جملات نمونه

<hr> معنی : شراب خواری، عیاشی، خوش گذرانی <hr> معانی دیگر : زیاده روی در خوردن و نوشیدن، نوش و نیش، میگساری و عیاشی کردن، (در هر کاری) زیاده روی، عنان گسیختگی، ولخرجی، (عامیانه)، spree : عیاشی

معنی : شراب خواری، عیاشی، خوش گذرانی معانی دیگر : زیاده روی در خوردن و نوشیدن، نوش و نیش، میگساری و عیاشی کردن، (در هر کاری) زیاده روی، عنان گسیختگی، ولخرجی، (عامیانه)، spree : عیاشی

binge

<hr> معنی : یکنوع بازی شبیه لوتو <hr> معانی دیگر : (نوعی بازی قمار) لوتو، بینگو

معنی : یکنوع بازی شبیه لوتو معانی دیگر : (نوعی بازی قمار) لوتو، بینگو

bingo

<hr> معنی : دوربین دو چشمی، دارای دو چشم <hr> معانی دیگر : برای هر دو چشم در آن واحد، دو چشمی

معنی : دوربین دو چشمی، دارای دو چشم معانی دیگر : برای هر دو چشم در آن واحد، دو چشمی

binocular

binocular microscope

binocular vision

binoculars

<hr> معنی : دو جملهای، دوجمله ای <hr> معانی دیگر : (جمله ی ریاضی شامل دو ردیف عدد که با نشان + یا - به هم وصل شده باشند) دوبندی، دوجمله ای در جبر و مقابله

معنی : دو جملهای، دوجمله ای معانی دیگر : (جمله ی ریاضی شامل دو ردیف عدد که با نشان + یا - به هم وصل شده باشند) دوبندی، دوجمله ای در جبر و مقابله

binomial

<hr> (دارای قابلیت کنش و واکنش با بافت زنده یا سازواره ی زنده) زیست کنش ور

(دارای قابلیت کنش و واکنش با بافت زنده یا سازواره ی زنده) زیست کنش ور

bioactive

<hr> (روش تعیین قدرت دارو یا مواد دیگر از طریق سنجش اثر آن بر نمونه ی آزمایشی) زیست آزمون، عیار سنجی زیستی

(روش تعیین قدرت دارو یا مواد دیگر از طریق سنجش اثر آن بر نمونه ی آزمایشی) زیست آزمون، عیار سنجی زیستی

bioassay

<hr> (میزان سرعت ورود دارو به دستگاه گردش خون و بافت ها یا اندام) دسترسی زیستی، زیست بودش

(میزان سرعت ورود دارو به دستگاه گردش خون و بافت ها یا اندام) دسترسی زیستی، زیست بودش

bioavailability

<hr> مربوط به شیمی حیاتی یا زیست شیمی

مربوط به شیمی حیاتی یا زیست شیمی

biochemical

biochemically

<hr> معنی : متخصص شیمی حیاتی والی، ویژهگر زیست شیمی <hr> معانی دیگر : متخصص شیمی حیاتی والی، ویژه گر زیست شیمی

معنی : متخصص شیمی حیاتی والی، ویژهگر زیست شیمی معانی دیگر : متخصص شیمی حیاتی والی، ویژه گر زیست شیمی

biochemist

<hr> معنی : زیست شیمی <hr> معانی دیگر : (دانشی که با فرایندهای شیمیایی زیست در گیاهان و جانداران سر و کار دارد) زیست شیمی، بیوشیمی

معنی : زیست شیمی معانی دیگر : (دانشی که با فرایندهای شیمیایی زیست در گیاهان و جانداران سر و کار دارد) زیست شیمی، بیوشیمی

biochemistry

<hr> کامپیوتر : تلاش صنعت کامپیوتر براى تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها

کامپیوتر : تلاش صنعت کامپیوتر براى تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها

biochip

<hr> معنی : زیست کش <hr> معانی دیگر : (ماده ی شیمیایی زهرین که قادر به کشتن سازواره ها است) زیست کش، زیواکش

معنی : زیست کش معانی دیگر : (ماده ی شیمیایی زهرین که قادر به کشتن سازواره ها است) زیست کش، زیواکش

biocide

<hr> (فرایند تولید سوخت از فضولات حاوی مواد عالی توسط ریز سازواره) تبدیل زیستی

(فرایند تولید سوخت از فضولات حاوی مواد عالی توسط ریز سازواره) تبدیل زیستی

bioconversion

<hr> (در مورد کالا و فضولات و غیره) تلاشی پذیر توسط عمل میکروبی، زیست فروپاش

(در مورد کالا و فضولات و غیره) تلاشی پذیر توسط عمل میکروبی، زیست فروپاش

biodegradable

<hr> (تنوع گیاهان و جانداران ناحیه یا محیط بخصوصی) زیست چند گونی، گوناگونی زیستی

(تنوع گیاهان و جانداران ناحیه یا محیط بخصوصی) زیست چند گونی، گوناگونی زیستی

biodiversity

biodynamics

bioelectricity

<hr> (دانش مربوط به تبدیل مواد غذایی و نور آفتاب و غیره به کارمایه ی مفید توسط گیاهان و جانوران) زیست کارمایه شناسی

