انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : تخمین زدن، حدس زدن <hr> معانی دیگر : (آمریکا - خودمانی) حدس بعید، برآورد بسیار تخمینی کردن (guestimate هم می نویسند)، بدون داشتن اطلاعات کافی تخمین زدن

معنی : تخمین زدن، حدس زدن معانی دیگر : (آمریکا - خودمانی) حدس بعید، برآورد بسیار تخمینی کردن (guestimate هم می نویسند)، بدون داشتن اطلاعات کافی تخمین زدن

guesstimate

<hr> معنی : کار حدسی <hr> معانی دیگر : داوری یا برآورد تخمینی، حدس زنی، چکی حرف زدن، گمان، حدس زنی، کار حدس

معنی : کار حدسی معانی دیگر : داوری یا برآورد تخمینی، حدس زنی، چکی حرف زدن، گمان، حدس زنی، کار حدس

guesswork

<hr> معنی : مهمان، انگل، مهمان کردن، مسکن گزیدن <hr> معانی دیگر : وابسته به مهمان، ایرمان، مشتری (هتل و رستوران و غیره)، مسافر، (نمایش و غیره) هنرپیشه ی میهمان، هنرپیشه ای که استثنائا و بنا به دعوت در برنامه ای شرکت می کند، به عنوان مهمان در برنامه ای شرکت کردن، خارجی

معنی : مهمان، انگل، مهمان کردن، مسکن گزیدن معانی دیگر : وابسته به مهمان، ایرمان، مشتری (هتل و رستوران و غیره)، مسافر، (نمایش و غیره) هنرپیشه ی میهمان، هنرپیشه ای که استثنائا و بنا به دعوت در برنامه ای شرکت می کند، به عنوان مهمان در برنامه ای شرکت کردن، خارجی

guest

guest book

guest house

guest list

<hr> مهمان اصلی (که به افتخارش مهمانی داده می شود)

مهمان اصلی (که به افتخارش مهمانی داده می شود)

guest of honor

guest of honour

guest performance

guest room

guest speaker

guest star

guest worker

guestimate

guestimation

<hr> معنی : وزش، چیز قلابی <hr> معانی دیگر : (خودمانی)، چرند، کتره پتره، نسیم، حرف مفت

معنی : وزش، چیز قلابی معانی دیگر : (خودمانی)، چرند، کتره پتره، نسیم، حرف مفت

guff

<hr> معنی : خنده بلند، قاه قاه، حرف مفت، قاه قاه خندیدن <hr> معانی دیگر : قهقهه زدن، خنده ی بلند و خارج از نزاکت کردن

معنی : خنده بلند، قاه قاه، حرف مفت، قاه قاه خندیدن معانی دیگر : قهقهه زدن، خنده ی بلند و خارج از نزاکت کردن

guffaw

guggenheim

<hr> رجوع شود به: gurgle، غلغل زدن یاکردن، جوشیدن، جوش زدن، شرشرکردن

رجوع شود به: gurgle، غلغل زدن یاکردن، جوشیدن، جوش زدن، شرشرکردن

guggle

guglielmo

guglielmo marconi

<hr> ناحیه ی گیانا در شمال شرقی آمریکای جنوبی که شامل کشورهای گیانا و سورینام و گیانای فرانسه می شود، ناحیه ی بزرگی از شمال شرقی آمریکای جنوبی بین اقیانوس اطلس و رودهای آمازون و اورینوکو

ناحیه ی گیانا در شمال شرقی آمریکای جنوبی که شامل کشورهای گیانا و سورینام و گیانای فرانسه می شود، ناحیه ی بزرگی از شمال شرقی آمریکای جنوبی بین اقیانوس اطلس و رودهای آمازون و اورینوکو

guiana

guianan

<hr> قابل راهنمایی، مستعد

guidable

<hr> معنی : راهنمایی، راهنما، رهبری، راهنمایی کردن، هدایت، رهنمود <hr> معانی دیگر : سرپرستی، ارشاد، رهنمون، (دستگاه) هدایت (در موشک و هواپیما و غیره)

