<hr> معنی : دروغ گویی <hr> معانی دیگر : (حالت استمراری فعل: lie) در حال خوابیدن، در حال دراز کشیدن، (حالت استمراری فعل: lie به معنی دروغ گفتن)، دروغ، نادرست

معنی : دروغ گویی معانی دیگر : (حالت استمراری فعل: lie) در حال خوابیدن، در حال دراز کشیدن، (حالت استمراری فعل: lie به معنی دروغ گفتن)، دروغ، نادرست

lying

<hr> معنی : چرک، جراحت، لنف، چشمه یا جوی اب، اب زلال، شیره غذایی <hr> معانی دیگر : (در اصل) چشمه ی آب زلال، (کالبد شناسی) تنابه، پیشوند: تنابه، لنف (پیش از واکه بکار می رود)

معنی : چرک، جراحت، لنف، چشمه یا جوی اب، اب زلال، شیره غذایی معانی دیگر : (در اصل) چشمه ی آب زلال، (کالبد شناسی) تنابه، پیشوند: تنابه، لنف (پیش از واکه بکار می رود)

lymph

<hr> معنی : غده لنفاوی <hr> معانی دیگر : غده لنفاوی

معنی : غده لنفاوی معانی دیگر : غده لنفاوی

lymph gland

<hr> معنی : لنفاوی، لنف بر، بلغمی، موجد لنف، خلطی <hr> معانی دیگر : وابسته به یا حاوی لنف، تنابه ای، لنفی، وابسته به بد کار کردن غده های تنابه ای، گره لنفاوی، بی حال، بی نا، دچار رخوت (سابقا فکر می کردند در اثر زیادی تنابه است)

معنی : لنفاوی، لنف بر، بلغمی، موجد لنف، خلطی معانی دیگر : وابسته به یا حاوی لنف، تنابه ای، لنفی، وابسته به بد کار کردن غده های تنابه ای، گره لنفاوی، بی حال، بی نا، دچار رخوت (سابقا فکر می کردند در اثر زیادی تنابه است)

lymphatic

<hr> معنی : سلول نرسیده لنفی <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی - زیست شناسی) تنابه تنده، لنف تنده، سلولی که تبدیل بذره سفید یا بیرنگ بلغم یاخلطمیگردد

معنی : سلول نرسیده لنفی معانی دیگر : (کالبد شناسی - زیست شناسی) تنابه تنده، لنف تنده، سلولی که تبدیل بذره سفید یا بیرنگ بلغم یاخلطمیگردد

lymphoblast

<hr> معنی : لنفاوی، شبیه بلغم یا خلط مایی <hr> معانی دیگر : وابسته به یا همانند تنابه یا یاخته های تنابه ای، تنابه سان، لنف مانند، خلطی

معنی : لنفاوی، شبیه بلغم یا خلط مایی معانی دیگر : وابسته به یا همانند تنابه یا یاخته های تنابه ای، تنابه سان، لنف مانند، خلطی

lymphoid

<hr> معنی : غده مرکب از بافت لنفاوی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) تنابه آمو، لیمفوما، لنفوم، طب غده مرکب از بافت لنفاوی

معنی : غده مرکب از بافت لنفاوی معانی دیگر : (پزشکی) تنابه آمو، لیمفوما، لنفوم، طب غده مرکب از بافت لنفاوی

lymphoma

<hr> معنی : تیز بین، مانند جانور سیاه گوش <hr> معانی دیگر : سیاه گوش مانند، تیز چشم

