<hr> معنی : پوست زیرین، زیر پوست، تحت الجلد <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی: لایه ای از یاخته ها که زیر رو پوست قرار دارد - کالبد شناسی: لایه ی دارای یاخته های چربی که زیر رو پوست قرار دارد - جانور شناسی: لایه ی برون پوستی که سخت پوست یا لاک جانور از آن ترشح شده است مثلا در بندپایان) زیر پوست

معنی : پوست زیرین، زیر پوست، تحت الجلد معانی دیگر : (گیاه شناسی: لایه ای از یاخته ها که زیر رو پوست قرار دارد - کالبد شناسی: لایه ی دارای یاخته های چربی که زیر رو پوست قرار دارد - جانور شناسی: لایه ی برون پوستی که سخت پوست یا لاک جانور از آن ترشح شده است مثلا در بندپایان) زیر پوست

hypodermis

<hr> معنی : واقع در شکم خاک، زیر زمینی <hr> معانی دیگر : (وابسته به یا موجود در زیر سطح زمین) زیر زمینی، تحت الارضی (hypogean هم می گویند)، (گیاه شناسی - به ویژه لپه داران) زیر زمین رست (مانند بادام زمینی)

معنی : واقع در شکم خاک، زیر زمینی معانی دیگر : (وابسته به یا موجود در زیر سطح زمین) زیر زمینی، تحت الارضی (hypogean هم می گویند)، (گیاه شناسی - به ویژه لپه داران) زیر زمین رست (مانند بادام زمینی)

hypogeal

<hr> معنی : واقع در شکم خاک، زیر زمینی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: hypogeal

معنی : واقع در شکم خاک، زیر زمینی معانی دیگر : رجوع شود به: hypogeal

hypogeous

<hr> معنی : سرداب، قسمت زیر زمینی بنا <hr> معانی دیگر : دخمه، سردابه، اتاقک زیر زمینی، معماری قدیم قسمت زیر زمینی بنا

معنی : سرداب، قسمت زیر زمینی بنا معانی دیگر : دخمه، سردابه، اتاقک زیر زمینی، معماری قدیم قسمت زیر زمینی بنا

hypogeum

<hr> معنی : وابسته به عصب زیر زبانی <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) زیر زبانی (به ویژه اعصاب زیر زبانی)، وابسته به عصب زیرزبانی <hr> hypoglossal (n) بی - زیر زبان، عصب زیر زبان

معنی : وابسته به عصب زیر زبانی معانی دیگر : (کالبد شناسی) زیر زبانی (به ویژه اعصاب زیر زبانی)، وابسته به عصب زیرزبانی hypoglossal (n) بی - زیر زبان، عصب زیر زبان

hypoglossal

<hr> معنی : کم قند خونی، کم شدن قند در خون <hr> معانی دیگر : (پزشکی - کمبود ناهنجار گلوکز در خون) کم قند خونی، طب کم شدن قند در خون

معنی : کم قند خونی، کم شدن قند در خون معانی دیگر : (پزشکی - کمبود ناهنجار گلوکز در خون) کم قند خونی، طب کم شدن قند در خون

hypoglycemia

<hr> معنی : غده هیپوفیز، غده صنوبری <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: pituitary gland

معنی : غده هیپوفیز، غده صنوبری معانی دیگر : رجوع شود به: pituitary gland

hypophysis

<hr> معنی : ذات، موجود فرضی، حالت تعلیق، پایه یانگهبان عضو یا چیزی <hr> معانی دیگر : (فرونشانی یا روپوشانی ژن توسط ژن دیگری که allele یا دگره ی آن نیست) زیر ایستایی، (پزشکی) رسوب، ته نشین سازی، (پزشکی) انباشتگی خون در پاها و اندام زیرین (در اثر کمی گردش خون)، (فلسفه) گوهر، اصل، کنه، پشتیبان، معلق <hr> hypostasis (hi or hi ) [pl ses] فر­، زمینه، پایه، اساس -گوهر، ذات -ذات فرضی ]طب [ته نشست

