انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : امادگی، کشیدگی و سفتی <hr> معانی دیگر : امادگی، کشیدگی وسفتی

معنی : امادگی، کشیدگی و سفتی معانی دیگر : امادگی، کشیدگی وسفتی

tautness

<hr> معنی : حشو و زوائدی <hr> معانی دیگر : وابسته به همانگویی یا حشو قبیح (رجوع شود به: tautology)

معنی : حشو و زوائدی معانی دیگر : وابسته به همانگویی یا حشو قبیح (رجوع شود به: tautology)

tautological

tautological argument

tautologically

tautologous

<hr> معنی : تکرار، حشو قبیح، حشو و زوائدی، درستنما <hr> معانی دیگر : (معانی بیان) مکرر گویی، همانگویی، تکرار واضحات، حشو و زائد

معنی : تکرار، حشو قبیح، حشو و زوائدی، درستنما معانی دیگر : (معانی بیان) مکرر گویی، همانگویی، تکرار واضحات، حشو و زائد

tautology

tautomeric

<hr> (شیمی) همان پاری، همان پارگرایی، توتومری

(شیمی) همان پاری، همان پارگرایی، توتومری

tautomerism

<hr> معنی : میخانه، رستوران <hr> معانی دیگر : خرابات

معنی : میخانه، رستوران معانی دیگر : خرابات

tavern

<hr> میخانه چی، صاحب میخانه، میخانه دار، می فروش

میخانه چی، صاحب میخانه، میخانه دار، می فروش

taverner

tavor

<hr> معنی : تیله، مهره بازی، تیله بازی کردن، زاغ زدن، دباغی کردن <hr> معانی دیگر : (برای تیله بازی) تیله، مهره، تیماج گری کردن، زاه زدن به پوست، سفت کردن

معنی : تیله، مهره بازی، تیله بازی کردن، زاغ زدن، دباغی کردن معانی دیگر : (برای تیله بازی) تیله، مهره، تیماج گری کردن، زاه زدن به پوست، سفت کردن

tawdriness

<hr> معنی : زرق و برق دار، جلف <hr> معانی دیگر : (ارزان قیمت و بدساخت و دارای زرق و برق) جلف، پر زلم زیمبو، پرزرق و برق، مبتذل، مزخرف

معنی : زرق و برق دار، جلف معانی دیگر : (ارزان قیمت و بدساخت و دارای زرق و برق) جلف، پر زلم زیمبو، پرزرق و برق، مبتذل، مزخرف

tawdry

tawniness

<hr> معنی : تیره، سبزه، گندم گون، سبزه رو، اسمر، زرد مایل بقهوهای <hr> معانی دیگر : (رنگ) زرد مایل به قهوه ای، برنزه

معنی : تیره، سبزه، گندم گون، سبزه رو، اسمر، زرد مایل بقهوهای معانی دیگر : (رنگ) زرد مایل به قهوه ای، برنزه

tawny

tawny owl

<hr> (چرمی که سر آن را نوار نوار کرده اند و به عنوان شلاق به کار می رود) تازیانه

(چرمی که سر آن را نوار نوار کرده اند و به عنوان شلاق به کار می رود) تازیانه

tawse

<hr> معنی : خراج، تحمیل، مالیات، باج، تقاضای سنگین، مالیاتبستن، مالیات گرفتن از <hr> معانی دیگر : ساو، بنچه، عوارض، بار، زحمت، سربار، فشار، مالیات بستن یا مقرر کردن یا وضع کردن، مالیات کسر کردن، تحمیل کردن، سربار کردن، سنگین بار کردن، گرانبار کردن، به ستوه آوردن، تهمت زدن، متهم کردن، (در اصل) ارزیابی کردن، قیمت گذاری کردن، ملامت، سخت گیری، فشاراوردن بر

معنی : خراج، تحمیل، مالیات، باج، تقاضای سنگین، مالیاتبستن، مالیات گرفتن از معانی دیگر : ساو، بنچه، عوارض، بار، زحمت، سربار، فشار، مالیات بستن یا مقرر کردن یا وضع کردن، مالیات کسر کردن، تحمیل کردن، سربار کردن، سنگین بار کردن، گرانبار کردن، به ستوه آوردن، تهمت زدن، متهم کردن، (در اصل) ارزیابی کردن، قی

tax at source

tax attributes

tax avoidance

tax base

tax brackets

tax brackets updating

tax break

tax burden

tax ceiling

tax collecting

tax collector

tax consultant

<hr> (امریکا) مبلغ معاف از مالیات، اعتبار مالیاتی

(امریکا) مبلغ معاف از مالیات، اعتبار مالیاتی

واژه های حرف "t" - انگلیسی به انگلیسی