انگلیسی به انگلیسی

pellucidly

<hr> (معماری) کانال پرده، قاب پرده، والان پرده

(معماری) کانال پرده، قاب پرده، والان پرده

pelmet

peloid

peloponnese

peloponnesus

<hr> ورزش : گروه دوچرخه سواران جاده اى

ورزش : گروه دوچرخه سواران جاده اى

peloton

<hr> معنی : شتاب، ضربه، پوستک، پوست خام، پوست پشم دار، پی در پی ضربت خوردن، پرتاب کردن، پوست کندن، پی درپی زدن، شتاب کردن <hr> معانی دیگر : پرتاب کردن (به سوی)، انداختن، افکندن، پرت کردن، (به طور متوالی) ضربه زدن، (پی در پی) کوفتن، (پی در پی) پرسیدن، گفتن، عجله کردن، شتافتن، تکانه، (نادر) پرتاب، افکنش، (پوست یا چرم که مو یا پشم آن را نکنده باشند) پوستین، وت، (پوست یا چرم خام که مو یا پشم آن را کنده باشند) چرم خام، پوست دباغی نشده، خام سوز

معنی : شتاب، ضربه، پوستک، پوست خام، پوست پشم دار، پی در پی ضربت خوردن، پرتاب کردن، پوست کندن، پی درپی زدن، شتاب کردن معانی دیگر : پرتاب کردن (به سوی)، انداختن، افکندن، پرت کردن، (به طور متوالی) ضربه زدن، (پی در پی) کوفتن، (پی در پی) پرسیدن، گفتن، عجله کردن، شتافتن، تکانه، (نادر) پرتاب، افکنش، (پوست 

pelt

pelt with stones

<hr> معنی : سپرمانند، سپروار <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) سپری، سپردار، لادنی برگ

معنی : سپرمانند، سپروار معانی دیگر : (گیاه شناسی) سپری، سپردار، لادنی برگ

peltate

pelter

peltier

<hr> (فیزیک - فلزکاری) اثر پلتیه

(فیزیک - فلزکاری) اثر پلتیه

peltier effect

<hr> معنی : پوست، پشم کنی از پوست خام <hr> معانی دیگر : پوست خام، پوستین، پوست خام فروشی

معنی : پوست، پشم کنی از پوست خام معانی دیگر : پوست خام، پوستین، پوست خام فروشی

peltry

<hr> معنی : لگنی، وابسته به لگن خاصره، واقع در نزدیک لگن خاصره <hr> معانی دیگر : وابسته به یا نزدیک به لگن خاصره

معنی : لگنی، وابسته به لگن خاصره، واقع در نزدیک لگن خاصره معانی دیگر : وابسته به یا نزدیک به لگن خاصره

pelvic

pelvimeter

pelvimetry

<hr> معنی : لگن خاصره، حفره لگن خاصره، لگنچه کلیوی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی - کالبد شناسی)، لگن

معنی : لگن خاصره، حفره لگن خاصره، لگنچه کلیوی معانی دیگر : (جانور شناسی - کالبد شناسی)، لگن

pelvis

<hr> معنی : گوشت خشکانده، اطلاعات خلاصه <hr> معانی دیگر : گوشت کوبیده و خشکانده، pemican در میان سر&nbsp; پوستان امریکا گوشت خشکانده

معنی : گوشت خشکانده، اطلاعات خلاصه معانی دیگر : گوشت کوبیده و خشکانده، pemican در میان سر پوستان امریکا گوشت خشکانده

pemmican

pemphigoid

pemphigus

<hr> معنی : خامه، اغل، خانه ییلاقی، قلم، کلک، شیوه نگارش، در حبس انداختن، نگاشتن، نوشتن، بستن <hr> معانی دیگر : (مجازی) زندانی کردن، محدود کردن، آغل، گودانی، زاغه، کازه، مرغدانی، خباک، حیوانات درون آغل، رجوع شود به: playpen، جای کوچک، در آغل کردن، در زاغه نگهداری کردن، نگارش، نویسندگی، (خودمانی) زندان، هلفدونی، حبس، (جانور شناسی) قوی ماده، (ماده) قو، حیوانات اغل

