انگلیسی به انگلیسی

blood ran in torrents

<hr> خویشاوند هم خون، خویشاوند نسبی (در مقابل سببی)

خویشاوند هم خون، خویشاوند نسبی (در مقابل سببی)

blood relation

blood relationship

blood relative

blood revenge

blood sample

blood sausage

blood sedimentation

blood serum

<hr> ورزش هایی که منجر به کشتن می شود (مثل شکار و خروس جنگی)، ورزش خونی

ورزش هایی که منجر به کشتن می شود (مثل شکار و خروس جنگی)، ورزش خونی

blood sport

blood sports

blood sugar

blood sugar level

blood test

blood transfusion

<hr> معنی : گروه خون، گروه خونی تعیین کردن، نوع خون <hr> معانی دیگر : گروه خونی، گروه خونی کسی را تعیین کردن

معنی : گروه خون، گروه خونی تعیین کردن، نوع خون معانی دیگر : گروه خونی، گروه خونی کسی را تعیین کردن

blood type

blood types

blood unit

blood urea nitrogen

blood vengeance

<hr> معنی : رگ <hr> معانی دیگر : رگ (مویرگ یا شاهرگ یا سیاهرگ)، مجرای خون، عروق خونی رگ، رگ

معنی : رگ معانی دیگر : رگ (مویرگ یا شاهرگ یا سیاهرگ)، مجرای خون، عروق خونی رگ، رگ

blood vessel

blood vessels

blood workup

<hr> معنی : خون ریزی، قتل عام <hr> معانی دیگر : قتل عام، خون ریزی، خونریزی، کشتار، کشتار throwing stones led to a terrible bloodbath پرتاب سنگ منجر به خونریزی وحشتناکی شد

معنی : خون ریزی، قتل عام معانی دیگر : قتل عام، خون ریزی، خونریزی، کشتار، کشتار throwing stones led to a terrible bloodbath پرتاب سنگ منجر به خونریزی وحشتناکی شد

bloodbath

bloodcurdler

<hr> معنی : ترس اور، وحشتناک <hr> معانی دیگر : ترسناک و دهشت انگیز

معنی : ترس اور، وحشتناک معانی دیگر : ترسناک و دهشت انگیز

bloodcurdling

bloodcurdling sight

bloodcurdlingly

<hr> معنی : خونین <hr> معانی دیگر : دارای نوع به خصوصی خون (مثلا: خونگرم warm-blooded)، اصیل، از نژاد خوب

معنی : خونین معانی دیگر : دارای نوع به خصوصی خون (مثلا: خونگرم warm-blooded)، اصیل، از نژاد خوب

blooded

bloodedness

<hr> (جانورشناسی) خون باله (ماهی کوچک سیمین فامی که باله های آن سرخ است و بومی امریکای جنوبی می باشد: rubripinnis aphyocharax از تیره ی characidae)

(جانورشناسی) خون باله (ماهی کوچک سیمین فامی که باله های آن سرخ است و بومی امریکای جنوبی می باشد: rubripinnis aphyocharax از تیره ی characidae)

bloodfin

<hr> احساس گناه به خاطر آدمکشی (blood guiltiness هم می گویند)

احساس گناه به خاطر آدمکشی (blood guiltiness هم می گویند)

bloodguilt

bloodguiltiness

<hr> معنی : کاراگاه <hr> معانی دیگر : (نوعی سگ شکاری که شامه ی تیزی دارد و برای ردیابی شکار یا زندانیان فراری به کار می رود) تازی بویا، نوعی سگ شکاری که شامه بسیارتیزی دارد، بااشتیاق و تیزهوشی تعقیب کردن

معنی : کاراگاه معانی دیگر : (نوعی سگ شکاری که شامه ی تیزی دارد و برای ردیابی شکار یا زندانیان فراری به کار می رود) تازی بویا، نوعی سگ شکاری که شامه بسیارتیزی دارد، بااشتیاق و تیزهوشی تعقیب کردن

bloodhound

bloodiest day

<hr> به طور خونین، با خونریزی، با سنگدلی، باقساوت، از روی خونخواری

به طور خونین، با خونریزی، با سنگدلی، باقساوت، از روی خونخواری

bloodily

bloodiness

<hr> معنی : بدون خونریزی، بی خون <hr> معانی دیگر : بدون خونریزی (در مقابل bloody)، کم خون، بی بنیه، رنگ پریده، کم نا، بی رمق

معنی : بدون خونریزی، بی خون معانی دیگر : بدون خونریزی (در مقابل bloody)، کم خون، بی بنیه، رنگ پریده، کم نا، بی رمق

bloodless

bloodless revolution

bloodletter

<hr> معنی : حجامت، خون گیری، فصد، رگزنی <hr> معانی دیگر : حجامت، رگزنی، خونگیری، فصد

معنی : حجامت، خون گیری، فصد، رگزنی معانی دیگر : حجامت، رگزنی، خونگیری، فصد

bloodletting

<hr> دودمان، (در مورد حیوان) اصل و نسب، درجه ی اصالت، دودمان درخت

دودمان، (در مورد حیوان) اصل و نسب، درجه ی اصالت، دودمان درخت

bloodline

bloodlust

<hr> (امریکا) اتومبیل مجهز به وسایل خونگیری جهت نگهداری در بانک خون

(امریکا) اتومبیل مجهز به وسایل خونگیری جهت نگهداری در بانک خون

bloodmobile

<hr> (گیاه شناسی) خون ریشه (sanguinaria canadensis از خانواده ی poppy)

(گیاه شناسی) خون ریشه (sanguinaria canadensis از خانواده ی poppy)

bloodroot

bloods

<hr> معنی : خون ریزی، سفک دم <hr> معانی دیگر : آدمکشی، سفک دماء

معنی : خون ریزی، سفک دم معانی دیگر : آدمکشی، سفک دماء

واژه های حرف "b" - انگلیسی به انگلیسی