جملات نمونه

<hr> (با فعل مفرد) اقتصاد خرد، اقتصاد ذره ای، ریزمانبد (در برابر: اقتصاد کلان یا کلان مانبد macroeconomics)

(با فعل مفرد) اقتصاد خرد، اقتصاد ذره ای، ریزمانبد (در برابر: اقتصاد کلان یا کلان مانبد macroeconomics)

microeconomics

<hr> معنی : ریز الکترونیک <hr> معانی دیگر : (با فعل مفرد) ریز الکترونیک

معنی : ریز الکترونیک معانی دیگر : (با فعل مفرد) ریز الکترونیک

microelectronics

<hr> (زیست شناسی) خرد فرگشت، ریزفرگشت

(زیست شناسی) خرد فرگشت، ریزفرگشت

microevolution

<hr> معنی : میکرو فیش، ریز فیش <hr> معانی دیگر : (یک صفحه ی کوچک میکروفیلم، که روی آن می توان چند صفحه ی چاپی و غیره را ضبط کرد) میکروفیش، ریز برگه

معنی : میکرو فیش، ریز فیش معانی دیگر : (یک صفحه ی کوچک میکروفیلم، که روی آن می توان چند صفحه ی چاپی و غیره را ضبط کرد) میکروفیش، ریز برگه

microfiche

<hr> معنی : میکرو فیلم، ریز فیلم <hr> معانی دیگر : (فیلم کوچکی که متون چاپی و غیره را روی آن به صورت بسیار ریز ضبط می کنند) ریز فیلم، به صورت میکروفیلم درآوردن

معنی : میکرو فیلم، ریز فیلم معانی دیگر : (فیلم کوچکی که متون چاپی و غیره را روی آن به صورت بسیار ریز ضبط می کنند) ریز فیلم، به صورت میکروفیلم درآوردن

microfilm

<hr> (واژه ی کلی برای میکروفیش یا میکروفیلم یا هر متن یا عکس کوچک شده) ریز دیس، میکروفرم، ریز ورقه

(واژه ی کلی برای میکروفیش یا میکروفیلم یا هر متن یا عکس کوچک شده) ریز دیس، میکروفرم، ریز ورقه

microform

microglia

<hr> معنی : یک میلیونیم گرم <hr> معانی دیگر : یک میلیونیوم گرم، میکروگرم

معنی : یک میلیونیم گرم معانی دیگر : یک میلیونیوم گرم، میکروگرم

microgram

<hr> (دستگاه نگارش شکل ها و حروف بسیار ریز) ریزنگار، (تصویر یا هر چیزی که زیر میکروسکوپ دیده شود) ریز فرتور، ریزشکل، الت ریز نویسی، ریزنگار

(دستگاه نگارش شکل ها و حروف بسیار ریز) ریزنگار، (تصویر یا هر چیزی که زیر میکروسکوپ دیده شود) ریز فرتور، ریزشکل، الت ریز نویسی، ریزنگار

micrograph

<hr> معنی : ریزنگاری <hr> معانی دیگر : (شرح و تصویر و بررسی چیزهای میکروسکوپی) ریزفرتور نگاری، ریز زیوه نگاری

معنی : ریزنگاری معانی دیگر : (شرح و تصویر و بررسی چیزهای میکروسکوپی) ریزفرتور نگاری، ریز زیوه نگاری

micrography

microliter

<hr> معنی : میکرومتر، ریز سنج، ریز پیما، خردسنج، ذره سنج <hr> معانی دیگر : (اسباب اندازه گیری فواصل و زوایا و قطرهای بسیار کوچک) ریز سنج، رجوع شود به: micron

معنی : میکرومتر، ریز سنج، ریز پیما، خردسنج، ذره سنج معانی دیگر : (اسباب اندازه گیری فواصل و زوایا و قطرهای بسیار کوچک) ریز سنج، رجوع شود به: micron

micrometer

<hr> وابسته به یا دارای اجزای بسیار ریز الکترونیکی، ریز مینیاتوری

وابسته به یا دارای اجزای بسیار ریز الکترونیکی، ریز مینیاتوری

microminiature

<hr> معنی : ریز سازی <hr> معانی دیگر : ریز سازی

معنی : ریز سازی معانی دیگر : ریز سازی

microminiaturization

<hr> معنی : میکرون، میلیونیم متر <hr> معانی دیگر : (سنجه ی درازا برابر با یک هزارم میلی متر یا یک میلیونیم متر) میکرون

