gripped

gripper

gripping

gripping drama

gripping things

grippy

grips

<hr> معنی : وحشتناک، مهیب <hr> معانی دیگر : ترسناک، مخوف، هولناک، چندش آور، دهشتناک

معنی : وحشتناک، مهیب معانی دیگر : ترسناک، مخوف، هولناک، چندش آور، دهشتناک

grisly

<hr> معنی : قسمت، گندماسیابی، جو اسیابی، ارد کردن جو خیسانده، عمل اسیاب کردن <hr> معانی دیگر : غله (به ویژه گندم و جو) که باید آسیاب شود یا آسیاب شده، آنچه در یک وهله آسیاب شود، سود

معنی : قسمت، گندماسیابی، جو اسیابی، ارد کردن جو خیسانده، عمل اسیاب کردن معانی دیگر : غله (به ویژه گندم و جو) که باید آسیاب شود یا آسیاب شده، آنچه در یک وهله آسیاب شود، سود

grist

grist for the mill

<hr> چیز به درد خور، هر چیزی که کاربردش سودمند باشد

چیز به درد خور، هر چیزی که کاربردش سودمند باشد

grist to one's mill

grist to the mill

gristly

<hr> معنی : استحکام، ثبات، سنگ ریزه، شن، ریگ، ماسه سنگ، ازردن، اسیاب کردن <hr> معانی دیگر : انواع ماسه سنگ (که به خاطر سختی ذراتش به عنوان تیزگر و سنگ آسیاب و غیره کاربرد دارد)، (در اثر سایش) صدای خش خش کردن، (آمریکا) شجاعت واستقامت، طاقت، دل و جرات، عزم، شکسته سنگ (باتاکید بر زبری و سختی آنها)، با سنگریزه ی زبر پوشاندن، شن پوش کردن، میزان سختی و زبری سنگ، (به نشان تصمیم یا خشم) دندان به هم فشردن، دندان قروچه کردن، خاک، نخاله، ساییدن

معنی : استحکام، ثبات، سنگ ریزه، شن، ریگ، ماسه سنگ، ازردن، اسیاب کردن معانی دیگر : انواع ماسه سنگ (که به خاطر سختی ذراتش به عنوان تیزگر و سنگ آسیاب و غیره کاربرد دارد)، (در اثر سایش) صدای خش خش کردن، (آمریکا) شجاعت واستقامت، طاقت، دل و جرات، عزم، شکسته سنگ (باتاکید بر زبری و سختی آنها)، با سنگریزه ی 

grit

grit and guts

grit one's teeth

grit your teeth

<hr> (مهجور)، امان، قول حمایت و حفاظت، اسایش، پناه، ترحم، شفقت، تحصن، بست

(مهجور)، امان، قول حمایت و حفاظت، اسایش، پناه، ترحم، شفقت، تحصن، بست

grith

<hr> معنی : نخاله <hr> معانی دیگر : (آمریکا - آشپزی جنوبی) شوربا، گریتز (که از ذرت و سویای خرد شده و یا ذرت پوست کنده درست می شود)، بلغورجو، ارددرشت، جوپوست کنده

معنی : نخاله معانی دیگر : (آمریکا - آشپزی جنوبی) شوربا، گریتز (که از ذرت و سویای خرد شده و یا ذرت پوست کنده درست می شود)، بلغورجو، ارددرشت، جوپوست کنده

grits

grits and guts

gritted

grittier

gritting

gritting my teeth

<hr> معنی : ریگ دار، ریگ مانند، شن دار <hr> معانی دیگر : زبر و زمخت، سنگ ریزه مانند( از نظر سختی و زبری)، پر طاقت، دلیر و پراستقامت، با جرات

معنی : ریگ دار، ریگ مانند، شن دار معانی دیگر : زبر و زمخت، سنگ ریزه مانند( از نظر سختی و زبری)، پر طاقت، دلیر و پراستقامت، با جرات

gritty

<hr> معنی : موی سفید، خاکستری، سرخ تیره، نالیدن، نیشخند زدن، خاکستری کردن <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، (مو) سفید، (کلاه گیس) فلفل نمکی، غرولند کردن، شکایت کردن، غر زدن، بی تابی کردن، قزل، سر&nbsp; تیره، خرس خاکستری امریکا

معنی : موی سفید، خاکستری، سرخ تیره، نالیدن، نیشخند زدن، خاکستری کردن معانی دیگر : (قدیمی)، (مو) سفید، (کلاه گیس) فلفل نمکی، غرولند کردن، شکایت کردن، غر زدن، بی تابی کردن، قزل، سر تیره، خرس خاکستری امریکا

grizzle

grizzler

grizzly attack

<hr> (جانور شناسی) خرس گریزلی (ursus horribilis - خرس بزرگ اندام و سبع به رنگ قهوه ای یا خاکستری یا زرد - بومی آمریکای شمالی)، خرس خاکستری

(جانور شناسی) خرس گریزلی (ursus horribilis - خرس بزرگ اندام و سبع به رنگ قهوه ای یا خاکستری یا زرد - بومی آمریکای شمالی)، خرس خاکستری

grizzly bear

grmany is a

groaking

<hr> معنی : شکایت، گله، ناله، ناله کردن، نالیدن <hr> معانی دیگر : (از شدت درد یا خشم و غیره) غریدن، خروشیدن، زنجیدن، لاییدن، غرغر کردن، (با under) جور کشیدن، ستم دیدن، با ناله گفتن، نالش، صدای سایش و خراش، غژغژ، اعتراض کردن، شکایت کردن، با آه و ناله گفتن، (صدا) هوم، فریاد

معنی : شکایت، گله، ناله، ناله کردن، نالیدن معانی دیگر : (از شدت درد یا خشم و غیره) غریدن، خروشیدن، زنجیدن، لاییدن، غرغر کردن، (با under) جور کشیدن، ستم دیدن، با ناله گفتن، نالش، صدای سایش و خراش، غژغژ، اعتراض کردن، شکایت کردن، با آه و ناله گفتن، (صدا) هوم، فریاد

groan

groan under

groan with

groaner

groaning

<hr> (جو و گندم و غیره) بلغور، جو پوست کنده، گندم پوست کنده، آرد زبر، بلغور، بلغورجو، گندم یاجوپوست کنده

(جو و گندم و غیره) بلغور، جو پوست کنده، گندم پوست کنده، آرد زبر، بلغور، بلغورجو، گندم یاجوپوست کنده

groats

grobian

grobner bases

grobner basis

<hr> معنی : عطار، بقال، خواربار فروش <hr> معانی دیگر : فروشنده (مواد خوراکی و نیازهای منزل)، بنکدار

معنی : عطار، بقال، خواربار فروش معانی دیگر : فروشنده (مواد خوراکی و نیازهای منزل)، بنکدار

grocer

grocer's

groceries

<hr> معنی : بقالی، خواربار، عطاری، عطاری خواربار فروشی <hr> معانی دیگر : خوار بار فروشی، فروشگاه (مواد خوراکی و نیازهای خانه)

معنی : بقالی، خواربار، عطاری، عطاری خواربار فروشی معانی دیگر : خوار بار فروشی، فروشگاه (مواد خوراکی و نیازهای خانه)

واژه های حرف "g" - پیشنهاد کاربران