انگلیسی به انگلیسی

bedsocks

<hr> (زخمی که در اثر خوابیدن متمادی بر بدن و به ویژه پشت بیمار پیدا می شود) بستر زخم، زخم بستر، زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود

(زخمی که در اثر خوابیدن متمادی بر بدن و به ویژه پشت بیمار پیدا می شود) بستر زخم، زخم بستر، زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود

bedsore

<hr> معنی : چادر شب رختخواب، روپوش تختخواب <hr> معانی دیگر : روبستری، چادرشب روی رختخواب، مقرمه، بستر آهنگ

معنی : چادر شب رختخواب، روپوش تختخواب معانی دیگر : روبستری، چادرشب روی رختخواب، مقرمه، بستر آهنگ

bedspread

<hr> معنی : فنر تختخواب <hr> معانی دیگر : فنرهای درون تشک تختخواب

معنی : فنر تختخواب معانی دیگر : فنرهای درون تشک تختخواب

bedspring

<hr> معنی : تختخواب، چهارچوب تختخواب <hr> معانی دیگر : چارچوبه و پایه های تخت (بدون تشک و غیره)، (بخش چوبی یا فلزی) تختخواب

معنی : تختخواب، چهارچوب تختخواب معانی دیگر : چارچوبه و پایه های تخت (بدون تشک و غیره)، (بخش چوبی یا فلزی) تختخواب

bedstead

<hr> (گیاه شناسی) شیر ینیر، کاه تشک (علفی از تیره ی rubiaceae و خانواده ی madder که نام لاتین آن: galium verum می باشد و در قدیم کاه نرم آن را در تشک می کردند)

(گیاه شناسی) شیر ینیر، کاه تشک (علفی از تیره ی rubiaceae و خانواده ی madder که نام لاتین آن: galium verum می باشد و در قدیم کاه نرم آن را در تشک می کردند)

bedstraw

bedtick

<hr> معنی : وقت خواب، وقت استراحت، موقع خوابیدن <hr> معانی دیگر : وقت رفتن به بستر، بستر هنگام

معنی : وقت خواب، وقت استراحت، موقع خوابیدن معانی دیگر : وقت رفتن به بستر، بستر هنگام

bedtime

bedtime stories

bedwarmer

bedwetter

<hr> معنی : زنبور، زنبورعسل، مگس انگبین <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) زنبور، منگ (از ابر تیره ی apoidea که نیش زن و چهارباله و گروه زی اند و برخی از آنها عسل می دهند)، (امریکا) گردهمایی مردم برای همکاری یا مسابقه، (کشتیرانی) دیرک (هر یک از دیرک هایی که در طرفین هر یک از تیرهای نیم افراشته ی بادبان های کشتی قرار دارد اسم کامل آن: bee-block است)، حرف ب یا b (در الفبا)

معنی : زنبور، زنبورعسل، مگس انگبین معانی دیگر : (جانورشناسی) زنبور، منگ (از ابر تیره ی apoidea که نیش زن و چهارباله و گروه زی اند و برخی از آنها عسل می دهند)، (امریکا) گردهمایی مردم برای همکاری یا مسابقه، (کشتیرانی) دیرک (هر یک از دیرک هایی که در طرفین هر یک از تیرهای نیم افراشته ی بادبان های کشتی ق

bee garden

bee sting

<hr> (عامیانه) آدم مهم، کله گنده

(عامیانه) آدم مهم، کله گنده

bee's knees

beeb

<hr> آمیزه ای زرد فام از گرده گیاهان و عسل که زنبوران برای نوزادان خود می سازند

آمیزه ای زرد فام از گرده گیاهان و عسل که زنبوران برای نوزادان خود می سازند

beebread

<hr> معنی : راش، ممرز، الش <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) راش (تیره ی fagaceae و راسته ی fagales از درختان دو لپه ای که شامل بلوط ها و گردوها نیز می شود)، آلش، زان، چوب راش (که محکم است و در نجاری کاربرد دارد)

معنی : راش، ممرز، الش معانی دیگر : (گیاه شناسی) راش (تیره ی fagaceae و راسته ی fagales از درختان دو لپه ای که شامل بلوط ها و گردوها نیز می شود)، آلش، زان، چوب راش (که محکم است و در نجاری کاربرد دارد)

beech

beechen

<hr> میوه ی بلوط مانند درخت راش (به ویژه اگر روی زمین افتاده باشد)، میوه الش

میوه ی بلوط مانند درخت راش (به ویژه اگر روی زمین افتاده باشد)، میوه الش

beechmast

<hr> میوه ی بلوط مانند درخت راش که سه گوشه است و خوراکی، جوزالش

میوه ی بلوط مانند درخت راش که سه گوشه است و خوراکی، جوزالش

beechnut

<hr> چوب درخت راش (یا آلش)

beechwood

<hr> معنی : گوشت گاو، گوشت الو، شکوه و شکایت کردن، پرواری کردن و ذبح کردن، تقویت کردن <hr> معانی دیگر : گاو، گاو پرواری، (خودمانی) شکایت کردن، اعتراض کردن، شکایت، (امریکا - عامیانه) گوشت یا عضله ی انسان، نیرو، زور بدن، زورمندی، (گاو و غیره) پروار کردن، ذبح کردن