معنی : تیز بین، مانند جانور سیاه گوش معانی دیگر : سیاه گوش مانند، تیز چشم

lyncean

<hr> معنی : بد نام کردن، زجر کشی کردن <hr> معانی دیگر : (اعدام شخص ظاهرا گناهکار توسط شماری از شهروندان بدون محاکمه و مراعات مقررات قضایی) لینچ کردن، خره کش کردن، بدون محاکمه مجازات کردن یا کشتن، بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن توسط جماعت، درکوچه وبازار گرداندن ومجازات کردن، زجر کشی کردن <hr> lynch(ing) مثله کردن، لینچ کردن، روشى که در امریکا براى مجازات محکومین سیاه پوست به کار مى رفت . این مجازات به وسیله مردم عادى و بدون هیچ گونه محاکمه صورت مى پذیرفت قانون ـ فقه : این عمل امروزه غیرقانونى است ومجازات دارد

معنی : بد نام کردن، زجر کشی کردن معانی دیگر : (اعدام شخص ظاهرا گناهکار توسط شماری از شهروندان بدون محاکمه و مراعات مقررات قضایی) لینچ کردن، خره کش کردن، بدون محاکمه مجازات کردن یا کشتن، بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن توسط جماعت، درکوچه وبازار گرداندن ومجازات کردن، زجر کشی کردن lynch(ing) مثله کردن، 

lynch

<hr> رسم غیر قانونی کشتن بدون محاکمه ی شخص ظاهرا گناهکار توسط شماری از شهروندان، خره کشی، قتل به دست اوباش، لینچ، مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند

رسم غیر قانونی کشتن بدون محاکمه ی شخص ظاهرا گناهکار توسط شماری از شهروندان، خره کشی، قتل به دست اوباش، لینچ، مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند

lynch law

<hr> معنی : سیاهگوش، وشق <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) سیاه گوش (جنس lynx از گربه سانان وحشی نیمکره ی شمالی)، خز نرم این جانور، صورت فلکی شمالی

معنی : سیاهگوش، وشق معانی دیگر : (جانور شناسی) سیاه گوش (جنس lynx از گربه سانان وحشی نیمکره ی شمالی)، خز نرم این جانور، صورت فلکی شمالی

lynx

<hr> معنی : پیاز دار، باپیاز تهیه شده <hr> معانی دیگر : (خوراک پزی) همراه با پیاز خرد کرده (به ویژه سیب زمینی همراه با پیاز سرخ کرده)

معنی : پیاز دار، باپیاز تهیه شده معانی دیگر : (خوراک پزی) همراه با پیاز خرد کرده (به ویژه سیب زمینی همراه با پیاز سرخ کرده)

lyonnaise

<hr> معنی : خشک شده بوسیله انجماد سخت <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی - شیمی) کافتی خواه (lyophile هم می گویند)، حلال دوست

معنی : خشک شده بوسیله انجماد سخت معانی دیگر : (زیست شناسی - شیمی) کافتی خواه (lyophile هم می گویند)، حلال دوست

lyophilic

<hr> معنی : خشک شده بوسیله انجماد سخت

معنی : خشک شده بوسیله انجماد سخت

lyophilized

<hr> معنی : لیر <hr> معانی دیگر : (نجوم)استارگان (مجمع الکواکب) بربط، لیر واحد پول، بربط، چنگ، صورت فلکی ' بربط '

معنی : لیر معانی دیگر : (نجوم)استارگان (مجمع الکواکب) بربط، لیر واحد پول، بربط، چنگ، صورت فلکی ' بربط '

lyra

<hr> معنی : بشکل چنگ یا بربط <hr> معانی دیگر : به شکل چنگ دستی، همانند چنگ کوچک، چنگی، چنگچه ای (lyrated هم می گویند)

معنی : بشکل چنگ یا بربط معانی دیگر : به شکل چنگ دستی، همانند چنگ کوچک، چنگی، چنگچه ای (lyrated هم می گویند)

lyrate

<hr> معنی : چنگ <hr> معانی دیگر : (آلت موسیقی شبیه به چنگ ولی کوچکتر) چنگچه، چنگ دستی، lyra مو، بربط

