<hr> مترادف مستانه : مست وار، مانندمستان، سرخوشانه، سرمستانه

مترادف مستانه : مست وار، مانندمستان، سرخوشانه، سرمستانه

مستانه

مستأثر

مستأنف

<hr> مترادف مستبد : استبدادگرا، خودخواه، خودرای، خودسر، خودکامه، دیکتاتورماب، دیکتاتورمنش، زورگو، قلدر، لجوج، مطلق العنان، استبدادطلب، یک دنده <hr> متضاد مستبد : دموکرات، دموکرات منش، مردم گرا <hr> برابر پارسی : خودکامه، خودرای، خودسر، خیره سر

مترادف مستبد : استبدادگرا، خودخواه، خودرای، خودسر، خودکامه، دیکتاتورماب، دیکتاتورمنش، زورگو، قلدر، لجوج، مطلق العنان، استبدادطلب، یک دنده متضاد مستبد : دموکرات، دموکرات منش، مردم گرا برابر پارسی : خودکامه، خودرای، خودسر، خیره سر

مستبد

مستبدع

مستبشر

<hr> مترادف مستبصر : بینا، بینادل

مترادف مستبصر : بینا، بینادل

مستبصر

<hr> مترادف مستبعد : بعید، دور، دور ازذهن ، دور ازواقعیت، ناممکن <hr> متضاد مستبعد : قریب، نزدیک <hr> برابر پارسی : بسیاردور

مترادف مستبعد : بعید، دور، دور ازذهن ، دور ازواقعیت، ناممکن متضاد مستبعد : قریب، نزدیک برابر پارسی : بسیاردور

مستبعد

<hr> مترادف مستتر : پنهان، پوشیده، مستور، نهان، نهفته، پناهگاه، مخفیگاه <hr> متضاد مستتر : آشکار <hr> برابر پارسی : نهان، پنهان

مترادف مستتر : پنهان، پوشیده، مستور، نهان، نهفته، پناهگاه، مخفیگاه متضاد مستتر : آشکار برابر پارسی : نهان، پنهان

مستتر

مستتم

مستثقل

<hr> برابر پارسی : جدا، سوا، به جز، مگر

برابر پارسی : جدا، سوا، به جز، مگر

مستثنی

<hr> مترادف مستجاب : اجابت شده، برآورده، پذیرفته، مقبول، پذیرفته شده <hr> برابر پارسی : پذیرفته شده، برآورد شده

مترادف مستجاب : اجابت شده، برآورده، پذیرفته، مقبول، پذیرفته شده برابر پارسی : پذیرفته شده، برآورد شده

مستجاب

<hr> مترادف مستجاب شدن : برآورده شدن، اجابت شدن، پذیرفته شدن

مترادف مستجاب شدن : برآورده شدن، اجابت شدن، پذیرفته شدن

مستجاب شدن

مستجار

مستجد

<hr> مترادف مستجیب : پذیرنده، اجابت کننده، مستجاب کننده، اجابت گر

مترادف مستجیب : پذیرنده، اجابت کننده، مستجاب کننده، اجابت گر

مستجیب

<hr> مترادف مستجیر : پناه جو، زنهارخواه <hr> متضاد مستجیر : زنهارده

مترادف مستجیر : پناه جو، زنهارخواه متضاد مستجیر : زنهارده

مستجیر

مستجیز

مستحاث

<hr> مترادف مستحب : پسندیده، نیکو، روا، جایز <hr> متضاد مستحب : واجب، حرام، مکروه، مباح <hr> برابر پارسی : پسندیده، شایسته، نیکو

مترادف مستحب : پسندیده، نیکو، روا، جایز متضاد مستحب : واجب، حرام، مکروه، مباح برابر پارسی : پسندیده، شایسته، نیکو

مستحب

مستحث

مستحدث

<hr> مترادف مستحسن : پسندیده، خوب، ستوده، نغز، نیک، نیکو <hr> متضاد مستحسن : قبیح

مترادف مستحسن : پسندیده، خوب، ستوده، نغز، نیک، نیکو متضاد مستحسن : قبیح

مستحسن

<hr> مترادف مستحضر : آگاه، باخبر، خبردار، درجریان، مخبر، مطلع، واقف <hr> متضاد مستحضر : بی خبر <hr> برابر پارسی : آگاه، آشنا، دانسته

مترادف مستحضر : آگاه، باخبر، خبردار، درجریان، مخبر، مطلع، واقف متضاد مستحضر : بی خبر برابر پارسی : آگاه، آشنا، دانسته

مستحضر

<hr> مترادف مستحفظ : پاسبان، پاسدار، حارس، دربان، سرایدار، قراول، گارد، محافظ، مراقب، مهیمن، نگهبان <hr> برابر پارسی : نگهبان، پاسبان، زندانبان

مترادف مستحفظ : پاسبان، پاسدار، حارس، دربان، سرایدار، قراول، گارد، محافظ، مراقب، مهیمن، نگهبان برابر پارسی : نگهبان، پاسبان، زندانبان