معنی : گوشت گاو، گوشت الو، شکوه و شکایت کردن، پرواری کردن و ذبح کردن، تقویت کردن معانی دیگر : گاو، گاو پرواری، (خودمانی) شکایت کردن، اعتراض کردن، شکایت، (امریکا - عامیانه) گوشت یا عضله ی انسان، نیرو، زور بدن، زورمندی، (گاو و غیره) پروار کردن، ذبح کردن

beef

<hr> معنی : گاو پرواری <hr> معانی دیگر : گاو گوشتی ( در مقابل گاو شیری)، گله گاو که برای تامین گوشت پرورش مییابد

معنی : گاو پرواری معانی دیگر : گاو گوشتی ( در مقابل گاو شیری)، گله گاو که برای تامین گوشت پرورش مییابد

beef cattle

beef soup

beef stroganoff

<hr> سوپ آبکی گوشت گاو (که مثل چای می خورند)، جوهریاشیره گوشت

سوپ آبکی گوشت گاو (که مثل چای می خورند)، جوهریاشیره گوشت

beef tea

<hr> تقویت کردن، افزودن بر

beef up

beef up forces

beef up security

beef up the force

<hr> بیفالو (حیوانی که در امریکا از پیوند گاو و بوفالو buffalo به وجود آمده)

بیفالو (حیوانی که در امریکا از پیوند گاو و بوفالو buffalo به وجود آمده)

beefalo

beefburger

<hr> (عامیانه) عکس مرد خوش هیکل و لخت یا نیمه لخت (مثلا در برخی مجلات مبتذل)

(عامیانه) عکس مرد خوش هیکل و لخت یا نیمه لخت (مثلا در برخی مجلات مبتذل)

beefcake

<hr> معنی : نگهبان برج لندن، نگهبانان هانری هفتم <hr> معانی دیگر : آدم گوشت گاو خور، آدم درشت و فربه و گونه سرخ، پاسدار برج لندن

معنی : نگهبان برج لندن، نگهبانان هانری هفتم معانی دیگر : آدم گوشت گاو خور، آدم درشت و فربه و گونه سرخ، پاسدار برج لندن

beefeater

beefed up

beefhead

beefiness

beefing

<hr> معنی : بیفتک گاو، گوشت ران گاو <hr> معانی دیگر : استیک گاو (گوشت کمر گاو که سرخ یا برشته شود)، گوشت ران گاو

معنی : بیفتک گاو، گوشت ران گاو معانی دیگر : استیک گاو (گوشت کمر گاو که سرخ یا برشته شود)، گوشت ران گاو

beefsteak

<hr> معنی : سفت، فربه، چاق <hr> معانی دیگر : گوشتالو، بزرگ، سنگین و عضلانی، ستبر

معنی : سفت، فربه، چاق معانی دیگر : گوشتالو، بزرگ، سنگین و عضلانی، ستبر

beefy

<hr> معنی : کندوی عسل، کندو، جای شلوغ و پرفعالیت، دسته شدن، جمع شدن <hr> معانی دیگر : لانه ی زنبور عسل (که معمولا به صورت جعبه درست می شود)، انگبین گاه، دسته شدن مثل زنبور درکندو، جای شلوه و پرفعالیت

معنی : کندوی عسل، کندو، جای شلوغ و پرفعالیت، دسته شدن، جمع شدن معانی دیگر : لانه ی زنبور عسل (که معمولا به صورت جعبه درست می شود)، انگبین گاه، دسته شدن مثل زنبور درکندو، جای شلوه و پرفعالیت

beehive

<hr> معنی : پرورش دهندهء زنبور عسل <hr> معانی دیگر : متصدی نگهداری از زنبور عسل، زنبوردار، زنبور پرور

معنی : پرورش دهندهء زنبور عسل معانی دیگر : متصدی نگهداری از زنبور عسل، زنبوردار، زنبور پرور

beekeeper

beekeeping

beelike

<hr> معنی : اقصر طرق <hr> معانی دیگر : خط راست، راستا، اقصرفاصله، خط مستقیم، خطراست، خطمستقیم

معنی : اقصر طرق معانی دیگر : خط راست، راستا، اقصرفاصله، خط مستقیم، خطراست، خطمستقیم

beeline

<hr> معنی : شیطان، بعلزبوب <hr> معانی دیگر : (انجیل) بعلز بوب، شیطان بزرگ

معنی : شیطان، بعلزبوب معانی دیگر : (انجیل) بعلز بوب، شیطان بزرگ

واژه های حرف "b" - انگلیسی به انگلیسی