معنی : میکرون، میلیونیم متر معانی دیگر : (سنجه ی درازا برابر با یک هزارم میلی متر یا یک میلیونیم متر) میکرون

micron

<hr> (یکی از سه بخشی که جزیره های اقیانوس آرام به آن تقسیم شده اند) میکرونزی (در خاور فیلیپین و شمال استوا)

(یکی از سه بخشی که جزیره های اقیانوس آرام به آن تقسیم شده اند) میکرونزی (در خاور فیلیپین و شمال استوا)

micronesia

<hr> (انواع عناصر شیمیایی مانند آهن که به مقدار بسیار کم برای رشد سازواره مورد نیاز هستند) ریز خوراک، خرد خوراک، ترکیبات اصلی ومغذی که بمقدار خیلی کمی برای زندگی لازمست مثل ویتامین ها

(انواع عناصر شیمیایی مانند آهن که به مقدار بسیار کم برای رشد سازواره مورد نیاز هستند) ریز خوراک، خرد خوراک، ترکیبات اصلی ومغذی که بمقدار خیلی کمی برای زندگی لازمست مثل ویتامین ها

micronutrient

<hr> معنی : جانوران کوچک و میکروسکپی، ریزجاندار <hr> معانی دیگر : ریز سازواره (مانند ترکیزه ها و ویروس ها و تک یاخته ها)، ریز زیوی، ریز اندامگان، میکرب، باکتری

معنی : جانوران کوچک و میکروسکپی، ریزجاندار معانی دیگر : ریز سازواره (مانند ترکیزه ها و ویروس ها و تک یاخته ها)، ریز زیوی، ریز اندامگان، میکرب، باکتری

microorganism

<hr> معنی : بلند گو، میکروفن <hr> معانی دیگر : صدابر، بابلند گو صحبت کردن

معنی : بلند گو، میکروفن معانی دیگر : صدابر، بابلند گو صحبت کردن

microphone

<hr> ریز فرتور (عکس بسیار ریزی که برای رویت باید آن را بزرگ کرد)، رجوع شود به: photomicrograph، ریز عکس، عکس ذره بینی از اجسام خیلی ریز

ریز فرتور (عکس بسیار ریزی که برای رویت باید آن را بزرگ کرد)، رجوع شود به: photomicrograph، ریز عکس، عکس ذره بینی از اجسام خیلی ریز

microphotograph

<hr> معنی : ریز پردازنده <hr> معانی دیگر : (کامپیوتر) ریز پردازنده، ریزپردازگر

معنی : ریز پردازنده معانی دیگر : (کامپیوتر) ریز پردازنده، ریزپردازگر

microprocessor

<hr> معنی : ذره بین، میکروسکپ، ریزبین <hr> معانی دیگر : میکروسکوپ

معنی : ذره بین، میکروسکپ، ریزبین معانی دیگر : میکروسکوپ

microscope

<hr> معنی : ذره بینی، وابسته به میکروسکپ، بسیار کوچک <hr> معانی دیگر : وابسته به میکروسکوپ، میکروسکوپی، ریزبینی، ریزبینانه، بسیار ریز، دقیق، تیزبین، موشکاف، خرده بین (microscopical هم می گویند)

معنی : ذره بینی، وابسته به میکروسکپ، بسیار کوچک معانی دیگر : وابسته به میکروسکوپ، میکروسکوپی، ریزبینی، ریزبینانه، بسیار ریز، دقیق، تیزبین، موشکاف، خرده بین (microscopical هم می گویند)

microscopic

<hr> ریز، وابسته به ریزبین

microscopical

microscopically

<hr> معنی : ذره بینی، ریز بینی <hr> معانی دیگر : بررسی با میکروسکوپ، ریزبین سنجی

معنی : ذره بینی، ریز بینی معانی دیگر : بررسی با میکروسکوپ، ریزبین سنجی

microscopy

<hr> معنی : میکرو ثانیه، میلیونیم ثانیه، یک میلیونیم ثانیه <hr> معانی دیگر : یک میلیونیم ثانیه

