proveg international

<hr> (اسم مفعول: prove)، مسلم، بی چون و چرا، محقق، راستانده، قسمت سوم فعل prove

(اسم مفعول: prove)، مسلم، بی چون و چرا، محقق، راستانده، قسمت سوم فعل prove

proven

proven facts

<hr> معنی : حد، اصل، منشاء، زادگاه، منبع، منطقه قدرت یا درک <hr> معانی دیگر : سرچشمه، سرمنشا، اشتقاق، مبدا

معنی : حد، اصل، منشاء، زادگاه، منبع، منطقه قدرت یا درک معانی دیگر : سرچشمه، سرمنشا، اشتقاق، مبدا

provenance

<hr> معنی : غذا، علف، علوفه، علیق، سورسات، خواربار، اذوقه، علیق دادن، خواربار تامین کردن <hr> معانی دیگر : خوراک چهارپا

معنی : غذا، علف، علوفه، علیق، سورسات، خواربار، اذوقه، علیق دادن، خواربار تامین کردن معانی دیگر : خوراک چهارپا

provender

<hr> اصل، سرچشمه، منشا، اشتقاق، مبدا

اصل، سرچشمه، منشا، اشتقاق، مبدا

provenience

provenience lot

proveniences

provenire

<hr> (جانور شناسی) پیش شکمچه

(جانور شناسی) پیش شکمچه

proventriculus

<hr> اثبات کردن، محقق کردن، ثابت کردن، در چاپخانه نمونه گرفتن محک زدن

اثبات کردن، محقق کردن، ثابت کردن، در چاپخانه نمونه گرفتن محک زدن

prover

<hr> معنی : ضرب المثل، مثل، مثال، گفتار حکیمانه، مثل زدن <hr> معانی دیگر : زبانزد، تکیه کلام، مظهر، نمونه، (قدیمی) به صورت ضرب المثل درآوردن، زبانزد کردن

معنی : ضرب المثل، مثل، مثال، گفتار حکیمانه، مثل زدن معانی دیگر : زبانزد، تکیه کلام، مظهر، نمونه، (قدیمی) به صورت ضرب المثل درآوردن، زبانزد کردن

proverb

<hr> معنی : ضرب المثلی، مثلی <hr> معانی دیگر : زبانزد، شهره، معروف، وابسته به ضرب المثل، به صورت ضرب المثل، ضرب المثل شده، مشهور، انگشت نما

معنی : ضرب المثلی، مثلی معانی دیگر : زبانزد، شهره، معروف، وابسته به ضرب المثل، به صورت ضرب المثل، ضرب المثل شده، مشهور، انگشت نما

proverbial

<hr> (انجیل) کتاب امثال سلیمان نبی (مخفف: prov یا prv یا pr)

(انجیل) کتاب امثال سلیمان نبی (مخفف: prov یا prv یا pr)

proverbs

proves to

<hr> استان قانون ـ فقه : ولایت

استان قانون ـ فقه : ولایت

provice

provid

<hr> معنی : تهیه کردن، مقرر داشتن، مجهز کردن، اماده کردن، وسیله فراهم کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن <hr> معانی دیگر : تامین کردن، (روزی) رساندن، (با: with) در اختیار گذاشتن، در دسترس گذاشتن، (با: for یا against) تدارک دیدن، فراهم کردن، آماده کردن، آمادن، پیش آماد کردن، (قانون و غیره) تصریح کردن، قید کردن، فرنمود کردن، پیش بینی کردن، تامین کردن توشه دادن

معنی : تهیه کردن، مقرر داشتن، مجهز کردن، اماده کردن، وسیله فراهم کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن معانی دیگر : تامین کردن، (روزی) رساندن، (با: with) در اختیار گذاشتن، در دسترس گذاشتن، (با: for یا against) تدارک دیدن، فراهم کردن، آماده کردن، آمادن، پیش آماد کردن، (قانون 

provide

provide against

provide for

provide history

provide resources

provide safety

provide sb with sth

provide semantic infrastructure

provide that

provide whit

provide with

<hr> معنی : اماده، در صورتیکه <hr> معانی دیگر : (معمولا با: that) به شرط آنکه، مشروط بر این که، مگر

معنی : اماده، در صورتیکه معانی دیگر : (معمولا با: that) به شرط آنکه، مشروط بر این که، مگر

provided

provided by

provided that

provided with

<hr> معنی : صرفه جویی، مال اندیشی، اینده نگری، مشیت الهی <hr> معانی دیگر : آینده نگری، تامین آتیه، مشیت (الهی)، خواست خدا، عنایت خداوند، عقل معاش، لیاقت، جربزه، شهر پراویدنس (مرکز ایالت رودآیلند - امریکا)

معنی : صرفه جویی، مال اندیشی، اینده نگری، مشیت الهی معانی دیگر : آینده نگری، تامین آتیه، مشیت (الهی)، خواست خدا، عنایت خداوند، عقل معاش، لیاقت، جربزه، شهر پراویدنس (مرکز ایالت رودآیلند - امریکا)

providence

provident providential

<hr> معنی : خوشبخت، مال اندیش، صرفه جو، مشیتی، اینده نگر <hr> معانی دیگر : وابسته به مشیت الهی، خدایی، provident صرفه جو

معنی : خوشبخت، مال اندیش، صرفه جو، مشیتی، اینده نگر معانی دیگر : وابسته به مشیت الهی، خدایی، provident صرفه جو

providential

<hr> بقدرت خدا، از مشیت الهی، من جانب الله، بموقع

بقدرت خدا، از مشیت الهی، من جانب الله، بموقع

providentially

<hr> معنی : بدست اورنده، مهیا کننده <hr> معانی دیگر : مهیا کننده، بدست اورنده

معنی : بدست اورنده، مهیا کننده معانی دیگر : مهیا کننده، بدست اورنده

provider

provider server

providers

providers of capital

provides

<hr> معنی : مشروط بر اینکه، در صورت <hr> معانی دیگر : (معمولا با: that) به شرط آنکه، مگر

معنی : مشروط بر اینکه، در صورت معانی دیگر : (معمولا با: that) به شرط آنکه، مگر

providing

providing direct services

providing information

providing service

providing that

provied

<hr> معنی : ایالت، استان، ولایت <hr> معانی دیگر : حوزه، قلمرو، زمینه، حیطه، هریک از سرزمین های خارج از خود ایتالیا که جزو امپراطوری روم بود، پرگنه، شهرستان، سرزمین، (جمع) خارج از مرکز، جاهای دور افتاده، شهرستان ها

معنی : ایالت، استان، ولایت معانی دیگر : حوزه، قلمرو، زمینه، حیطه، هریک از سرزمین های خارج از خود ایتالیا که جزو امپراطوری روم بود، پرگنه، شهرستان، سرزمین، (جمع) خارج از مرکز، جاهای دور افتاده، شهرستان ها

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران