جملات نمونه

you've

<hr> معنی : نو باوه، نورسته، برنا، جوان، تازه، بچگانه، نوین <hr> معانی دیگر : برومند، کم سن، کم سال، کم سن و سال، نوزاد، بچه، کودک، خردسال، (از نظر سن) کوچک، کوچک تر، صغیر، نورس، نوبر، نوچین، پیشرس، نارس، نوپا، نوبنیاد، نوخاسته، جدیدالتاسیس، تر و تازه، با طراوت، جوان نما، پرحرارت، جوانانه، (با: the) جوانان، (با: the) بچه ها، نوباوگان، (زمین شناسی) کنشور، کاوا، کاونده، نافرسوده، بی تجربه، خامدست، ناپخته، ناشی، نوآموز، نوچه، ماه در حالت هلال، هلال، بریگام یانگ (رهبر مورمون ها - امریکایی)

معنی : نو باوه، نورسته، برنا، جوان، تازه، بچگانه، نوین معانی دیگر : برومند، کم سن، کم سال، کم سن و سال، نوزاد، بچه، کودک، خردسال، (از نظر سن) کوچک، کوچک تر، صغیر، نورس، نوبر، نوچین، پیشرس، نارس، نوپا، نوبنیاد، نوخاسته، جدیدالتاسیس، تر و تازه، با طراوت، جوان نما، پرحرارت، جوانانه، (با: the) جوانان، (

young

young and old

<hr> جوانان، نوباوگان، اشخاص تازه نفس یا دارای افکار و روش های تازه، نوباوگان نیروی تازه، شوق جوانی

جوانان، نوباوگان، اشخاص تازه نفس یا دارای افکار و روش های تازه، نوباوگان نیروی تازه، شوق جوانی

young blood

young girl

young lady

young man

<hr> معنی : جوانتر، بچه تر <hr> معانی دیگر : 1- کهین، کهتر، کوچکتر، خردسال تر 2- جوان تر 3- نوپاتر، نوتر، تازه تر

معنی : جوانتر، بچه تر معانی دیگر : 1- کهین، کهتر، کوچکتر، خردسال تر 2- جوان تر 3- نوپاتر، نوتر، تازه تر

younger

youngest

<hr> معنی : نسبتا جوان، جوان وار <hr> معانی دیگر : نسبتا جوان، جوان وار

معنی : نسبتا جوان، جوان وار معانی دیگر : نسبتا جوان، جوان وار

youngish

<hr> معنی : نوجوان، پسر بچه، جوانک، برگچه، نو باوه <hr> معانی دیگر : بچه، کودک، طفل، دختربچه، خردسال، جوان، حیوان جوان

معنی : نوجوان، پسر بچه، جوانک، برگچه، نو باوه معانی دیگر : بچه، کودک، طفل، دختربچه، خردسال، جوان، حیوان جوان

youngster

<hr> معنی : خودمانی، ت، مال شما، مربوط به شما، متعلق بهشما <hr> معانی دیگر : (دوم شخص مفرد یا جمع) مال تو، - تو، - ات، - شما، - تان، (جلو برخی عناوین اشرافی) حضرت، جناب

معنی : خودمانی، ت، مال شما، مربوط به شما، متعلق بهشما معانی دیگر : (دوم شخص مفرد یا جمع) مال تو، - تو، - ات، - شما، - تان، (جلو برخی عناوین اشرافی) حضرت، جناب

your

<hr> جناب عالی، جناب اقای

your excellency

your guess is as good as mine

<hr> اعلیحضرتا، علیا حضرتا

your majesty

<hr> معنی : مال شما، مال خود شما <hr> معانی دیگر : (دوم شخص مفرد یا جمع) مال تو، - تو، ازآن تو، - ات، ازآن شما، - شما، - تان، (در پایان نامه ها) - شما، قربانت، مال خود شما ضمیر ملکی

معنی : مال شما، مال خود شما معانی دیگر : (دوم شخص مفرد یا جمع) مال تو، - تو، ازآن تو، - ات، ازآن شما، - شما، - تان، (در پایان نامه ها) - شما، قربانت، مال خود شما ضمیر ملکی

yours

<hr> ارادتمند شما، مخلص شما

ارادتمند شما، مخلص شما

yours sincerely

<hr> معنی : ارادتمند شما <hr> معانی دیگر : (در پایان نامه) ارادتمند شما، مخلص شما

