انگلیسی به انگلیسی

<hr> جمع واژه ی: penny، صورت جمع کلمه penny

جمع واژه ی: penny، صورت جمع کلمه penny

pence

<hr> معنی : میل، علاقه، ذوق، میل وافر، امادگی، میل شدید <hr> معانی دیگر : تمایل شدید، رغبت، گرایش

معنی : میل، علاقه، ذوق، میل وافر، امادگی، میل شدید معانی دیگر : تمایل شدید، رغبت، گرایش

penchant

<hr> معنی : مداد ابرو، مداد رنگی، مداد، هر چیزی شبیه مداد، با مداد کشیدن <hr> معانی دیگر : هر چیز مداد مانند: مداد ابرو، (با مداد) نوشتن، نگاشتن، کشیدن، مداد به کار بردن، (در اصل) قلم موی کوچک، سبک انفرادی (نقاش)، خطوط شعاعی، دسته ی تشعشع الکترون ها، نقاشی مدادی، مدادی

معنی : مداد ابرو، مداد رنگی، مداد، هر چیزی شبیه مداد، با مداد کشیدن معانی دیگر : هر چیز مداد مانند: مداد ابرو، (با مداد) نوشتن، نگاشتن، کشیدن، مداد به کار بردن، (در اصل) قلم موی کوچک، سبک انفرادی (نقاش)، خطوط شعاعی، دسته ی تشعشع الکترون ها، نقاشی مدادی، مدادی

pencil

pencil case

pencil sharpener

penciled

penciling

<hr> با مداد کشیده شده، مدادی، با مدادسایه زده، پرتوی، شعاع دار

با مداد کشیده شده، مدادی، با مدادسایه زده، پرتوی، شعاع دار

pencilled

pencilling

<hr> (محلی) رجوع شود به: depend

pend

<hr> معنی : اویزه، لنگه، شیب، بی تکلیف، اویز شده <hr> معانی دیگر : (هر چیز تزیینی که از چیز دیگر آویخته باشد) آویزه، زیور، طاق (در برابر: جفت)، همتا، معلق، اویخته، قرین، نامعلوم، ضمیمه شده

معنی : اویزه، لنگه، شیب، بی تکلیف، اویز شده معانی دیگر : (هر چیز تزیینی که از چیز دیگر آویخته باشد) آویزه، زیور، طاق (در برابر: جفت)، همتا، معلق، اویخته، قرین، نامعلوم، ضمیمه شده

pendant

<hr> معنی : تعلیق، اویختگی <hr> معانی دیگر : آویختگی، آویزانی

معنی : تعلیق، اویختگی معانی دیگر : آویختگی، آویزانی

pendency

<hr> معنی : اویخته <hr> معانی دیگر : آویخته، آویزان، معلق، پیش آمده، معوق، بلاتکلیف، در شرف تصمیم گیری، در دست انجام یا داوری، قریب الوقوع، نامعلوم، ناقص، ناتمام، مجمل

معنی : اویخته معانی دیگر : آویخته، آویزان، معلق، پیش آمده، معوق، بلاتکلیف، در شرف تصمیم گیری، در دست انجام یا داوری، قریب الوقوع، نامعلوم، ناقص، ناتمام، مجمل

pendent

pendently

<hr> معنی : تا زمانی که، در طی، در مدت <hr> معانی دیگر : بلاتکلیف، در دست انجام (یا مطالعه یا داوری و غیره)، در شرف وقوع، قریب الوقوع، زود آیند، (در) طی، (در) حین، تا، معلق، آویخته، امر معلق، متکی

معنی : تا زمانی که، در طی، در مدت معانی دیگر : بلاتکلیف، در دست انجام (یا مطالعه یا داوری و غیره)، در شرف وقوع، قریب الوقوع، زود آیند، (در) طی، (در) حین، تا، معلق، آویخته، امر معلق، متکی

pending

pending charge

pending decision

pending final settlement

pending investigation

pendleton

<hr> معنی : پیشوا، دیکتاتور، فرمانده کل قوا <hr> معانی دیگر : (انگلستان باستان) سردار، سر کرده، سپهدار

معنی : پیشوا، دیکتاتور، فرمانده کل قوا معانی دیگر : (انگلستان باستان) سردار، سر کرده، سپهدار

pendragon

<hr> معنی : اونگی <hr> معانی دیگر : اونگی

معنی : اونگی معانی دیگر : اونگی

pendular

pendulate

pendulation

<hr> معنی : نوسانی <hr> معانی دیگر : آویزان، آونگان، آویخته، تاب مانند، آونگ سان، سر زیر، سر آویخته، سر خمیده

معنی : نوسانی معانی دیگر : آویزان، آونگان، آویخته، تاب مانند، آونگ سان، سر زیر، سر آویخته، سر خمیده

pendulous

<hr> معنی : پاندول، اونگ، جسم اویخته <hr> معانی دیگر : (مجازی) گرایش، آونگ، شاقول، نوسان، تمایل

معنی : پاندول، اونگ، جسم اویخته معانی دیگر : (مجازی) گرایش، آونگ، شاقول، نوسان، تمایل

pendulum

pendulum clock

<hr> معنی : افسانه <hr> معانی دیگر : اسم خاص مونث، افسانه پنلوپ زوجه اودیسوس odysseus