(دانش مربوط به تبدیل مواد غذایی و نور آفتاب و غیره به کارمایه ی مفید توسط گیاهان و جانوران) زیست کارمایه شناسی

bioenergetics

<hr> (دانش به کار گیری روش های مهندسی و تکنولوژی برای حل مسائل پزشکی و زیست شناسی) مهندسی زیست شناسی، زیست مهندسی

(دانش به کار گیری روش های مهندسی و تکنولوژی برای حل مسائل پزشکی و زیست شناسی) مهندسی زیست شناسی، زیست مهندسی

bioengineering

<hr> (بررسی مسایل فلسفی و اخلاقی ناشی از پیشرفت های پزشکی و علمی) علم الاخلاق زیست شناسی، زیست کردار شناسی

(بررسی مسایل فلسفی و اخلاقی ناشی از پیشرفت های پزشکی و علمی) علم الاخلاق زیست شناسی، زیست کردار شناسی

bioethics

<hr> (روش کنترل حالات روحی و عاطفی مثل دلواپسی و افسردگی از طریق تعدیل اعمال غیرارادی مثل فشار خون و تپش قلب به کمک ابزار الکترونیکی) زی پس داد، پس خوراند زیستی، زیست پسخوراند، بازخورد زیستی

(روش کنترل حالات روحی و عاطفی مثل دلواپسی و افسردگی از طریق تعدیل اعمال غیرارادی مثل فشار خون و تپش قلب به کمک ابزار الکترونیکی) زی پس داد، پس خوراند زیستی، زیست پسخوراند، بازخورد زیستی

biofeedback

biofuel

<hr> (گاز قابل مصرف به عنوان سوخت که از تخمیر فضولات حاوی مواد آلی به دست می آید) بیوگاز، زیست گاز

(گاز قابل مصرف به عنوان سوخت که از تخمیر فضولات حاوی مواد آلی به دست می آید) بیوگاز، زیست گاز

biogas

<hr> معنی : پیدایش حیات، زیست زاد، تکامل حیات، سیر تکامل زندگی <hr> معانی دیگر : (این اصل: سازواره های زنده فقط از دیگر سازواره های زنده که مشابه با آنها هستند ناشی می شوند) زیست زایی

معنی : پیدایش حیات، زیست زاد، تکامل حیات، سیر تکامل زندگی معانی دیگر : (این اصل: سازواره های زنده فقط از دیگر سازواره های زنده که مشابه با آنها هستند ناشی می شوند) زیست زایی

biogenesis

<hr> معنی : زیست زادی <hr> معانی دیگر : مربوط بمنشاء پیدایش موجودات زنده

معنی : زیست زادی معانی دیگر : مربوط بمنشاء پیدایش موجودات زنده

biogenetic

<hr> (دارای اهمیت حیاتی برای سلول های زنده - تولید شده توسط سلول های زنده) زیست زا، محصول فعالیت موجودات زنده، موجد موجود زنده

(دارای اهمیت حیاتی برای سلول های زنده - تولید شده توسط سلول های زنده) زیست زا، محصول فعالیت موجودات زنده، موجد موجود زنده

biogenic

<hr> (فرایند تبدیل نیتروژن و کربن و سایر عناصر غیر آلی یک ناحیه به مواد آلی) چرخه ی زیست گیاه شناسی

(فرایند تبدیل نیتروژن و کربن و سایر عناصر غیر آلی یک ناحیه به مواد آلی) چرخه ی زیست گیاه شناسی

biogeochemical cycle

<hr> معنی : زیست جغرافیایی، مربوط به جغرافیای حیاتی <hr> معانی دیگر : زیست جغرافیایی، مربوط به جغرافیای حیاتی

معنی : زیست جغرافیایی، مربوط به جغرافیای حیاتی معانی دیگر : زیست جغرافیایی، مربوط به جغرافیای حیاتی

biogeographic

<hr> معنی : زیست جغرافی، جغرافیای حیاتی <hr> معانی دیگر : (بخشی از زیست شناسی که با توزیع و گسترش جغرافیایی گیاهان و جانداران سر و کار دارد) زیست جغرافی، زیست گیتا شناسی، رشته ای از زیست شناسی که درباره طرز انتشار و پخش حیوانات و نباتات بحکمیکند

