انگلیسی به انگلیسی

<hr> (به ویژه نزد برخی حشرات و حلزون ها) میان آسایی (دوران کندی رشد که با کم کنشی و کم شدن سوخت و ساز همراه است)

(به ویژه نزد برخی حشرات و حلزون ها) میان آسایی (دوران کندی رشد که با کم کنشی و کم شدن سوخت و ساز همراه است)

diapause

<hr> (زیست شناسی) تراپیمایی (کوچ گویچه های خون به ویژه گویچه های قرمز و عبور آنها از دیواره ی مویرگ ها به بافت ها)

(زیست شناسی) تراپیمایی (کوچ گویچه های خون به ویژه گویچه های قرمز و عبور آنها از دیواره ی مویرگ ها به بافت ها)

diapedesis

diapedetic

<hr> معنی : پارچهء قنداق، گل و بوته کشیدن، گل و بوته دار کردن، کهنهء بچه را عوض کردن <hr> معانی دیگر : کهنه ی بچه، پارچه ی قنداق، جله، کشال بند، پوشک، پوشک کردن، جله ی بچه را عوض کردن، کهنه ء بچه را عو­ کردن

معنی : پارچهء قنداق، گل و بوته کشیدن، گل و بوته دار کردن، کهنهء بچه را عوض کردن معانی دیگر : کهنه ی بچه، پارچه ی قنداق، جله، کشال بند، پوشک، پوشک کردن، جله ی بچه را عوض کردن، کهنه ء بچه را عو­ کردن

diaper

diaphanography

<hr> علوم مهندسى : دستگاه اندازه گیرى قابلیت گذر نور

علوم مهندسى : دستگاه اندازه گیرى قابلیت گذر نور

diaphanometer

diaphanometric

diaphanoscope

diaphanoscopy

<hr> معنی : روشن، شفاف <hr> معانی دیگر : (نازک به طوری که اشیا در آن سوی آن به طور مبهم دیده شوند) فرانما، زلال، فراتاب، مبهم، گنگ، سربسته، نامشخص، تار

معنی : روشن، شفاف معانی دیگر : (نازک به طوری که اشیا در آن سوی آن به طور مبهم دیده شوند) فرانما، زلال، فراتاب، مبهم، گنگ، سربسته، نامشخص، تار

diaphanous

<hr> عرق (بدن)، تن خیسه، ترتنی، عرق ریزی زیاد، عرق زیاد، خوی بسیار

عرق (بدن)، تن خیسه، ترتنی، عرق ریزی زیاد، عرق زیاد، خوی بسیار

diaphoresis

<hr> معنی : خویاور، عرقاور، خوی اور، معرق <hr> معانی دیگر : (دارو سازی) داروی عرق آور، طب خوی اور

معنی : خویاور، عرقاور، خوی اور، معرق معانی دیگر : (دارو سازی) داروی عرق آور، طب خوی اور

diaphoretic

<hr> معنی : دیافراگم، میان پرده، حجاب حاجز، پردهء دل، حجاب یا پرده گذاردن، دریچهء نور را بستن <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) حجاب حاجز، پرده ی دل، (هر غشا یا پرده یا دیواره ای که دو چیز را از هم جدا کند) جداساز، شامه، واشامه، میان بند، سواگر، جداگر، تراشامه، (دوربین عکاسی و غیره) دیافراگم، دریچه ی نور، ترابند، (کلاهک پلاستیکی که برای جلوگیری از آبستنی در مدخل زهدان قرار می دهند) زهدانپوش، در عکاسی دریچه ء نور را بستن

معنی : دیافراگم، میان پرده، حجاب حاجز، پردهء دل، حجاب یا پرده گذاردن، دریچهء نور را بستن معانی دیگر : (کالبدشناسی) حجاب حاجز، پرده ی دل، (هر غشا یا پرده یا دیواره ای که دو چیز را از هم جدا کند) جداساز، شامه، واشامه، میان بند، سواگر، جداگر، تراشامه، (دوربین عکاسی و غیره) دیافراگم، دریچه ی نور، ترابند

diaphragm

<hr> وابسته به حجاب حاجز، پرده ای، جداری

وابسته به حجاب حاجز، پرده ای، جداری

diaphragmatic

<hr> تش، مربوط ببدنه ء استخوانهای دراز

تش، مربوط ببدنه ء استخوانهای دراز

diaphyseal

diaphysial

<hr> (کالبدشناسی) بدنه ی استخوان (در مقایسه با دو انتهای آن)، تیغه ی استخوان، میان وخشه

(کالبدشناسی) بدنه ی استخوان (در مقایسه با دو انتهای آن)، تیغه ی استخوان، میان وخشه

diaphysis

<hr> (کالبدشناسی) زائده یی عرضی و فوقانی هریک از مهره های پشت، دیاپوفیز

(کالبدشناسی) زائده یی عرضی و فوقانی هریک از مهره های پشت، دیاپوفیز

diapophysis

<hr> ظهور عکس روى اسلاید شفاف علوم هوایى : تولید حرارت توسط جریانهاى با فرکانس زیاد علوم نظامى : عکس اسلایدى

ظهور عکس روى اسلاید شفاف علوم هوایى : تولید حرارت توسط جریانهاى با فرکانس زیاد علوم نظامى : عکس اسلایدى

diapositive

<hr> (حکومت) دو سالاری (حکومتی که توسط دو نفر یا دو نیرو اعمال می شود)، dyarchy : سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل

(حکومت) دو سالاری (حکومتی که توسط دو نفر یا دو نیرو اعمال می شود)، dyarchy : سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل

diarchy

diarise

<hr> معنی : وقایع نگار، روزنامه نگار، نویسندهء دفتر خاطرات روزانه <hr> معانی دیگر : خاطرات نویس، یادبود نویس

