idiomatic expression

<hr> بشکل اصطلاح یا عبارت ویژه

بشکل اصطلاح یا عبارت ویژه

idiomatically

idiomaticity

idioms

<hr> (پزشکی - وابسته به بیماری که علت آن معلوم نیست) گزین آسیب، وابسته بناخوشی جداگانه، مربوط بعلت اصلی یا ذاتی

(پزشکی - وابسته به بیماری که علت آن معلوم نیست) گزین آسیب، وابسته بناخوشی جداگانه، مربوط بعلت اصلی یا ذاتی

idiopathic

idiophones

idiosyncracy

idiosyncrasies

<hr> معنی : شیوه ویژه هر نویسنده، حال مخصوص، طبیعت ویژه، طرز فکر ویژه، خصوصیاتاخلاقی <hr> معانی دیگر : (ویژگی منحصر به یک فرد یا گروه معین) تک ویژگی، خصیصه ی فردی، تک سرشت

معنی : شیوه ویژه هر نویسنده، حال مخصوص، طبیعت ویژه، طرز فکر ویژه، خصوصیاتاخلاقی معانی دیگر : (ویژگی منحصر به یک فرد یا گروه معین) تک ویژگی، خصیصه ی فردی، تک سرشت

idiosyncrasy

<hr> وابسته به حالت ویژه مزاجی - وابسته بطرز فکریاشیوه ویژه کسی

وابسته به حالت ویژه مزاجی - وابسته بطرز فکریاشیوه ویژه کسی

idiosyncratic

idiosyncratic reaction

idiosyncratic risk

idiosyncratic skewness

idiosyncratic terms

idiosyncratic volatility

idiosyncratically

<hr> معنی : خرفت، ادم سفیه و احمق، لاده <hr> معانی دیگر : پخمه، کالیو، احمق، خر، ابله، دبنگ، بی خرد، خرف، سبک مغز، ساده

معنی : خرفت، ادم سفیه و احمق، لاده معانی دیگر : پخمه، کالیو، احمق، خر، ابله، دبنگ، بی خرد، خرف، سبک مغز، ساده

idiot

idiot box

idiot proof

idiotcracy

idioten test

<hr> معنی : ابلهانه <hr> معانی دیگر : احمقانه، نابخردانه، تهی مغزانه

معنی : ابلهانه معانی دیگر : احمقانه، نابخردانه، تهی مغزانه

idiotic

<hr> سفیهانه، از روی سبک مغزی

سفیهانه، از روی سبک مغزی

idiotically

idjit

<hr> معنی : سست، بی اساس، تنبل، بیهوده، بی کار، عاطل، بیخود، بی پر و پا، وقت گذراندن، تنبل شدن، وقت تلف کردن <hr> معانی دیگر : بی ارزش، بی فایده، بی هدف، مهمل، یاوه، چرند، بیکاره، ولگرد، کاهل، لش، هنجام، بلا استفاده، عاطل و باطل، ناکنش ور، ولگردی کردن، ول گشتن، تنبلی کردن، بی هدف کار کردن، کاهلی کردن، به آهستگی حرکت کردن، پلکیدن، (با: away) به بطالت گذراندن، حرام کردن، به هدر دادن، هرزگردی (موتور)، کاردرجا، بیکار کردن، بلااستفاده گذاشتن، (از کار) باز ایستاندن، (ماشین به ویژه موتور اتومبیل) در جا کار کردن، هرز گردیدن یا گرداندن

معنی : سست، بی اساس، تنبل، بیهوده، بی کار، عاطل، بیخود، بی پر و پا، وقت گذراندن، تنبل شدن، وقت تلف کردن معانی دیگر : بی ارزش، بی فایده، بی هدف، مهمل، یاوه، چرند، بیکاره، ولگرد، کاهل، لش، هنجام، بلا استفاده، عاطل و باطل، ناکنش ور، ولگردی کردن، ول گشتن، تنبلی کردن، بی هدف کار کردن، کاهلی کردن، به آهست

idle

idle attempt

idle away

idle brain

idle capital

idle cash

idle chatter

idle gear

idle losses

idle rich

idle something away

idle speculation

idle speed

<hr> معنی : یاوه، حرف مفت <hr> معانی دیگر : سخن بیهوده، ژاژخایی

معنی : یاوه، حرف مفت معانی دیگر : سخن بیهوده، ژاژخایی

idle talk

idle threat

idle time

idled away

<hr> معنی : گیجی، بیهودگی، بطالت، کند ذهنی، بیکاری تنبلی <hr> معانی دیگر : idlesse بیکاری تنبلی

معنی : گیجی، بیهودگی، بطالت، کند ذهنی، بیکاری تنبلی معانی دیگر : idlesse بیکاری تنبلی

idleness

<hr> معنی : گیجی، ادم بیکار و تنبل، ادم بیکاره و مهمل، ادم تنبل، بیکاره، کند ذهنی، چرخ دلاله <hr> معانی دیگر : آدم تنبل، آدم بیکاره، آدم لش، چر&nbsp; دلاله

معنی : گیجی، ادم بیکار و تنبل، ادم بیکاره و مهمل، ادم تنبل، بیکاره، کند ذهنی، چرخ دلاله معانی دیگر : آدم تنبل، آدم بیکاره، آدم لش، چر دلاله

واژه های حرف "i" - پیشنهاد کاربران