معنی : زیست جغرافی، جغرافیای حیاتی معانی دیگر : (بخشی از زیست شناسی که با توزیع و گسترش جغرافیایی گیاهان و جانداران سر و کار دارد) زیست جغرافی، زیست گیتا شناسی، رشته ای از زیست شناسی که درباره طرز انتشار و پخش حیوانات و نباتات بحکمیکند

biogeography

<hr> معنی : شرح حال نویس، تذکره نویس، زندگینامه نگار <hr> معانی دیگر : زندگینامه نویس، زیست نامه نگار

معنی : شرح حال نویس، تذکره نویس، زندگینامه نگار معانی دیگر : زندگینامه نویس، زیست نامه نگار

biographer

<hr> معنی : زیستنامهای، وابسته بشرح زندگی <hr> معانی دیگر : زیستنامه ای، وابسته بشرح زندگی

معنی : زیستنامهای، وابسته بشرح زندگی معانی دیگر : زیستنامه ای، وابسته بشرح زندگی

biographic

<hr> معنی : زیستنامهای، وابسته بشرح زندگی <hr> معانی دیگر : وابسته به زندگی نامه، مربوط به شرح زندگی (biographic هم می گویند)

معنی : زیستنامهای، وابسته بشرح زندگی معانی دیگر : وابسته به زندگی نامه، مربوط به شرح زندگی (biographic هم می گویند)

biographical

<hr> معنی : بیوگرافی، زندگینامه، تذکره، زیستنامه، سیرت، تاریخچه زندگی <hr> معانی دیگر : سرگذشت یک نفر، شرح حال

معنی : بیوگرافی، زندگینامه، تذکره، زیستنامه، سیرت، تاریخچه زندگی معانی دیگر : سرگذشت یک نفر، شرح حال

biography

<hr> (تهدید یا خطری که در اثر تجربیات زیست شناسی متوجه سلامتی و عمر می شود) وابسته به این خطر، زیست آسیب

(تهدید یا خطری که در اثر تجربیات زیست شناسی متوجه سلامتی و عمر می شود) وابسته به این خطر، زیست آسیب

biohazard

<hr> معنی : زیستی، معرفت الحیات <hr> معانی دیگر : وابسته بعلم حیات یا زندگی شناسی، زیست شناسی، بدست امده از زیست شناسی عملی، ماده دارویی وحیاتی

معنی : زیستی، معرفت الحیات معانی دیگر : وابسته بعلم حیات یا زندگی شناسی، زیست شناسی، بدست امده از زیست شناسی عملی، ماده دارویی وحیاتی

biologic

<hr> معنی : زیستی، معرفت الحیات، بدست آمده از تسیزشناسی عملی <hr> معانی دیگر : وابسته به زیست شناسی، زیست شناختی، وابسته به گیاهان و جانداران، وابسته به نهاد هرچیز جاندار

معنی : زیستی، معرفت الحیات، بدست آمده از تسیزشناسی عملی معانی دیگر : وابسته به زیست شناسی، زیست شناختی، وابسته به گیاهان و جانداران، وابسته به نهاد هرچیز جاندار

biological

<hr> (انواع ادوار طبیعی در موجودات که با جزر و مد و حرارت و ماه و خورشید و غیره رابطه دارد) ساعت زیستی، زیست گشت، زیست آهنگ

(انواع ادوار طبیعی در موجودات که با جزر و مد و حرارت و ماه و خورشید و غیره رابطه دارد) ساعت زیستی، زیست گشت، زیست آهنگ

biological clock

<hr> جنگ میکروبی، جنگ بیولوژیکی

جنگ میکروبی، جنگ بیولوژیکی

biological warfare

biologically

<hr> معنی : زیست شناس، عالم علم الحیات <hr> معانی دیگر : زیست شناس، عالم علم الحیات

معنی : زیست شناس، عالم علم الحیات معانی دیگر : زیست شناس، عالم علم الحیات

biologist

<hr> معنی : زیست شناسی، علم الحیات، زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه <hr> معانی دیگر : زیست شناسی، علم الحیات، زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه

معنی : زیست شناسی، علم الحیات، زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه معانی دیگر : زیست شناسی، علم الحیات، زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه

biology

<hr> معنی : شب تابی، زیست تابی، فسفر افکنی <hr> معانی دیگر : تولید نور توسط موجودات زنده (مانند کرم شب تاب)، (نور تولید شده از این راه) زیست نور، شب تابی مثل کرمها

معنی : شب تابی، زیست تابی، فسفر افکنی معانی دیگر : تولید نور توسط موجودات زنده (مانند کرم شب تاب)، (نور تولید شده از این راه) زیست نور، شب تابی مثل کرمها

bioluminescence

bioluminescent

<hr> (توده و شمار سازواره های زنده در جا یا ناحیه ی بخصوصی) زیست توده، زی توده

(توده و شمار سازواره های زنده در جا یا ناحیه ی بخصوصی) زیست توده، زی توده

واژه های حرف "b" - جملات نمونه