مستحفظ

<hr> مترادف مستحق : درخور، سزاوار، شایسته، لایق، مستوجب، بی نوا، محتاج، فقیر، نیازمند ، واجب الزکوه <hr> متضاد مستحق : بی نیاز <hr> برابر پارسی : سزاوار، در خور، شایسته

مترادف مستحق : درخور، سزاوار، شایسته، لایق، مستوجب، بی نوا، محتاج، فقیر، نیازمند ، واجب الزکوه متضاد مستحق : بی نیاز برابر پارسی : سزاوار، در خور، شایسته

مستحق

مستحل

<hr> مترادف مستحکم : استوار، جزم، حصین، سخت، قایم، محکم <hr> متضاد مستحکم : سست <hr> برابر پارسی : استوار، پابرجا، پایدار

مترادف مستحکم : استوار، جزم، حصین، سخت، قایم، محکم متضاد مستحکم : سست برابر پارسی : استوار، پابرجا، پایدار

مستحکم

<hr> مترادف مستحیل : استحاله، تغییریافته، دگرگون، مبدل، مستهلک، محال، ناممکن، مکار، حیله گر، محیل <hr> برابر پارسی : ترفندگر، ناشدنی، یاوه، دگرگون شده، ازمیان رفته

مترادف مستحیل : استحاله، تغییریافته، دگرگون، مبدل، مستهلک، محال، ناممکن، مکار، حیله گر، محیل برابر پارسی : ترفندگر، ناشدنی، یاوه، دگرگون شده، ازمیان رفته

مستحیل

مستخبر

<hr> مترادف مستخدم : اداری، عضو، کادر، کارمند، مامور، بنده، چاکر، خادم، خدمتکار، غلام، گماشته، نوکر <hr> متضاد مستخدم : رئیس، کارفرما <hr> برابر پارسی : خدمتگزار

مترادف مستخدم : اداری، عضو، کادر، کارمند، مامور، بنده، چاکر، خادم، خدمتکار، غلام، گماشته، نوکر متضاد مستخدم : رئیس، کارفرما برابر پارسی : خدمتگزار

مستخدم

<hr> مترادف مستخرج : استخراج شده، بیرون آورده شده

مترادف مستخرج : استخراج شده، بیرون آورده شده

مستخرج

مستخف

<hr> مترادف مستخلص : خلاص شده، رهاشده، آزادشده، نجات یافته، نجات داده شده ، آزاد، رها، ول <hr> متضاد مستخلص : گرفتار، اسیر

مترادف مستخلص : خلاص شده، رهاشده، آزادشده، نجات یافته، نجات داده شده ، آزاد، رها، ول متضاد مستخلص : گرفتار، اسیر

مستخلص

<hr> مترادف مستدام : پایدار، پاینده، پیوسته، دایم، همیشگی، جاودان، دایمی، مدام <hr> متضاد مستدام : ناپایدار <hr> برابر پارسی : پاینده، پایدار، جاویدان

مترادف مستدام : پایدار، پاینده، پیوسته، دایم، همیشگی، جاودان، دایمی، مدام متضاد مستدام : ناپایدار برابر پارسی : پاینده، پایدار، جاویدان

مستدام

مستدرک

<hr> مترادف مستدعی : تقاضامند، خواستار، خواهشمند، متمنی <hr> برابر پارسی : درخواستگر، خواستار، خواهشگر، خواهشمند

مترادف مستدعی : تقاضامند، خواستار، خواهشمند، متمنی برابر پارسی : درخواستگر، خواستار، خواهشگر، خواهشمند

مستدعی

<hr> مترادف مستدل : مبرهن، محکم، منطقی، مدلل <hr> متضاد مستدل : نامستدل، غیرمستدل <hr> برابر پارسی : بافرنود، با برهان، درست

مترادف مستدل : مبرهن، محکم، منطقی، مدلل متضاد مستدل : نامستدل، غیرمستدل برابر پارسی : بافرنود، با برهان، درست

مستدل

<hr> مترادف مستدیر : حلقه، دایره، گرد، مدور <hr> متضاد مستدیر : مسطح

مترادف مستدیر : حلقه، دایره، گرد، مدور متضاد مستدیر : مسطح

مستدیر

مستذل

<hr> برابر پارسی : سرور، سرکار

برابر پارسی : سرور، سرکار

مستر

<hr> مترادف مستراح : آبریز، توالت، دستشویی، مبال، مبرز <hr> برابر پارسی : آبریزاه، کنارآب، دستشویی، آبخانه، دست به آب

مترادف مستراح : آبریز، توالت، دستشویی، مبال، مبرز برابر پارسی : آبریزاه، کنارآب، دستشویی، آبخانه، دست به آب

مستراح

مسترجع

مسترخی

<hr> مترادف مسترد : پس داده شده، برگردانده شده، برگشته، استرداد شده <hr> برابر پارسی : بازپس داده، برگردانده، پس داده

مترادف مسترد : پس داده شده، برگردانده شده، برگشته، استرداد شده برابر پارسی : بازپس داده، برگردانده، پس داده

واژه های حرف "م" - فرهنگ معین