unflatter

unflattering

unflavored

unflavoured

<hr> معنی : پایدار، ثابت قدم، مصمم <hr> معانی دیگر : پر اراده، دارای عزم راسخ، جا نخوردنی، کسی که تردید به خود راه نمی دهد، مصممانه

معنی : پایدار، ثابت قدم، مصمم معانی دیگر : پر اراده، دارای عزم راسخ، جا نخوردنی، کسی که تردید به خود راه نمی دهد، مصممانه

unflinching

unflinchingly

unflinchingness

unfocused

<hr> معنی : رها کردن، اشکار کردن، فاش کردن، باز کردن، اشکار شدن، تاه چیزی را گشودن <hr> معانی دیگر : (چیز تا کرده را) گستردن، پهن کردن، (کاشانی) شید کردن، هویدا کردن، برملا کردن، (بسته بندی و غیره را) باز کردن، گشودن

معنی : رها کردن، اشکار کردن، فاش کردن، باز کردن، اشکار شدن، تاه چیزی را گشودن معانی دیگر : (چیز تا کرده را) گستردن، پهن کردن، (کاشانی) شید کردن، هویدا کردن، برملا کردن، (بسته بندی و غیره را) باز کردن، گشودن

unfold

unfold over

unfolded

unfolded fault

unfolded protein response

unfolded state

unfolding

unfoldment

unfolds

unfollow

unforceable

unforced

unforeseeability

unforeseeable

unforeseeably

<hr> معنی : پیش بینی نشده <hr> معانی دیگر : پیش بینی نشده

معنی : پیش بینی نشده معانی دیگر : پیش بینی نشده

unforeseen

<hr> هزینه های پیش بینی نشده

هزینه های پیش بینی نشده

unforeseen expenses

unforgeability

unforgeable

<hr> معنی : فراموش نشدنی، از یاد نرفتنی <hr> معانی دیگر : فراموش نکردنی (یا نشدنی)، به یاد ماندنی

معنی : فراموش نشدنی، از یاد نرفتنی معانی دیگر : فراموش نکردنی (یا نشدنی)، به یاد ماندنی

unforgettable

unforgettable experience

unforgivable

unforgiven

unforgiving

unform

unformality

unforseen

unforthcoming

unfortonatly

<hr> معنی : بد بخت، مایه تاسف، ناشی از بدبختی <hr> معانی دیگر : بداقبال، ناخجسته، نگون بخت، نافرخ، شوربخت، مفلوک، تیره بخت، شوم، بد فرجام، تاسف آور، بدبیار، بدشانس

معنی : بد بخت، مایه تاسف، ناشی از بدبختی معانی دیگر : بداقبال، ناخجسته، نگون بخت، نافرخ، شوربخت، مفلوک، تیره بخت، شوم، بد فرجام، تاسف آور، بدبیار، بدشانس

unfortunate

<hr> معنی : متاسفانه، بدبختانه <hr> معانی دیگر : متاسفانه، بدبختانه

معنی : متاسفانه، بدبختانه معانی دیگر : متاسفانه، بدبختانه

unfortunately

unfortunately for him

unfortunately the best

unfortunately they lost their

unfortunatly

unforunately

unfound

<hr> معنی : بی اساس، بی پایه، بی اصل <hr> معانی دیگر : (شایعه و خبر و غیره) بی پایه

معنی : بی اساس، بی پایه، بی اصل معانی دیگر : (شایعه و خبر و غیره) بی پایه

واژه های حرف "u" - پیشنهاد کاربران