معنی : وقایع نگار، روزنامه نگار، نویسندهء دفتر خاطرات روزانه معانی دیگر : خاطرات نویس، یادبود نویس

diarist

diarize

<hr> معنی : اسهال <hr> معانی دیگر : طب اسهال

معنی : اسهال معانی دیگر : طب اسهال

diarrhea

diarrheal

diarrheic

diarrhetic

diarrhoea

diarrhoeal

diarrhoeic

<hr> (کالبدشناسی) مفصل چند حرکتی، تراجنب (بند یا مفصل که خم شدن استخوان را در یک جهت ممکن می سازد)

(کالبدشناسی) مفصل چند حرکتی، تراجنب (بند یا مفصل که خم شدن استخوان را در یک جهت ممکن می سازد)

diarthrosis

<hr> معنی : دفتر خاطرات روزانه <hr> معانی دیگر : دفتر خاطرات، دفتر یادنگاشت، خاطرات، یادنگاشت (ها)، دفتر یادداشت، دفتر روزانه، دفتر سررسید

معنی : دفتر خاطرات روزانه معانی دیگر : دفتر خاطرات، دفتر یادنگاشت، خاطرات، یادنگاشت (ها)، دفتر یادداشت، دفتر روزانه، دفتر سررسید

diary

diary keeper

<hr> بارتولومئو دیاز (دریانورد پرتقالی و اولین اروپایی که از دماغه ی امید گذشت)

بارتولومئو دیاز (دریانورد پرتقالی و اولین اروپایی که از دماغه ی امید گذشت)

dias

<hr> روانشناسى : کارکرد پریشى جانبى

روانشناسى : کارکرد پریشى جانبى

diaschisis

<hr> معنی : پراکندگی، جماعت یهودیان پراکنده <hr> معانی دیگر : (حرف کوچک - هر گونه پراکندگی مردم هم زبان یا هم ایمان) پراکندگی، آوارگی، بی جانمانی، (تاریخ یهود) پراکندگی (پراکندگی یهود پس از اسارت در بابل)، سرگردانی یهود، دیاسپورا، یهودیان سرگردان، یهودیان پراکنده، جاهایی که یهودیان پراکنده بدان کوچ کردند، پراکندگی یهود

معنی : پراکندگی، جماعت یهودیان پراکنده معانی دیگر : (حرف کوچک - هر گونه پراکندگی مردم هم زبان یا هم ایمان) پراکندگی، آوارگی، بی جانمانی، (تاریخ یهود) پراکندگی (پراکندگی یهود پس از اسارت در بابل)، سرگردانی یهود، دیاسپورا، یهودیان سرگردان، یهودیان پراکنده، جاهایی که یهودیان پراکنده بدان کوچ کردند، پرا

diaspora

diaspora jewry

<hr> (شیمی) دیاسپور (هیدرات آلومینیم: al2o3.h2o)، تراتومی

(شیمی) دیاسپور (هیدرات آلومینیم: al2o3.h2o)، تراتومی

diaspore

<hr> معنی : دیاستاز، واسطه پدیدههای حیاتی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) دیاستاز (آنزیم آمیلازی که می تواند نشاسته ها را به مالتوز و سپس به دکستروز تبدیل کند)، قند شکر، enzyme : تش

معنی : دیاستاز، واسطه پدیدههای حیاتی معانی دیگر : (زیست شناسی) دیاستاز (آنزیم آمیلازی که می تواند نشاسته ها را به مالتوز و سپس به دکستروز تبدیل کند)، قند شکر، enzyme : تش

diastase

<hr> طب استراحت قلب در فاصله بین انقبا­ و انبساط

طب استراحت قلب در فاصله بین انقبا­ و انبساط

diastasis

<hr> (فاصله طبیعی بین دو اندام به ویژه فاصله ی بین دندان) جدایی، فراخ ایستی، شکاف یا فاصله میان دندانها

(فاصله طبیعی بین دو اندام به ویژه فاصله ی بین دندان) جدایی، فراخ ایستی، شکاف یا فاصله میان دندانها

diastema

diastematic

<hr> (کالبدشناسی - قلب) فراخیدگی، دیاستول (انبساط قلب که پس از انقباض یا تنجیدگی آن: systole صورت می گیرد)، فراخش (در مقابل: تنجش)، واترنج

(کالبدشناسی - قلب) فراخیدگی، دیاستول (انبساط قلب که پس از انقباض یا تنجیدگی آن: systole صورت می گیرد)، فراخش (در مقابل: تنجش)، واترنج

diastole

diastolic

<hr> مربوط به تحولات زمین، ناشی ازتغییرات ارضی

مربوط به تحولات زمین، ناشی ازتغییرات ارضی

diastrophic

<hr> معنی : تحولات ارضی زمین <hr> معانی دیگر : (زمین شناسی)، تراگردی (فرایند دگردیس شدن سطح زمین در اثر حرکت سنگ ها و جابجایی لایه ها و غیره)

معنی : تحولات ارضی زمین معانی دیگر : (زمین شناسی)، تراگردی (فرایند دگردیس شدن سطح زمین در اثر حرکت سنگ ها و جابجایی لایه ها و غیره)

diastrophism

<hr> (فیزیک) تراگرمایی (رسانا بودن در برابر امواج مادون قرمز و گرما)

(فیزیک) تراگرمایی (رسانا بودن در برابر امواج مادون قرمز و گرما)

diathermancy

<hr> وابسته به گرما درمانی، فیزیک هادی اشعه حرارتی ماوراء قرمز

وابسته به گرما درمانی، فیزیک هادی اشعه حرارتی ماوراء قرمز

واژه های حرف "d" - انگلیسی به انگلیسی