معنی : ذات، موجود فرضی، حالت تعلیق، پایه یانگهبان عضو یا چیزی معانی دیگر : (فرونشانی یا روپوشانی ژن توسط ژن دیگری که allele یا دگره ی آن نیست) زیر ایستایی، (پزشکی) رسوب، ته نشین سازی، (پزشکی) انباشتگی خون در پاها و اندام زیرین (در اثر کمی گردش خون)، (فلسفه) گوهر، اصل، کنه، پشتیبان، معلق hypostasis (

hypostasis

<hr> معنی : فشار خون خیلی پایین، فشار خیلی ضعیف وغیر عادی رگها <hr> معانی دیگر : (پزشکی - فشار خون بسیار کم) کم خون فشاری، کم فشار خونی، طب فشار خیلی ضعیف وغیر عادی رگها

معنی : فشار خون خیلی پایین، فشار خیلی ضعیف وغیر عادی رگها معانی دیگر : (پزشکی - فشار خون بسیار کم) کم خون فشاری، کم فشار خونی، طب فشار خیلی ضعیف وغیر عادی رگها

hypotension

<hr> معنی : زه، وتر، وتر مثلی قائم الزاویه <hr> معانی دیگر : (هندسه) وتر (مثلث راست گوشه)، وتر مثلک قائم الزاویه

معنی : زه، وتر، وتر مثلی قائم الزاویه معانی دیگر : (هندسه) وتر (مثلث راست گوشه)، وتر مثلک قائم الزاویه

hypotenuse

<hr> معنی : گرو گذاشتن، وثیقه قرار دادن، رهن گذاردن <hr> معانی دیگر : (حقوق) گرو گذاشتن، رهن دادن

معنی : گرو گذاشتن، وثیقه قرار دادن، رهن گذاردن معانی دیگر : (حقوق) گرو گذاشتن، رهن دادن

hypothecate

<hr> معنی : نیم گرم، نسبتا گرم، وابسته به تقلیل درجه حرارت <hr> معانی دیگر : نیمه گرم، ولرم، وابسته به یا دارای بدنی که به طور نابهنجار حرارت آن کم است

معنی : نیم گرم، نسبتا گرم، وابسته به تقلیل درجه حرارت معانی دیگر : نیمه گرم، ولرم، وابسته به یا دارای بدنی که به طور نابهنجار حرارت آن کم است

hypothermal

<hr> معنی : فرضیه، فرض، قضیه فرضی، نهشته، برانگاشت <hr> معانی دیگر : (ظن یا پندار یا گمان اثبات نشده که موقتا برای دستیابی به برخی دانستنی ها یا برای بررسی بیشتر بکار می رود) فرضیه، پی نهشت، گمانه

معنی : فرضیه، فرض، قضیه فرضی، نهشته، برانگاشت معانی دیگر : (ظن یا پندار یا گمان اثبات نشده که موقتا برای دستیابی به برخی دانستنی ها یا برای بررسی بیشتر بکار می رود) فرضیه، پی نهشت، گمانه

hypothesis

<hr> معنی : فرض کردن، برانگاشتن <hr> معانی دیگر : فرضیه درست کردن، گمانه کردن، نهشته کردن، فر­ کردن

معنی : فرض کردن، برانگاشتن معانی دیگر : فرضیه درست کردن، گمانه کردن، نهشته کردن، فر­ کردن

hypothesize

<hr> معنی : فرضی، برانگاشتی، نهشتی <hr> معانی دیگر : علاقمند به گمانه های علمی، ابداع کننده ی بر انگاشت، وابسته به فرضیه، گمانی، پنداری (hypothetic هم می گویند)

معنی : فرضی، برانگاشتی، نهشتی معانی دیگر : علاقمند به گمانه های علمی، ابداع کننده ی بر انگاشت، وابسته به فرضیه، گمانی، پنداری (hypothetic هم می گویند)

hypothetical

<hr> معنی : از کار افتادن یا نقص غده درقی <hr> معانی دیگر : (پزشکی)، کم کاری غده ی تیروئید، کم اسپرینی، طب از کار افتادن یانقص غده درقی