معنی : خامه، اغل، خانه ییلاقی، قلم، کلک، شیوه نگارش، در حبس انداختن، نگاشتن، نوشتن، بستن معانی دیگر : (مجازی) زندانی کردن، محدود کردن، آغل، گودانی، زاغه، کازه، مرغدانی، خباک، حیوانات درون آغل، رجوع شود به: playpen، جای کوچک، در آغل کردن، در زاغه نگهداری کردن، نگارش، نویسندگی، (خودمانی) زندان، هلفدون

pen and ink

pen computer

pen friend

<hr> (در مورد نویسنده) اسم مستعار، نام قلم، نام مستعار نویسنده، نام نویسندگی

(در مورد نویسنده) اسم مستعار، نام قلم، نام مستعار نویسنده، نام نویسندگی

pen name

<hr> (کسی که از راه مکاتبه با شخصی دوست می شود) دوست قلمی، دوست مکاتبه ای

(کسی که از راه مکاتبه با شخصی دوست می شود) دوست قلمی، دوست مکاتبه ای

pen pal

<hr> معنی : کیفری، مجازاتی، وابسته به جزا و کیفر <hr> معانی دیگر : وابسته به تنبیه (به ویژه تنبیه حقوقی)، جزایی، تنبیهی، محل تنبیه، ندامتگاه، کیفرگاه، کیفردار، دارای مجازات

معنی : کیفری، مجازاتی، وابسته به جزا و کیفر معانی دیگر : وابسته به تنبیه (به ویژه تنبیه حقوقی)، جزایی، تنبیهی، محل تنبیه، ندامتگاه، کیفرگاه، کیفردار، دارای مجازات

penal

penal action

<hr> معنی : حقوق جزا، مجموعه حقوق کیفری <hr> معانی دیگر : (حقوق) قانون کیفری

معنی : حقوق جزا، مجموعه حقوق کیفری معانی دیگر : (حقوق) قانون کیفری

penal code

penal colony

penal law

penal offense

penal servitude

penalisation

penalise

penalization

<hr> معنی : تنبیه کردن، جریمه کردن، تاوان دادن <hr> معانی دیگر : تاوان گرفتن، به کیفر رساندن، در موقعیت نامساعد قرار دادن

معنی : تنبیه کردن، جریمه کردن، تاوان دادن معانی دیگر : تاوان گرفتن، به کیفر رساندن، در موقعیت نامساعد قرار دادن

penalize

<hr> از نظر جزائی، بطورجزائی

از نظر جزائی، بطورجزائی

penally

<hr> معنی : تاوان، جریمه، مجازات، کیفر، جزا <hr> معانی دیگر : (حقوق) کیفر، تنبیه، گوشمالی، جبرانی، ترمیمی، وابسته به حقوق و مزایای خارج از مرکز (یا بدی آب و هوا)، کیفری، تنبیهی، جزایی، (ورزش) پنالتی، سزا، عقوبت، کفاره

معنی : تاوان، جریمه، مجازات، کیفر، جزا معانی دیگر : (حقوق) کیفر، تنبیه، گوشمالی، جبرانی، ترمیمی، وابسته به حقوق و مزایای خارج از مرکز (یا بدی آب و هوا)، کیفری، تنبیهی، جزایی، (ورزش) پنالتی، سزا، عقوبت، کفاره

penalty

<hr> (فوتبال) محوطه ی هجده قدم، در فوتبال تاوانگاه

(فوتبال) محوطه ی هجده قدم، در فوتبال تاوانگاه

penalty area

<hr> (هاکی) محوطه ی پنالتی

penalty box

<hr> (در قراردادها) وجه تخلف، شرط غرامت

(در قراردادها) وجه تخلف، شرط غرامت

penalty clause

penalty for delay

<hr> (فوتبال) ضربه ی پنالتی

penalty kick

penalty shoot out

<hr> معنی : ریاضت، پشیمانی، توبه و طلب بخشایش، وادار به توبه کردن <hr> معانی دیگر : توبه، پتت، هود، (کلیسای کاتولیک و ارتدکس) مراسم اقرار به گناه و توبه و نیایش، کفاره، تنبیه، مجازات، گوشمالی

معنی : ریاضت، پشیمانی، توبه و طلب بخشایش، وادار به توبه کردن معانی دیگر : توبه، پتت، هود، (کلیسای کاتولیک و ارتدکس) مراسم اقرار به گناه و توبه و نیایش، کفاره، تنبیه، مجازات، گوشمالی

penance

<hr> (روم باستان) خدایان خانگی، دارگونه های پاسدار خانه، خدایان خانواده

(روم باستان) خدایان خانگی، دارگونه های پاسدار خانه، خدایان خانواده

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی