انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : الزام، تقاضا، نیاز، ایجاب، نیازمندی، احتیاج، التزام، مقرره، دربایست <hr> معانی دیگر : بایستگی، (جمع) شرایط، پیش نیازها، مقتضیات، لازم

معنی : الزام، تقاضا، نیاز، ایجاب، نیازمندی، احتیاج، التزام، مقرره، دربایست معانی دیگر : بایستگی، (جمع) شرایط، پیش نیازها، مقتضیات، لازم

requirement

requirements of the law

requires clarification

requires consideration

requires further consideration

requires long breath

requires patience

requires reconsideration

requires some consideration

<hr> معنی : احتیاج، لازمه، شرط لازم، چیز ضروری، بایسته، ضروری <hr> معانی دیگر : لازم، نیازین، مورد نیاز، چیز مورد نیاز

معنی : احتیاج، لازمه، شرط لازم، چیز ضروری، بایسته، ضروری معانی دیگر : لازم، نیازین، مورد نیاز، چیز مورد نیاز

requisite

requisitely

<hr> معنی : لزوم <hr> معانی دیگر : ضرورت

معنی : لزوم معانی دیگر : ضرورت

requisiteness

<hr> معنی : ضبط، تقاضا، چیز مورد تقاضا، باز گرفتن، درخواست، مصادره کردن، درخواست رسمی کردن <hr> معانی دیگر : درخواست رسمی (طبق اختیارات محوله یا حق و غیره)، خواسته، درخواستنامه، تقاضانامه، دستور کتبی، بایستگی، پیش نیاز، الزام، (جمع) شرایط لازم، درخواست استرداد مجرم (از کشور دیگر)، به کارگیری، مورد نیاز، (به زور یا بنا به اختیارات محوله) گرفتن، تصاحب کردن، (نادر) مطالبه کردن، خواستار شدن، سخره

معنی : ضبط، تقاضا، چیز مورد تقاضا، باز گرفتن، درخواست، مصادره کردن، درخواست رسمی کردن معانی دیگر : درخواست رسمی (طبق اختیارات محوله یا حق و غیره)، خواسته، درخواستنامه، تقاضانامه، دستور کتبی، بایستگی، پیش نیاز، الزام، (جمع) شرایط لازم، درخواست استرداد مجرم (از کشور دیگر)، به کارگیری، مورد نیاز، (به ز

requisition

requisitioner

<hr> معنی : عقبی، تاوان، ثواب، سزا <hr> معانی دیگر : اجر، پاداش، عوض، پاس

معنی : عقبی، تاوان، ثواب، سزا معانی دیگر : اجر، پاداش، عوض، پاس

requital

requital of a favor

<hr> معنی : جبران کردن، پاداش دادن، تاوان دادن، سزا دادن <hr> معانی دیگر : اجر دادن، عوض دادن، تلافی کردن، (عشق و دوستی و غیره) عمل به مثل کردن، کیفر دادن

معنی : جبران کردن، پاداش دادن، تاوان دادن، سزا دادن معانی دیگر : اجر دادن، عوض دادن، تلافی کردن، (عشق و دوستی و غیره) عمل به مثل کردن، کیفر دادن

requite

<hr> عو­ دهنده، اجر دهنده

requiter

reradiate

reran

reread

rerecord

reregister

reregistration

reregulate

rerelease

<hr> از راه یا جاده ی دیگر فرستادن، تغییر مسیر دادن

از راه یا جاده ی دیگر فرستادن، تغییر مسیر دادن

reroute

<hr> معنی : نمایش مجدد فیلم، عمل دوباره دویدن، بار رانش، باز راندن <hr> معانی دیگر : دوباره دویدن (رجوع شود به: run)

معنی : نمایش مجدد فیلم، عمل دوباره دویدن، بار رانش، باز راندن معانی دیگر : دوباره دویدن (رجوع شود به: run)

rerun

rerunning

reruns

<hr> معنی : ماده، چیز، شیء، شیء بخصوص <hr> معانی دیگر : (حقوق)، شی، مخفف:، پژوهش، اندوخته، مسکن، ساکن است (در)، مستعفی، رضامند، (noun) شیئ، چیز، شیئ بخصوص، ماده

معنی : ماده، چیز، شیء، شیء بخصوص معانی دیگر : (حقوق)، شی، مخفف:، پژوهش، اندوخته، مسکن، ساکن است (در)، مستعفی، رضامند، (noun) شیئ، چیز، شیئ بخصوص، ماده

res adjudicata

<hr> (حقوق) امور مربوطه، چیزهای وابسته به جرم، امور انجام شده

(حقوق) امور مربوطه، چیزهای وابسته به جرم، امور انجام شده

res gestae

res ipsa loquitur

<hr> (حقوق) موضوع تصمیم گیری شده توسط دادگاه

(حقوق) موضوع تصمیم گیری شده توسط دادگاه

res judicata

<hr> قابل فروش مجدد، بازفروختنی، پس فروش پذیر

قابل فروش مجدد، بازفروختنی، پس فروش پذیر

resalable

<hr> معنی : فروش مجدد، حراج مجدد <hr> معانی دیگر : فروش چیز خریداری شده به شخص ثالث، بازفروش، پس فروش، پس فروشی، فروس مجدد

معنی : فروش مجدد، حراج مجدد معانی دیگر : فروش چیز خریداری شده به شخص ثالث، بازفروش، پس فروش، پس فروشی، فروس مجدد

resale

resample

<hr> دوباره برنامه ریزی کردن، دوباره قرار گذاشتن (رجوع شود به: schedule)

دوباره برنامه ریزی کردن، دوباره قرار گذاشتن (رجوع شود به: schedule)

reschedule

<hr> معنی : لغو کردن، فسخ کردن، باطل ساختن <hr> معانی دیگر : (قانون یا فرمان و غیره) فسخ کردن، باطل کردن، فس&nbsp; کردن

معنی : لغو کردن، فسخ کردن، باطل ساختن معانی دیگر : (قانون یا فرمان و غیره) فسخ کردن، باطل کردن، فس کردن

rescind

rescind a decision

rescind a notice

rescindable

rescinder

rescindment

rescissible

<hr> معنی : فسخ، ابطال <hr> معانی دیگر : لغو، باطل سازی، بیهوده سازی

معنی : فسخ، ابطال معانی دیگر : لغو، باطل سازی، بیهوده سازی

واژه های حرف "r" - انگلیسی به انگلیسی