معنی : از کار افتادن یا نقص غده درقی معانی دیگر : (پزشکی)، کم کاری غده ی تیروئید، کم اسپرینی، طب از کار افتادن یانقص غده درقی

hypothyroidism

<hr> معنی : کمبود اکسیژن در بافت های بدن <hr> معانی دیگر : (پزشکی - ناهنجاری ناشی از کم رسیدن اکسیژن به بافت بدن) کم اکسیژنی

معنی : کمبود اکسیژن در بافت های بدن معانی دیگر : (پزشکی - ناهنجاری ناشی از کم رسیدن اکسیژن به بافت بدن) کم اکسیژنی

hypoxia

<hr> معنی : ارتفاع سنج، فراز سنج، ارتفاع پیما <hr> معانی دیگر : فراز نما

معنی : ارتفاع سنج، فراز سنج، ارتفاع پیما معانی دیگر : فراز نما

hypsometer

<hr> معنی : نوعی خرگوش کوهی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) خرگوش کوهی (راسته ی hyracoidea جنس های procavia و dendrohyrax و heterohyrax - جوندگان ریزاندام و پستاندار آفریقا و آسیا)

معنی : نوعی خرگوش کوهی معانی دیگر : (جانور شناسی) خرگوش کوهی (راسته ی hyracoidea جنس های procavia و dendrohyrax و heterohyrax - جوندگان ریزاندام و پستاندار آفریقا و آسیا)

hyrax

<hr> معنی : زوفا، زوفای مصری، اشنان دارو <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) زوفا (hyssopus officinalis از خانواده ی mint)، گل زوفا

معنی : زوفا، زوفای مصری، اشنان دارو معانی دیگر : (گیاه شناسی) زوفا (hyssopus officinalis از خانواده ی mint)، گل زوفا

hyssop

<hr> معنی : بیرون اوردن زهدان یا رحم <hr> معانی دیگر : (جراحی - برداشتن همه یا بخشی از رحم) زهدان برداری، جراحی بیرون اوردن زهدان یارحم

معنی : بیرون اوردن زهدان یا رحم معانی دیگر : (جراحی - برداشتن همه یا بخشی از رحم) زهدان برداری، جراحی بیرون اوردن زهدان یارحم

hysterectomy

<hr> معنی : حمله، تشنج، هیستری، هیجان زیاد، حمله عصبی <hr> معانی دیگر : (مجازی) هیجان و تشنج، (گریه یا خنده و غیره) شدید و بلااراده، (روان شناسی) هیستری، تپاکی، دژ آشفتگی، آبستاکی، طب تشنج، غش یا بیهوشی وحمله در زنان

معنی : حمله، تشنج، هیستری، هیجان زیاد، حمله عصبی معانی دیگر : (مجازی) هیجان و تشنج، (گریه یا خنده و غیره) شدید و بلااراده، (روان شناسی) هیستری، تپاکی، دژ آشفتگی، آبستاکی، طب تشنج، غش یا بیهوشی وحمله در زنان

hysteria

<hr> معنی : دارای هیجان شدید یا هیستری <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: hysterical، حمله ی هیستری، تپاک زدگی، دارای هیجان شدید یاهیستری <hr> hysteric(al) حمله ای، تشنجی، دچار حمله یا تشنج یا بیهوشی

معنی : دارای هیجان شدید یا هیستری معانی دیگر : رجوع شود به: hysterical، حمله ی هیستری، تپاک زدگی، دارای هیجان شدید یاهیستری hysteric(al) حمله ای، تشنجی، دچار حمله یا تشنج یا بیهوشی

hysteric

<hr> هیستریایی، تپاک، دژ آشفته، پرتپاک، پرشور و تشنج، بسیار خنده دار، روده بر کننده، دچار تپاکی

هیستریایی، تپاک، دژ آشفته، پرتپاک، پرشور و تشنج، بسیار خنده دار، روده بر کننده، دچار تپاکی

hysterical

<hr> معنی : هیجان، حمله و تشنج، حمله گریه، حمله احساساتی، حمله خنده غیر قابل کنترل <hr> معانی دیگر : حمله وتشنج درزنان

معنی : هیجان، حمله و تشنج، حمله گریه، حمله احساساتی، حمله خنده غیر قابل کنترل معانی دیگر : حمله وتشنج درزنان

واژه های حرف "h" - مترادف و متضاد