معنی : ارادتمند شما معانی دیگر : (در پایان نامه) ارادتمند شما، مخلص شما

yours truly

<hr> معنی : خودت، خود شما، شخص شما <hr> معانی دیگر : (ضمیر انعکاسی و تاکیدی - دوم شخص مفرد و جمع) خودت را، از خودت، به خودت، خودتان را، از خودتان، به خودتان

معنی : خودت، خود شما، شخص شما معانی دیگر : (ضمیر انعکاسی و تاکیدی - دوم شخص مفرد و جمع) خودت را، از خودت، به خودت، خودتان را، از خودتان، به خودتان

yourself

<hr> معنی : خودتان <hr> معانی دیگر : خود شماها

معنی : خودتان معانی دیگر : خود شماها

yourselves

<hr> معنی : فتوت، جوانی، شباب، جوانان، نوباوگان، شخص جوان، جوانمرد <hr> معانی دیگر : برنایی، برومندی، جوان (به ویژه مرد جوان)، جوانک، (معمولا با: the) جوانان، (دوران) نوپایی، نوبنیادی، تازگی

معنی : فتوت، جوانی، شباب، جوانان، نوباوگان، شخص جوان، جوانمرد معانی دیگر : برنایی، برومندی، جوان (به ویژه مرد جوان)، جوانک، (معمولا با: the) جوانان، (دوران) نوپایی، نوبنیادی، تازگی

youth

<hr> خوابگاه جوانان، هتل جوانان (ویژه ی جوانانی که با دوچرخه یا اسب و غیره به سفر می روند)، شبانه روزی جوانان، مهمانسرای جوانان

خوابگاه جوانان، هتل جوانان (ویژه ی جوانانی که با دوچرخه یا اسب و غیره به سفر می روند)، شبانه روزی جوانان، مهمانسرای جوانان

youth hostel

<hr> معنی : جوان، دارای نیروی شباب <hr> معانی دیگر : وابسته به جوانان و جوانی، جوانی، پرطراوت، برومند، شاداب، برنا، طراوت، شادابی، شوق و ذوق، (زمین شناسی - کوه و غیره) نافرسوده، تیز ستیغ، (رود و غیره) کاوا، کاونده، باطراوت

معنی : جوان، دارای نیروی شباب معانی دیگر : وابسته به جوانان و جوانی، جوانی، پرطراوت، برومند، شاداب، برنا، طراوت، شادابی، شوق و ذوق، (زمین شناسی - کوه و غیره) نافرسوده، تیز ستیغ، (رود و غیره) کاوا، کاونده، باطراوت

youthful

youthfully

youthfulness

youths

<hr> (ندای حاکی از درد یا شگفتی و غیره) آخ، وای، اوه

(ندای حاکی از درد یا شگفتی و غیره) آخ، وای، اوه

<hr> معنی : زوزه، صداهای ناهنجار ایجاد کردن، ناله و شیون کردن، عوعو کردن، زوزه کشیدن <hr> معانی دیگر : نعره

معنی : زوزه، صداهای ناهنجار ایجاد کردن، ناله و شیون کردن، عوعو کردن، زوزه کشیدن معانی دیگر : نعره

yowl

ypres

<hr> مخفف:، سال (ها)، جوان تر، مخفف: سال (ها) مخفف: جوانتر مخفف: مال تو، مال شما

مخفف:، سال (ها)، جوان تر، مخفف: سال (ها) مخفف: جوانتر مخفف: مال تو، مال شما

<hr> (شیمی) ایتربیم (عنصر کمیاب و نقره فام - نشان: yb، وزن اتمی: 173/04، شماره ی اتمی: 70، چگالی: 6/97، نقطه ی گداز: 819 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 1196 درجه سانتیگراد)