معنی : میکرو ثانیه، میلیونیم ثانیه، یک میلیونیم ثانیه معانی دیگر : یک میلیونیم ثانیه

microsecond

<hr> شرکت نرم افزاری خالق windows که موسس آن gates bill می باشد

شرکت نرم افزاری خالق windows که موسس آن gates bill می باشد

microsoft

microsome

<hr> معنی : هاگ ریز، تخم میکروب ریز، خردهاگ <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) ریز هاگ

معنی : هاگ ریز، تخم میکروب ریز، خردهاگ معانی دیگر : (گیاه شناسی) ریز هاگ

microspore

<hr> (ساختمان فلز یا آلیاژ که زیر میکروسکوپ دیده می شود) ریز ساختار، ساختمان میکروسکپی اشیاء یا بافت ها

(ساختمان فلز یا آلیاژ که زیر میکروسکوپ دیده می شود) ریز ساختار، ساختمان میکروسکپی اشیاء یا بافت ها

microstructure

<hr> (جراحی که با لیزر یا میکروسکوپ و ابزار بسیار کوچک جراحی انجام شود) ریز برمان، ریز جراحی، جراحی میکروسکپی

(جراحی که با لیزر یا میکروسکوپ و ابزار بسیار کوچک جراحی انجام شود) ریز برمان، ریز جراحی، جراحی میکروسکپی

microsurgery

microswitch

microsystem

<hr> (انواع ابزارهای دقیقی که برای برش لایه ی باریک بافت و غیره به منظور بررسی میکروسکوپی به کار می روند) ریز بر

(انواع ابزارهای دقیقی که برای برش لایه ی باریک بافت و غیره به منظور بررسی میکروسکوپی به کار می روند) ریز بر

microtome

microtubule

<hr> الکترونیک : میکروولت

microvolt

<hr> معنی : میکرو ویو، کهموج، موج خیلی کوچک الکترومغناطیسی، ریز موج <hr> معانی دیگر : (خوراک پز) مایکروویو، خوراک پز کهموجی، تندپز، با خوراک پز کهموجی پختن، (خوراک را) در مایکروویو پختن، کهموج (میان 300 تا 300000 مگاهرتز)

معنی : میکرو ویو، کهموج، موج خیلی کوچک الکترومغناطیسی، ریز موج معانی دیگر : (خوراک پز) مایکروویو، خوراک پز کهموجی، تندپز، با خوراک پز کهموجی پختن، (خوراک را) در مایکروویو پختن، کهموج (میان 300 تا 300000 مگاهرتز)

microwave

microwave oven

<hr> عمل شاشیدن، زهراب، عمل پیشاب کردن

عمل شاشیدن، زهراب، عمل پیشاب کردن

micturition

<hr> معنی : نیمه، میانی، وسطی، همراه با، با <hr> معانی دیگر : مخفف: middle، پیشوند: میان، وسط، میانی midbrain یا [mid-june]، میانه، (شعر قدیم) رجوع شود به: mid) amid' هم می نوشتند)

معنی : نیمه، میانی، وسطی، همراه با، با معانی دیگر : مخفف: middle، پیشوند: میان، وسط، میانی midbrain یا [mid-june]، میانه، (شعر قدیم) رجوع شود به: mid) amid' هم می نوشتند)

mid-atlantic

mid-size or midsize

midafternoon

<hr> میان هوا و زمین، در هوا، در هوا the midair collision of two missiles برخورد دو موشک در هوا the midair refueling of airplanes سوخت گیری هواپیماها در هوا، میان یا طبقه هوا

میان هوا و زمین، در هوا، در هوا the midair collision of two missiles برخورد دو موشک در هوا the midair refueling of airplanes سوخت گیری هواپیماها در هوا، میان یا طبقه هوا

midair

<hr> (اسطوره ی یونان) میداس (که به هر چه دست می زد طلا می شد)

(اسطوره ی یونان) میداس (که به هر چه دست می زد طلا می شد)

midas

midas touch

<hr> (رویان شناسی) میان مغز، مغز سوم، مغز سوم رجوع شود به: mesencephalon، پل دماه، پل م

(رویان شناسی) میان مغز، مغز سوم، مغز سوم رجوع شود به: mesencephalon، پل دماه، پل م

واژه های حرف "m" - جملات نمونه