معنی : چنگ معانی دیگر : (آلت موسیقی شبیه به چنگ ولی کوچکتر) چنگچه، چنگ دستی، lyra مو، بربط

lyre

<hr> معنی : موسیقی یا شعربزمی <hr> معانی دیگر : (موسیقی) چنگچه ای، وابسته به چنگ دستی، مناسب برای آواز خوانی به همراهی نوای چنگچه، آوازی، غنایی، نغمه سان، آوازین، شعر غنایی (در انگلیسی sonnet و elegy و ode و hymn و غیره شعر غنایی محسوب می شوند)، پرشور و احساس و آهنگین، رجوع شود به: lyrical، (موسیقی) لیریک، شاد و سبک، متنوع و پر الحان، (موسیقی - آواز) شاد ورسا و پر تنوع، چنگی، بربطی، سرودی، خواندنی، غنائی، غزلی، احساساتی، غزل سرا

معنی : موسیقی یا شعربزمی معانی دیگر : (موسیقی) چنگچه ای، وابسته به چنگ دستی، مناسب برای آواز خوانی به همراهی نوای چنگچه، آوازی، غنایی، نغمه سان، آوازین، شعر غنایی (در انگلیسی sonnet و elegy و ode و hymn و غیره شعر غنایی محسوب می شوند)، پرشور و احساس و آهنگین، رجوع شود به: lyrical، (موسیقی) لیریک، شا

lyric

lyric poem

lyric poetry

<hr> معنی : بزمی، غزلی <hr> معانی دیگر : پر شور و احساسات، پر حرارت و اشتیاق، واله وار، احساساتی، پر شور و شعف، شورانگیز، رجوع شود به: lyric، مناسب برای نواختن یا خواندن باچنگ، موسیقی یا شعربزمی

معنی : بزمی، غزلی معانی دیگر : پر شور و احساسات، پر حرارت و اشتیاق، واله وار، احساساتی، پر شور و شعف، شورانگیز، رجوع شود به: lyric، مناسب برای نواختن یا خواندن باچنگ، موسیقی یا شعربزمی

lyrical

<hr> معنی : غزل سرایی، پیروی از سبک اشعار بزمی <hr> معانی دیگر : ویژگی غنایی شعر، خوش آهنگی، خوش الحانی، سبک غنایی

معنی : غزل سرایی، پیروی از سبک اشعار بزمی معانی دیگر : ویژگی غنایی شعر، خوش آهنگی، خوش الحانی، سبک غنایی

lyricism

<hr> نویسنده ی اشعار غنایی، (نمایش های موزیکال و غیره) نویسنده ی متن آواز، ترانه سرا

نویسنده ی اشعار غنایی، (نمایش های موزیکال و غیره) نویسنده ی متن آواز، ترانه سرا

lyricist

<hr> معنی : سراینده اشعاربزمی <hr> معانی دیگر : (موسیقی) چنگچه نواز، نوازنده ی چنگ دستی، شاعر غنایی

معنی : سراینده اشعاربزمی معانی دیگر : (موسیقی) چنگچه نواز، نوازنده ی چنگ دستی، شاعر غنایی

lyrist

<hr> معنی : تحلیل، فروکش، سقوط وزوال تدریجی مرض، زوال و فساد سلول و غیره <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) کافتندگی (فرآیند نابودی یاخته بخاطر عمل لیسین ها lysins)، سقوط وزوال تدریجی مر­ مانند تب، کافتن <hr> lysis _ پسوند: کافت، کافتی، فروکافتی [catalysis یا electrolysis]

معنی : تحلیل، فروکش، سقوط وزوال تدریجی مرض، زوال و فساد سلول و غیره معانی دیگر : (زیست شناسی) کافتندگی (فرآیند نابودی یاخته بخاطر عمل لیسین ها lysins)، سقوط وزوال تدریجی مر­ مانند تب، کافتن lysis _ پسوند: کافت، کافتی، فروکافتی [catalysis یا electrolysis]

واژه های حرف "l" - مترادف و متضاد