انگلیسی به انگلیسی

take home pay

take immediate action

<hr> <b>معنی</b> : سوار کردن <hr> <b>معانی دیگر</b> : 1- راه دادن، پذیرفتن، پذیرا شدن 2- (لباس یا بادبان کشتی و غیره) تو گرفتن، کوچک کردن 3- شامل بودن، حاوی بودن 4- درک کردن، فهمیدن 5- گول زدن، فریب دادن، 6- دیدار کردن، بازدید کردن، گول، لاف

معنی : سوار کردن معانی دیگر : 1- راه دادن، پذیرفتن، پذیرا شدن 2- (لباس یا بادبان کشتی و غیره) تو گرفتن، کوچک کردن 3- شامل بودن، حاوی بودن 4- درک کردن، فهمیدن 5- گول زدن، فریب دادن، 6- دیدار کردن، بازدید کردن، گول، لاف

take in

<hr> 1- تحت اختیار گرفتن، در دست گرفتن، مهار کردن 2- پرداختن (به کاری)، انجام دادن، اقدام کردن، کوشیدن

1- تحت اختیار گرفتن، در دست گرفتن، مهار کردن 2- پرداختن (به کاری)، انجام دادن، اقدام کردن، کوشیدن

take in hand

<hr> بادبان ها را کمی جمع کردن (برای کاهش سرعت یا فشار باد)

بادبان ها را کمی جمع کردن (برای کاهش سرعت یا فشار باد)

take in sail

take in stride

take in trust

take into account

<hr> در نظر گرفتن، به حساب آوردن، مورد مطالعه قرار دادن

در نظر گرفتن، به حساب آوردن، مورد مطالعه قرار دادن

take into consideration

<hr> بازداشت کردن، توقیف کردن

بازداشت کردن، توقیف کردن

take into custody

take into one's confidence

<hr> 1- فکر کردن، پنداشتن، تصور کردن، 2- تحمل کردن، تاب آوردن

1- فکر کردن، پنداشتن، تصور کردن، 2- تحمل کردن، تاب آوردن

take it

<hr> (عامیانه) 1- خودداری (از خشم یا خشونت یا شتاب و غیره)، مدارا کردن، (یا: مدارا کن !)، سخت نگیر!، ول کن بابا!، حالا که چیزی نشده !2- آرامیدن، دست نگهداشتن، سخت کار نکردن 3- (امریکا - خودمانی) خداحافظ !، سخت نگیر

(عامیانه) 1- خودداری (از خشم یا خشونت یا شتاب و غیره)، مدارا کردن، (یا: مدارا کن !)، سخت نگیر!، ول کن بابا!، حالا که چیزی نشده !2- آرامیدن، دست نگهداشتن، سخت کار نکردن 3- (امریکا - خودمانی) خداحافظ !، سخت نگیر

take it easy

take it for granted

take it in snuff

take it lying down

<hr> (عامیانه) می خواهی بخواه و نمی خواهی نخواه، همین است که هست

(عامیانه) می خواهی بخواه و نمی خواهی نخواه، همین است که هست

take it or leave it

<hr> (عامیانه) تلافی کاری را سر شخص ثالث درآوردن

(عامیانه) تلافی کاری را سر شخص ثالث درآوردن

take it out on

take it to heart

take kindly to

take leave

take leave of one's senses

take liberties

take matters into your own hands

<hr> اقدام کردن، دست به کار شدن، یازیدن

اقدام کردن، دست به کار شدن، یازیدن

take measures

take measures against

take no for an answer

take no refusal

<hr> مورد ملاحظه ی دقیق قرار دادن، مورد توجه کامل قرار دادن

مورد ملاحظه ی دقیق قرار دادن، مورد توجه کامل قرار دادن

take note of

<hr> (به ویژه سرکلاس یا در کنفرانس ها) نت برداشتن، یادداشت برداشتن، خلاصه ی مطالب را نوشتن

(به ویژه سرکلاس یا در کنفرانس ها) نت برداشتن، یادداشت برداشتن، خلاصه ی مطالب را نوشتن

take notes

take notice

take notice of

<hr> 1- (جامه) در آوردن، کندن 2- (کلاه و عینک و غیره) برداشتن، 3- عزیمت کردن، رفتن 4- (کار یا مدرسه) غیبت کردن، غایب شدن 5- کشتن 6- کسر کردن، کاستن، تخفیف دادن 7- کپی کردن، نسخه برداشتن 8- پرزدن، پرواز کردن 9- شروع کردن، آغاز کردن 10- (هواپیما) بلند شدن از زمین 11- (با: on) تقلید کردن، تقلید در آوردن 12- (عامیانه) موفق شدن، گل کردن، (کار و بار) گرفتن 13- (خودمانی) دزدیدن، جستن گاه، پرشگاه، کاریکاتورتقلید، (اقتصاد و غیره) جهش، خیزش، مرحله ی رشد سریع، (هواپیما) خیز، پرواز، خیزگاه

1- (جامه) در آوردن، کندن 2- (کلاه و عینک و غیره) برداشتن، 3- عزیمت کردن، رفتن 4- (کار یا مدرسه) غیبت کردن، غایب شدن 5- کشتن 6- کسر کردن، کاستن، تخفیف دادن 7- کپی کردن، نسخه برداشتن 8- پرزدن، پرواز کردن 9- شروع کردن، آغاز کردن 10- (هواپیما) بلند شدن از زمین 11- (با: on) تقلید کردن، تقلید در آوردن 12-

take off

take off one's hat to

take off order

take off procedure

take off the gloves

take off time

<hr> دلخور شدن، رنجیدن، گران خاطر شدن

دلخور شدن، رنجیدن، گران خاطر شدن

take offense

<hr> 1- به خود گرفتن، شکل گرفتن، رنگ گرفتن، قوام گرفتن 2- استخدام کردن، به کار گرفتن 3- به عهده گرفتن، تقبل کردن 4- به مبارزه طلبیدن، از پس کسی یا چیزی برآمدن، مقابله کردن

1- به خود گرفتن، شکل گرفتن، رنگ گرفتن، قوام گرفتن 2- استخدام کردن، به کار گرفتن 3- به عهده گرفتن، تقبل کردن 4- به مبارزه طلبیدن، از پس کسی یا چیزی برآمدن، مقابله کردن

take on

<hr> (از شدت زیبایی یا ابهت و غیره) نفس کسی را بند آوردن، هوش از سر پراندن

(از شدت زیبایی یا ابهت و غیره) نفس کسی را بند آوردن، هوش از سر پراندن

take one's breath away

take one's heels

take one's leave of

take one's life in one's hand

take one's measure

<hr> نتیجه ی اعمال خود را چشیدن، به سزای خود رسیدن

نتیجه ی اعمال خود را چشیدن، به سزای خود رسیدن

take one's medicine

<hr> درباره ی (چیزی) زیاده فکر نکردن، فکر خود را به چیز دیگری معطوف کردن

درباره ی (چیزی) زیاده فکر نکردن، فکر خود را به چیز دیگری معطوف کردن

take one's mind off

<hr> خودکشی کردن، انتحار کردن

خودکشی کردن، انتحار کردن

واژه های حرف "t" - انگلیسی به انگلیسی