معنی : راهنمایی، راهنما، رهبری، راهنمایی کردن، هدایت، رهنمود معانی دیگر : سرپرستی، ارشاد، رهنمون، (دستگاه) هدایت (در موشک و هواپیما و غیره)

guidance

guidance center

guidance systems

<hr> معنی : راهنما، رهبر، هادی، کتاب راهنما، تعلیم دادن، راهنمایی کردن <hr> معانی دیگر : ارشاد کردن، هدایت کردن، آموزش دادن، رهنمود دادن، راهنما شدن، بلد، رهنمون، راهدان، راهبر، مهمان دار، (در ماشین) دستگاه تنظیم سرعت، (ارتش) سرباز راهنما(که جلو ستون حرکت کرده و طرز گام برداری و مسیر را تعیین می کند)، نفر راهنما

معنی : راهنما، رهبر، هادی، کتاب راهنما، تعلیم دادن، راهنمایی کردن معانی دیگر : ارشاد کردن، هدایت کردن، آموزش دادن، رهنمود دادن، راهنما شدن، بلد، رهنمون، راهدان، راهبر، مهمان دار، (در ماشین) دستگاه تنظیم سرعت، (ارتش) سرباز راهنما(که جلو ستون حرکت کرده و طرز گام برداری و مسیر را تعیین می کند)، نفر راه

guide

<hr> سگ راهنما(برای نابینایان)

سگ راهنما(برای نابینایان)

guide dog

<hr> تیرراهنما، نشان راه، رهنشان، (در جاده ها) تابلو راهنما، تیر راهنما، رهبرد

تیرراهنما، نشان راه، رهنشان، (در جاده ها) تابلو راهنما، تیر راهنما، رهبرد

guide post

guide to plants

guide to the perplexed

<hr> واژه ی راهنما (که در فرهنگ ها و واژه نامه ها و غیره در بالای هر ستون یا صفحه با حروف بزرگتر چاپ می شود و اولین یا آخرین واژه ی ستون یا صفحه است)

واژه ی راهنما (که در فرهنگ ها و واژه نامه ها و غیره در بالای هر ستون یا صفحه با حروف بزرگتر چاپ می شود و اولین یا آخرین واژه ی ستون یا صفحه است)

guide word

<hr> معنی : کتاب راهنما، کتاب راهنمای مسافران <hr> معانی دیگر : کتاب راهنمای جهانگردان (توریست ها)، کتاب راهنما، راهنمای مسافران

معنی : کتاب راهنما، کتاب راهنمای مسافران معانی دیگر : کتاب راهنمای جهانگردان (توریست ها)، کتاب راهنما، راهنمای مسافران

guidebook

guided

guided him

<hr> موشک هدایت شونده، موشک هدایت شونده guided missile destroyer ناوشکن حامل موشک هدایت شونده

موشک هدایت شونده، موشک هدایت شونده guided missile destroyer ناوشکن حامل موشک هدایت شونده

guided missile

guided tour

guideless

<hr> معنی : راهنما، رهنمون، شاقول، راهبرد <hr> معانی دیگر : خط مشی، معیار عمل، رهنمود، رهبرد، دستورالعمل، مهار

معنی : راهنما، رهنمون، شاقول، راهبرد معانی دیگر : خط مشی، معیار عمل، رهنمود، رهبرد، دستورالعمل، مهار

guideline

guider

guides

<hr> معنی : پرچمدار <hr> معانی دیگر : ورزش : عضلات کمکى مجاور

معنی : پرچمدار معانی دیگر : ورزش : عضلات کمکى مجاور

guiding

guiding principle

guido banti

<hr> گیدو ارتسو (موسیقی دان ایتالیایی guido aretino هم می گویند)

گیدو ارتسو (موسیقی دان ایتالیایی guido aretino هم می گویند)

واژه های حرف "g" - انگلیسی به انگلیسی