جملات نمونه

<hr> (معمولا در ترکیب) وابسته به گذشته، پیشین، قبل، قبلی، وابسته به دیروز، دیروزین، مربوط به دیروز

(معمولا در ترکیب) وابسته به گذشته، پیشین، قبل، قبلی، وابسته به دیروز، دیروزین، مربوط به دیروز

yester

<hr> معنی : زمان گذشته، روز پیش، دیروز <hr> معانی دیگر : روز قبل، دینه، (معمولا جمع) ایام گذشته، گذشته

معنی : زمان گذشته، روز پیش، دیروز معانی دیگر : روز قبل، دینه، (معمولا جمع) ایام گذشته، گذشته

yesterday

yesterday morning

yestereve

<hr> (قدیمی) شب قبل، دیشب، دوش (yestereve و yestreen هم می گفتند)

(قدیمی) شب قبل، دیشب، دوش (yestereve و yestreen هم می گفتند)

yesterevening

<hr> معنی : سال گذشته <hr> معانی دیگر : (قدیمی) سال پیش، پارینه، پارسال

معنی : سال گذشته معانی دیگر : (قدیمی) سال پیش، پارینه، پارسال

yesteryear

<hr> معنی : باز هم، هنوز، تا کنون، با اینحال، تاحال، تا ان زمان، در عین حال، تا انوقت، ولی <hr> معانی دیگر : تابحال، تاحالا، حال، اکنون، حالا، فعلا، با این وجود، با این همه، هنوز هم، دیر یا زود، بالاخره، (معمولا با صفت تفصیلی) حتی، هم، اما

معنی : باز هم، هنوز، تا کنون، با اینحال، تاحال، تا ان زمان، در عین حال، تا انوقت، ولی معانی دیگر : تابحال، تاحالا، حال، اکنون، حالا، فعلا، با این وجود، با این همه، هنوز هم، دیر یا زود، بالاخره، (معمولا با صفت تفصیلی) حتی، هم، اما

<hr> رجوع شود به: abominable snowman

yeti

<hr> معنی : سرخدار <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) سرخدار (جنس taxus تیره ی taxaceae از گیاهان همیشه سبز)، چوب سرخدار (که از آن کمان می ساختند)، (قدیمی) کمان سرخدار

معنی : سرخدار معانی دیگر : (گیاه شناسی) سرخدار (جنس taxus تیره ی taxaceae از گیاهان همیشه سبز)، چوب سرخدار (که از آن کمان می ساختند)، (قدیمی) کمان سرخدار

yhwh

<hr> (زبان یهودیان اروپا که آمیزه ای از عبری و آلمانی و لهستانی و روسی و غیره است و به الفبای عبری نگاشته می شود) زبان یهودی، زبان یدیش (مخفف: yid یا yidd)، زبان عبری رایج میان کلیمیان روسیه ولهستان والمان وغیره مخلوطی ازالمانی وعبری

(زبان یهودیان اروپا که آمیزه ای از عبری و آلمانی و لهستانی و روسی و غیره است و به الفبای عبری نگاشته می شود) زبان یهودی، زبان یدیش (مخفف: yid یا yidd)، زبان عبری رایج میان کلیمیان روسیه ولهستان والمان وغیره مخلوطی ازالمانی وعبری

yiddish

<hr> معنی : محصول، سودمندی، بازده، حاصل، ثمر دادن، ارزانی داشتن، تسلیم کردن یا شدن، واگذار کردن <hr> معانی دیگر : (محصول یا نتیجه و غیره) دادن، به بار آوردن، موجب شدن، تسلیم شدن یا کردن، گردن نهادن، بازده داشتن، تولید کردن، محصول دادن، خم شدن، تا شدن، درهم شکستن، خم پذیر بودن، قابل انعطاف بودن، اعطا کردن، سپردن، اذعان کردن، خستو شدن، معترف شدن، بار، برداشت، پست تر بودن، مادون بودن، در رتبه یا درجه ی پایین تر بودن، تبدیل شدن به، شدن، (قدیمی) پرداختن، جبران کردن، (سهام) نسبت سود به بها، درصد سود، (انفجار اتمی) قدرت انفجار برحسب کیلوتن یا مگاتن

معنی : محصول، سودمندی، بازده، حاصل، ثمر دادن، ارزانی داشتن، تسلیم کردن یا شدن، واگذار کردن معانی دیگر : (محصول یا نتیجه و غیره) دادن، به بار آوردن، موجب شدن، تسلیم شدن یا کردن، گردن نهادن، بازده داشتن، تولید کردن، محصول دادن، خم شدن، تا شدن، درهم شکستن، خم پذیر بودن، قابل انعطاف بودن، اعطا کردن، سپر

yield

yield strength

<hr> معنی : ساخت، متورق <hr> معانی دیگر : پر بازده، پر حاصل، بارور، پرسود، سودآور، خم پذیر، قابل انعطاف، مطیع، فرمانبر

