار آواها و آهنگ های موسیقی) ناتوانی موسیقیایی

(ناتوانی در تشخیص یا تکرار آواها و آهنگ های موسیقی) ناتوانی موسیقیایی

amusia

<hr> معنی : تفننی <hr> معانی دیگر : سرگرم کننده، مفرح، تفریح آور، خنده آور، مسرت بخش، فرحبش، تفریح دهنده

معنی : تفننی معانی دیگر : سرگرم کننده، مفرح، تفریح آور، خنده آور، مسرت بخش، فرحبش، تفریح دهنده

amusing

amusing oneself

amusingly

<hr> (امریکا - مخفف) کهنه سربازان امریکا (به ویژه در جنگ های دوم جهانی و کره و ویتنام)

(امریکا - مخفف) کهنه سربازان امریکا (به ویژه در جنگ های دوم جهانی و کره و ویتنام)

amvets

amway

<hr> (کالبدشناسی) اعضای بادامی شکل بدن (مثل لوزه ها)، بادام واره ها، بادامه، لوزه، لوزتین

(کالبدشناسی) اعضای بادامی شکل بدن (مثل لوزه ها)، بادام واره ها، بادامه، لوزه، لوزتین

amygdala

amygdalic

<hr> (شیمی) امیگدالین (گلیکوزید بلورین به فرمول c20h27no11 که از بادام تلخ گرفته می شود)

(شیمی) امیگدالین (گلیکوزید بلورین به فرمول c20h27no11 که از بادام تلخ گرفته می شود)

amygdalin

amygdaline

<hr> (سنگ شناسی) سنگ آذرین دارای بادامک (رجوع شود به: amygdale)، بادامی شکل، بادام واره، بادام واره دارای بادامک یا بادام واره

(سنگ شناسی) سنگ آذرین دارای بادامک (رجوع شود به: amygdale)، بادامی شکل، بادام واره، بادام واره دارای بادامک یا بادام واره

amygdaloid

amygdaloidal

<hr> (شیمی) آمیل (انواع ایزومرهای ناشی از بنیان c5h11)، الکل نشاسته، آهار، پیشوند: معادل با amylo- (قبل از واکه می آید)

(شیمی) آمیل (انواع ایزومرهای ناشی از بنیان c5h11)، الکل نشاسته، آهار، پیشوند: معادل با amylo- (قبل از واکه می آید)

amyl

amyl acetate

<hr> (شیمی) الکل آمیل (الکل بی رنگ به فرمول c5h11oh)

(شیمی) الکل آمیل (الکل بی رنگ به فرمول c5h11oh)

amyl alcohol

<hr> (شیمی) نیترات آمیل (c5h11no2)

(شیمی) نیترات آمیل (c5h11no2)

amyl nitrite

<hr> نشاسته مانند، نشاسته ای، آهاری

نشاسته مانند، نشاسته ای، آهاری

amylaceous

<hr> (فیزیولوژی) آمیلاز (آنزیم موجود در آب دهان و ترشحات لوزالمعده و غیره که در تبدیل نشاسته به قند نقش دارد)

(فیزیولوژی) آمیلاز (آنزیم موجود در آب دهان و ترشحات لوزالمعده و غیره که در تبدیل نشاسته به قند نقش دارد)

amylase

<hr> (شیمی) آمیلین (انواع هیدروکربن های ایزومر به فرمول pentene) (c5h10 هم می گویند)

(شیمی) آمیلین (انواع هیدروکربن های ایزومر به فرمول pentene) (c5h10 هم می گویند)

amylene

<hr> معنی : هیدرات سلولز ژلاتینی، نشاستهای <hr> معانی دیگر : خوراک یا ماده ی نشاسته دار، نشاسته ای غذا

معنی : هیدرات سلولز ژلاتینی، نشاستهای معانی دیگر : خوراک یا ماده ی نشاسته دار، نشاسته ای غذا

amyloid

<hr> (پزشکی) آمیلوئیدوز، نشاسته فزونی

(پزشکی) آمیلوئیدوز، نشاسته فزونی

amyloidosis

<hr> (شیمی - تبدیل نشاسته به مواد قابل حل) آمیلوسیس

(شیمی - تبدیل نشاسته به مواد قابل حل) آمیلوسیس

amylolysis

<hr> (شیمی) آمیلوپکتین (پولیمر گلوکز - مقایسه شود با: amylose)

(شیمی) آمیلوپکتین (پولیمر گلوکز - مقایسه شود با: amylose)

amylopectin

amyloplast

<hr> (فیزیولوژی) آمیلوپسین (آمیلاز مترشحه از لوزالمعده)

(فیزیولوژی) آمیلوپسین (آمیلاز مترشحه از لوزالمعده)

amylopsin

<hr> (شیمی)، آمیلوز (مواد داخل دانه های نشاسته که در آب حل می شود)، ماده ء قندی که داخل ذرات نشاسته ای را تشکیل میدهد، موادی که از تجزیه ء نشاسته بدست میایندبفرمول x c6h10o5، دکسترین

(شیمی)، آمیلوز (مواد داخل دانه های نشاسته که در آب حل می شود)، ماده ء قندی که داخل ذرات نشاسته ای را تشکیل میدهد، موادی که از تجزیه ء نشاسته بدست میایندبفرمول x c6h10o5، دکسترین

amylose

<hr> (شیمی) آمیلوم (نام فنی نشاسته)، نشاسته

(شیمی) آمیلوم (نام فنی نشاسته)، نشاسته

amylum

<hr> (پزشکی) شلی عضلات، فروافتادگی عضلات، ضعف مادرزادی عضلات

(پزشکی) شلی عضلات، فروافتادگی عضلات، ضعف مادرزادی عضلات

واژه های حرف "a" - انگلیسی به انگلیسی