(شیمی) ایتربیم (عنصر کمیاب و نقره فام - نشان: yb، وزن اتمی: 173/04، شماره ی اتمی: 70، چگالی: 6/97، نقطه ی گداز: 819 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 1196 درجه سانتیگراد)

ytterbium

<hr> (شیمی) ایتریم (عنصر کمیاب و فلزی نقره فام - نشان: y، وزن اتمی: 88/905، شماره ی اتمی: 39، چگالی: 4/47، نقطه ی گداز: 1522 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 3338 درجه سانتیگراد)

(شیمی) ایتریم (عنصر کمیاب و فلزی نقره فام - نشان: y، وزن اتمی: 88/905، شماره ی اتمی: 39، چگالی: 4/47، نقطه ی گداز: 1522 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 3338 درجه سانتیگراد)

yttrium

<hr> معنی : یوان <hr> معانی دیگر : (واحد اصلی پول کشور چین) یوآن، رودخانه ی یوآن (در جنوب خاوری چین)

معنی : یوان معانی دیگر : (واحد اصلی پول کشور چین) یوآن، رودخانه ی یوآن (در جنوب خاوری چین)

yuan

yucatan

yucatan peninsula

<hr> معنی : درخت یوکای امریکایی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) زنگوله ای، یوکا (جنس yucca از خانواده ی agave - بومی امریکا)

معنی : درخت یوکای امریکایی معانی دیگر : (گیاه شناسی) زنگوله ای، یوکا (جنس yucca از خانواده ی agave - بومی امریکا)

yucca

<hr> (خودمانی) بد، تنفرانگیز، تهوع آور

(خودمانی) بد، تنفرانگیز، تهوع آور

yucky

<hr> جمهوری یوگسلاوی (مرکز: بلگراد)

جمهوری یوگسلاوی (مرکز: بلگراد)

yugoslavia

yugoslavian

<hr> سرزمین یوکان (در شمال باختری کانادا - مرکز: whitehorse - مخفف: 536324 - yt کیلومتر مربع)

سرزمین یوکان (در شمال باختری کانادا - مرکز: whitehorse - مخفف: 536324 - yt کیلومتر مربع)

yukon

<hr> معنی : جشن میلاد عیسی مسیح <hr> معانی دیگر : کریسمس، ایام نوئل

معنی : جشن میلاد عیسی مسیح معانی دیگر : کریسمس، ایام نوئل

yule

<hr> (سابقا) کنده ی بزرگی که در کانون آتش کریسمس قرار می دادند، کنده بزرگی که شب میلاد بمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند

(سابقا) کنده ی بزرگی که در کانون آتش کریسمس قرار می دادند، کنده بزرگی که شب میلاد بمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند

yule log

<hr> معنی : ایام عید تولد عیسی <hr> معانی دیگر : ایام کریسمس، فصل نوئل

معنی : ایام عید تولد عیسی معانی دیگر : ایام کریسمس، فصل نوئل

yuletide

<hr> (ندای حاکی از خوشایند) عالی، لذیذ، به به، به (yum-yum هم می گویند)

(ندای حاکی از خوشایند) عالی، لذیذ، به به، به (yum-yum هم می گویند)

<hr> سرخپوست یوما (قبیله ی یوما که در جنوب غربی ایالت اریزونا زندگی می کنند)، شهر یوما (در ایالت اریزونا - امریکا)

سرخپوست یوما (قبیله ی یوما که در جنوب غربی ایالت اریزونا زندگی می کنند)، شهر یوما (در ایالت اریزونا - امریکا)

yuma

<hr> معنی : جالب، زیبا، لذیذ، خوش مزه، جالب توجه <hr> معانی دیگر : (عامیانه) خوشمزه، مطبوع

معنی : جالب، زیبا، لذیذ، خوش مزه، جالب توجه معانی دیگر : (عامیانه) خوشمزه، مطبوع

yummy

<hr> (امریکا - عامیانه) جوان تحصیل کرده و پر درآمد، تازه به دوران رسیده

(امریکا - عامیانه) جوان تحصیل کرده و پر درآمد، تازه به دوران رسیده

yuppie

<hr> (ترکی) خیمه ی مغولی، چادر گرد (از پوست حیوان یا نمد)، yurta خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه

(ترکی) خیمه ی مغولی، چادر گرد (از پوست حیوان یا نمد)، yurta خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه

واژه های حرف "y" - جملات نمونه