معنی : ساخت، متورق معانی دیگر : پر بازده، پر حاصل، بارور، پرسود، سودآور، خم پذیر، قابل انعطاف، مطیع، فرمانبر

yielding

yields

<hr> (اسکاتلند) یک، یک عدد، (فلسفه ی چینی - نیروی مونث و منفی و کنش پذیر کائنات که با yang جفت می شود) یین

(اسکاتلند) یک، یک عدد، (فلسفه ی چینی - نیروی مونث و منفی و کنش پذیر کائنات که با yang جفت می شود) یین

<hr> معنی : واغ واغ، زوزه کشیدن <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، واق، واغ، جیر جیر کردن، عوعو کردن، واه واه

معنی : واغ واغ، زوزه کشیدن معانی دیگر : (عامیانه)، واق، واغ، جیر جیر کردن، عوعو کردن، واه واه

<hr> (ندا حاکی از شادی و سرور) به، به به، هورا، هی، هیپ هیپ هورا

(ندا حاکی از شادی و سرور) به، به به، هورا، هی، هیپ هیپ هورا

yippee

<hr> (انگلیس - خودمانی) رذل، بی سروپا، لات (yobbo هم می گویند)

(انگلیس - خودمانی) رذل، بی سروپا، لات (yobbo هم می گویند)

yobo

<hr> (در سوئیس و اتریش)، دلی دلی کردن، یودل - یودل کردن (شبیه تحریر در آواز فارسی)، تحریر کردن، صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرار میکنند

(در سوئیس و اتریش)، دلی دلی کردن، یودل - یودل کردن (شبیه تحریر در آواز فارسی)، تحریر کردن، صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرار میکنند

yodel

<hr> معنی : ریاضت، فلسفه جوکی <hr> معانی دیگر : یوگا، yogic ریاضت

معنی : ریاضت، فلسفه جوکی معانی دیگر : یوگا، yogic ریاضت

yoga

<hr> معنی : ماست، یوقورت <hr> معانی دیگر : yogurt امر

معنی : ماست، یوقورت معانی دیگر : yogurt امر

yoghurt

<hr> معنی : جوکی، مرتاض هندی <hr> معانی دیگر : (هندی) جوکی، مرتاض، یوگی (yogin هم می گویند)، yogin جوکی، مرتا­ هندی

معنی : جوکی، مرتاض هندی معانی دیگر : (هندی) جوکی، مرتاض، یوگی (yogin هم می گویند)، yogin جوکی، مرتا­ هندی

yogi

<hr> yoga ریاضت، فلسفه جوکی

yogic

<hr> معنی : ماست، یوقورت <hr> معانی دیگر : (ترکی) ماست (yoghurt و yoghourt هم می نویسند)، yoghurt امر

معنی : ماست، یوقورت معانی دیگر : (ترکی) ماست (yoghurt و yoghourt هم می نویسند)، yoghurt امر

yogurt

<hr> معنی : یوغ، محتویات نطفه، بندگی عبودیت، اسارت، وصل کردن، جفت کردن، در زیر یوغ اوردن <hr> معانی دیگر : یک جفت حیوان هم یوغ، جفت، نشان بردگی، علامت فلاکت، (مجازی) یوغ، عبودیت، وصل کننده، همبندگر، همبست گر، متحد کننده، رشته، بند، قید، هرچیز یوغ مانند، خاموت، (مکانیک) طوق، قاب آهنی موتور، دوشاخه ی مساوی کننده ی فشار، رکابک، ماهک، قلاب، (سکان کشتی) تیر سکان، (بلوز زنانه) سرشانه، (دامن) بالابند، زیر یوغ بردن، یوغ زدن به، (حیوان را به شخم و غیره) بستن، مهار کردن، به هم بستن، همبند کردن، به ازدواج هم درآوردن، وصلت کردن، متحد کردن یا شدن، یوه، در زیر یوه اوردن

معنی : یوغ، محتویات نطفه، بندگی عبودیت، اسارت، وصل کردن، جفت کردن، در زیر یوغ اوردن معانی دیگر : یک جفت حیوان هم یوغ، جفت، نشان بردگی، علامت فلاکت، (مجازی) یوغ، عبودیت، وصل کننده، همبندگر، همبست گر، متحد کننده، رشته، بند، قید، هرچیز یوغ مانند، خاموت، (مکانیک) طوق، قاب آهنی موتور، دوشاخه ی مساوی کنند

yoke

<hr> معنی : نادان، دهاتی، روستایی، برزگر <hr> معانی دیگر : (تحقیرآمیز) دهاتی، نفهم