معنی : افسانه معانی دیگر : اسم خاص مونث، افسانه پنلوپ زوجه اودیسوس odysseus

penelope

<hr> peneplane ز، دشت گون، فرسوده کردن زمین

peneplane ز، دشت گون، فرسوده کردن زمین

peneplain

<hr> حلول پذیری، نفوذ پذیری، قابلیت نفوذ، امادگی برای سورا&nbsp;شدن، مفهومیت

حلول پذیری، نفوذ پذیری، قابلیت نفوذ، امادگی برای سورا شدن، مفهومیت

penetrability

<hr> معنی : نفوذ پذیر، سوراخ شدنی، کاویدنی، رخنه پذیر <hr> معانی دیگر : خلیدنی، تراسهشی، سوراخ کردنی، رسوخ پذیر، سورا&nbsp; شدنی

معنی : نفوذ پذیر، سوراخ شدنی، کاویدنی، رخنه پذیر معانی دیگر : خلیدنی، تراسهشی، سوراخ کردنی، رسوخ پذیر، سورا شدنی

penetrable

penetrably

<hr> معنی : حرم، خلوتگاه، اندرون، رازها <hr> معانی دیگر : (به ویژه معبد) اندرونی، درونگاه

معنی : حرم، خلوتگاه، اندرون، رازها معانی دیگر : (به ویژه معبد) اندرونی، درونگاه

penetralia

<hr> معنی : فهمیدن، نفوذ کردن در، بداخل سرایت کردن، رخنه کردن، فرانشت کردن <hr> معانی دیگر : نفوذ کردن، رسوخ کردن، ترا سهیدن، خلیدن، شکافتن، در شکافتن، سوراخ کردن، داخل شدن، راه یافتن، درک کردن یا شدن، پی بردن، (جماع) دخول کردن، ذکر را وارد مهبل کردن

معنی : فهمیدن، نفوذ کردن در، بداخل سرایت کردن، رخنه کردن، فرانشت کردن معانی دیگر : نفوذ کردن، رسوخ کردن، ترا سهیدن، خلیدن، شکافتن، در شکافتن، سوراخ کردن، داخل شدن، راه یافتن، درک کردن یا شدن، پی بردن، (جماع) دخول کردن، ذکر را وارد مهبل کردن

penetrate

penetrated the rival's defence

<hr> معنی : نافذ، رسوخ کننده <hr> معانی دیگر : تراسهشگر، خلشگر، (بو) تند، (صدا) رسا، تیز، پر ذکاوت، ذکی، با هوش، هوشمندانه، زیرکانه، رسو&nbsp; کننده

معنی : نافذ، رسوخ کننده معانی دیگر : تراسهشگر، خلشگر، (بو) تند، (صدا) رسا، تیز، پر ذکاوت، ذکی، با هوش، هوشمندانه، زیرکانه، رسو کننده

penetrating

<hr> بطور نافذکارگر، بطورموثر، ازروی کیاست

بطور نافذکارگر، بطورموثر، ازروی کیاست

penetratingly

<hr> معنی : فراست، زیرکی، کاوش، نفوذ، سرایت، نفوذ کاوش، حلول، کیاست <hr> معانی دیگر : رسوخ، رخنه کردن، تراسهش، خلش، (ارتش) نفوذی، رخنه سازی، رسوخی، ذکاوت، تیز بینی، باهوشی

معنی : فراست، زیرکی، کاوش، نفوذ، سرایت، نفوذ کاوش، حلول، کیاست معانی دیگر : رسوخ، رخنه کردن، تراسهش، خلش، (ارتش) نفوذی، رخنه سازی، رسوخی، ذکاوت، تیز بینی، باهوشی

penetration

<hr> معنی : نافذ، وابسته به نفوذ کردن <hr> معانی دیگر : نافذ، وابسته به نفوذ کردن

معنی : نافذ، وابسته به نفوذ کردن معانی دیگر : نافذ، وابسته به نفوذ کردن

penetrative

penetrator

penfield

penghu

<hr> معنی : پنگوین <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی)، پنگوئن (راسته ی sphensciformes)، بطریق

معنی : پنگوین معانی دیگر : (جانور شناسی)، پنگوئن (راسته ی sphensciformes)، بطریق

penguin

<hr> جا قلمی، قلمدان، جاقلمی ودسته قلم

جا قلمی، قلمدان، جاقلمی ودسته قلم

penholder

penial

<hr> معنی : پنی سیلین <hr> معانی دیگر : (داروسازی) پنی سیلین (به فرمول کلی c9h11n2o4sr)

معنی : پنی سیلین معانی دیگر : (داروسازی) پنی سیلین (به فرمول کلی c9h11n2o4sr)

penicillin

penicillinic

<hr> معنی : قارچ کپکی سبز <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) پنی سیلیوم (انواع قارچ ها و کپک های جنس penicillium که روی نان مانده و پنیر مانده می رویند و از آنها پنی سیلین می گیرند)

معنی : قارچ کپکی سبز معانی دیگر : (گیاه شناسی) پنی سیلیوم (انواع قارچ ها و کپک های جنس penicillium که روی نان مانده و پنیر مانده می رویند و از آنها پنی سیلین می گیرند)

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی