انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : مقصود، اشتیاق داشتن، ارزومند چیزی بودن، مردد ودودل بودن <hr> معانی دیگر : (با: after یا for یا مصدر) از ته دل خواستن، هوس داشتن، ویار داشتن، (دل) غنج زدن، (دل برای چیزی) ریسه رفتن، ولع داشتن

معنی : مقصود، اشتیاق داشتن، ارزومند چیزی بودن، مردد ودودل بودن معانی دیگر : (با: after یا for یا مصدر) از ته دل خواستن، هوس داشتن، ویار داشتن، (دل) غنج زدن، (دل برای چیزی) ریسه رفتن، ولع داشتن

hanker

<hr> معنی : اشتیاق، مایل، شوق وافر <hr> معانی دیگر : هوس شدید، ویار، غنج زنی، ولع

معنی : اشتیاق، مایل، شوق وافر معانی دیگر : هوس شدید، ویار، غنج زنی، ولع

hankering

hankey

hankey pankey

<hr> (عامیانه) رجوع شود به: handkerchief

(عامیانه) رجوع شود به: handkerchief

hankie

hanks

hanky

<hr> (عامیانه) سروسر، معامله ی زیرجلی، کاسه ی زیر نیم کاسه، رابطه ی نامشروع، حقه بازی، دورویی، روباه بازی، حیله گری حقه بازی

(عامیانه) سروسر، معامله ی زیرجلی، کاسه ی زیر نیم کاسه، رابطه ی نامشروع، حقه بازی، دورویی، روباه بازی، حیله گری حقه بازی

hanky panky

hanna

hanna barbera

hanna senesh

hannah

<hr> هانیبال (سپهدار کارتاژی)

هانیبال (سپهدار کارتاژی)

hannibal

hanoch

<hr> شهر هانوی (پایتخت کشور ویتنام)

شهر هانوی (پایتخت کشور ویتنام)

hanoi

hanoi hannah

hanoi hilton

hanokh

<hr> شهر هانوور (در شمال آلمان)

شهر هانوور (در شمال آلمان)

hanover

<hr> وابسته به بندر هانوور (در آلمان)، (انگلیس) وابسته به خاندان سلطنتی هانوور، هوادار خاندان هانوور

وابسته به بندر هانوور (در آلمان)، (انگلیس) وابسته به خاندان سلطنتی هانوور، هوادار خاندان هانوور

hanoverian

<hr> اسم خاص مذکر، کنیه المانی یاهلندی

اسم خاص مذکر، کنیه المانی یاهلندی

hans

hans adam ii prince of liechtenstein

hans asperger

hans molisch

<hr> گزارش کامل و رسمی مذاکرات پارلمان انگلیس (که تا سال 1889 چاپ می شد)، صورت جلسات رسمی پارلمان انگلیسی

گزارش کامل و رسمی مذاکرات پارلمان انگلیس (که تا سال 1889 چاپ می شد)، صورت جلسات رسمی پارلمان انگلیسی

hansard

<hr> وابسته به اتحادیه ی هانز (hanse) و شهرهای عضو آن

وابسته به اتحادیه ی هانز (hanse) و شهرهای عضو آن

hanseatic

hanseatic league

<hr> رجوع شود به: handsel، دستلاف، دشت، پیش قسط، افتتاح کردن، دشت کردن، دشت دادن

رجوع شود به: handsel، دستلاف، دشت، پیش قسط، افتتاح کردن، دشت کردن، دشت دادن

hansel

hansel and gretel

hansen

hansen disease

hanshin tigers

<hr> معنی : درشکه دو چرخه <hr> معانی دیگر : کالسکه ی هانسوم (دارای دو چرخ و یک اسب برای دو مسافر و یک سورچی که جای او در عقب کالسکه است)

معنی : درشکه دو چرخه معانی دیگر : کالسکه ی هانسوم (دارای دو چرخ و یک اسب برای دو مسافر و یک سورچی که جای او در عقب کالسکه است)

hansom

hanson

hanszen college

hantavirus

hants

hanukkah

hanukkah candle

hanukkah candlestick

hanukkah gift

<hr> (جانور شناسی) هانومان (میمون کوچک و باریک اندام و برگ خوار به نام لاتین presbytis entellus - بومی آسیای جنوب خاوری)

(جانور شناسی) هانومان (میمون کوچک و باریک اندام و برگ خوار به نام لاتین presbytis entellus - بومی آسیای جنوب خاوری)

hanuman

hanzound tm

<hr> معنی : سرنوشت، قضا، روی دادن، اتفاق افتادن <hr> معانی دیگر : بخت، قسمت، (قدیمی) رویداد (به ویژه ناگوار)، واقعه، (اتفاقا) روی دادن، رخ دادن، (انگلیس - محلی)، پوشاندن (با لحاف و غیره)، پوشش، بالا پوش

معنی : سرنوشت، قضا، روی دادن، اتفاق افتادن معانی دیگر : بخت، قسمت، (قدیمی) رویداد (به ویژه ناگوار)، واقعه، (اتفاقا) روی دادن، رخ دادن، (انگلیس - محلی)، پوشاندن (با لحاف و غیره)، پوشش، بالا پوش

<hr> (یونانی) واژه یا عبارتی که فقط یک بار به کار رفته باشد

(یونانی) واژه یا عبارتی که فقط یک بار به کار رفته باشد

hapax legomenon

<hr> معنی : تصادفی، اتفاقی، برحسب تصادف <hr> معانی دیگر : برحسب اتفاق، الله بختی، قاراشمیش، شانس، بخت، اقبال، به طور اتفاقی، بی حساب و کتاب، به طور الله بختی، چکی، اتفاقا

معنی : تصادفی، اتفاقی، برحسب تصادف معانی دیگر : برحسب اتفاق، الله بختی، قاراشمیش، شانس، بخت، اقبال، به طور اتفاقی، بی حساب و کتاب، به طور الله بختی، چکی، اتفاقا

واژه های حرف "h" - انگلیسی به انگلیسی