معنی : نادان، دهاتی، روستایی، برزگر معانی دیگر : (تحقیرآمیز) دهاتی، نفهم

yokel

<hr> معنی : زرده تخم مرغ، محتویات نطفه <hr> معانی دیگر : (تخم مرغ) زرده (در برابر: سفیده ی تخم مرغ egg white)، (زیست شناسی) پروتئین و چربی موجود در تخمک یا ovum (که نطفه ی در حال رشد از آن تغذیه می کند)، yoke زرده تخم مره، زیست شناسی محتویات نطفه

معنی : زرده تخم مرغ، محتویات نطفه معانی دیگر : (تخم مرغ) زرده (در برابر: سفیده ی تخم مرغ egg white)، (زیست شناسی) پروتئین و چربی موجود در تخمک یا ovum (که نطفه ی در حال رشد از آن تغذیه می کند)، yoke زرده تخم مره، زیست شناسی محتویات نطفه

yolk

<hr> (به ویژه در رویان حشره و پرنده و ماهی) کیسه ی زرده، جنین شناسی کیسه زرده دورتادور جنین

(به ویژه در رویان حشره و پرنده و ماهی) کیسه ی زرده، جنین شناسی کیسه زرده دورتادور جنین

yolk sac

<hr> (یکی از اعیاد یهودیان) یوم کیپور

(یکی از اعیاد یهودیان) یوم کیپور

yom kippur

yom kippur war

<hr> معنی : شخص آن طرفی، ان یکی دیگر، ان <hr> معانی دیگر : (محلی)، در آنجا، آنجا، شخص ان طرفی

معنی : شخص آن طرفی، ان یکی دیگر، ان معانی دیگر : (محلی)، در آنجا، آنجا، شخص ان طرفی

<hr> معنی : واقع در انجا، دور، ان، آنجا، انسو، انطرف <hr> معانی دیگر : (با: the) دورتر، در فاصله ی بیشتر، آن طرف تر، آن سو، آن محل

معنی : واقع در انجا، دور، ان، آنجا، انسو، انطرف معانی دیگر : (با: the) دورتر، در فاصله ی بیشتر، آن طرف تر، آن سو، آن محل

yonder

<hr> معنی : در زمانی بسیار دور، در گذشته، در قدیم <hr> معانی دیگر : (مهجور) گذشته، زمان های بسیار قدیم

معنی : در زمانی بسیار دور، در گذشته، در قدیم معانی دیگر : (مهجور) گذشته، زمان های بسیار قدیم

yore

<hr> (نام خاندان پادشاهی انگلیس از 1461 تا 1485 میلادی) یورک، شهر یورک (در شمال انگلیس)

(نام خاندان پادشاهی انگلیس از 1461 تا 1485 میلادی) یورک، شهر یورک (در شمال انگلیس)

york

yorker

<hr> معنی : ایالت یورکشایر درشمال انگلستان، خوک سفید از نژاد یورکشایر <hr> معانی دیگر : (سابقا) شهرستان یورکشیر (در شمال انگلیس)، ش خوک سفید از نژاد یورکشایر

معنی : ایالت یورکشایر درشمال انگلستان، خوک سفید از نژاد یورکشایر معانی دیگر : (سابقا) شهرستان یورکشیر (در شمال انگلیس)، ش خوک سفید از نژاد یورکشایر

yorkshire

yorkshire pudding

yorkshire terrier

yorktown

<hr> سیاه پوست یاروبا (مردم یاروبا در شمال نیجریه زندگی می کنند)، زبان یاروبا

سیاه پوست یاروبا (مردم یاروبا در شمال نیجریه زندگی می کنند)، زبان یاروبا

yoruba

<hr> معنی : تو، ترا، تورا، شما، شماها، شمارا <hr> معانی دیگر : تو (در انگلیس میانه thou برای ((تو)) و you برای ((شما)) به کار می رفت)، (ادبی) ای، ای که، آدم، شخص، فرد

معنی : تو، ترا، تورا، شما، شماها، شمارا معانی دیگر : تو (در انگلیس میانه thou برای ((تو)) و you برای ((شما)) به کار می رفت)، (ادبی) ای، ای که، آدم، شخص، فرد

you bet

you'd

you'll

<hr> معنی : شما هستید <hr> معانی دیگر : مخفف: you are

معنی : شما هستید معانی دیگر : مخفف: you are

واژه های حرف "y" - جملات نمونه