انگلیسی به فارسی

live body

live box

live center

<hr> (خاطره ی شکست یا شرم یا فاجعه و غیره را) منکوب کردن و به زندگی ادامه دادن، باخاطرات زنده ماندن

(خاطره ی شکست یا شرم یا فاجعه و غیره را) منکوب کردن و به زندگی ادامه دادن، باخاطرات زنده ماندن

live down

<hr> رجوع شود به: sedum، زندگی ابدی، ابرون گس، ابرون ریشه دار

رجوع شود به: sedum، زندگی ابدی، ابرون گس، ابرون ریشه دار

live forever

<hr> 1- عیش و عشرت کردن، در رفاه و تجمل زیستن 2- خوش بودن

1- عیش و عشرت کردن، در رفاه و تجمل زیستن 2- خوش بودن

live it up

<hr> (مهندسی) وزن زنده (در برابر: وزن مرده dead load) (مثلا وزن پل وزن مرده ی آن است و وزن اتومبیل های روی آن وزن زنده ی آن است)

(مهندسی) وزن زنده (در برابر: وزن مرده dead load) (مثلا وزن پل وزن مرده ی آن است و وزن اتومبیل های روی آن وزن زنده ی آن است)

live load

<hr> (گیاه شناسی) بلوط ویرجینیا (انواع بلوط های آمریکایی به ویژه quercus virginiana و quercus agrifolia)، بلوط ویرجینیا

(گیاه شناسی) بلوط ویرجینیا (انواع بلوط های آمریکایی به ویژه quercus virginiana و quercus agrifolia)، بلوط ویرجینیا

live oak

live off

live on

<hr> تا آخر (چیزی) دوام آوردن، تا پایان چیزی زنده بودن

تا آخر (چیزی) دوام آوردن، تا پایان چیزی زنده بودن

live out

live over

<hr> (مکانیک) بخار زنده (بخار فشرده که از دیگ بخار خارج شده و موتور را به حرکت در می آورد - در برابر: بخار مرده یا exhaust steam یعنی بخار گسترده و بی نیرویی که از موتور خارج می شود)

(مکانیک) بخار زنده (بخار فشرده که از دیگ بخار خارج شده و موتور را به حرکت در می آورد - در برابر: بخار مرده یا exhaust steam یعنی بخار گسترده و بی نیرویی که از موتور خارج می شود)

live steam

live stock

live through

live up

<hr> طبق انتظار (یا شهرت یا آرمان خود) زندگی کردن، اجرا کردن، عمل کردن به، جنب و جوشی پیدا کردن، روحی پیدا کردن

طبق انتظار (یا شهرت یا آرمان خود) زندگی کردن، اجرا کردن، عمل کردن به، جنب و جوشی پیدا کردن، روحی پیدا کردن

live up to

<hr> سیم برق دار، سیم زنده

live wire

<hr> 1- با کسی زندگی کردن، در خانه ی کسی زندگی کردن، هم خانه بودن 2- هم خوابگی کردن با 3- تحمل کردن، ساختن با، تاب آوردن

1- با کسی زندگی کردن، در خانه ی کسی زندگی کردن، هم خانه بودن 2- هم خوابگی کردن با 3- تحمل کردن، ساختن با، تاب آوردن

live with

live-and-die

live-bearer

live-bearing

live-forever

live-in

<hr> معنی : قابل معاشرت، قابل زندگی، قابل زیستن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: livable، livable قابل زیستن

معنی : قابل معاشرت، قابل زندگی، قابل زیستن معانی دیگر : رجوع شود به: livable، livable قابل زیستن

liveable

liveableness

livebearer

liveborn

liveborn infant

livelier

livelihead

<hr> معنی : وسیله معاش، معیشت، معاش، اعاشه <hr> معانی دیگر : گذران، وسیله ی امرار معاش

معنی : وسیله معاش، معیشت، معاش، اعاشه معانی دیگر : گذران، وسیله ی امرار معاش

livelihood

livelihoods

<hr> معنی : سر زندگی <hr> معانی دیگر : روح، چابکی، فعالیت، زنده دلی، روشنی

معنی : سر زندگی معانی دیگر : روح، چابکی، فعالیت، زنده دلی، روشنی

liveliness

<hr> معنی : پایدار، همه، تمامی <hr> معانی دیگر : دراز، طولانی، تمام، طولانی وخسته کننده

معنی : پایدار، همه، تمامی معانی دیگر : دراز، طولانی، تمام، طولانی وخسته کننده

livelong

<hr> معنی : با روح، زنده، سرزنده، سبک، جالب توجه، با سرور وشعف، از روی نشاط <hr> معانی دیگر : پرجوش و خروش، پرتلاش، فعال، پرکنش، با سرزندگی، شنگول، ملنگ، شوخ، شاداب، سبکدل، هیجان انگیز، پرهیجان، داغ، شورانگیز، شادی انگیز، خوشحال کننده، دلگشا، (رقص و غیره) تند و شاد، (باد یا نسیم و غیره) تند، پر زور، (رنگ) تند، (گوی و توپ و غیره) جهنده، جهشمند، جهمند

معنی : با روح، زنده، سرزنده، سبک، جالب توجه، با سرور وشعف، از روی نشاط معانی دیگر : پرجوش و خروش، پرتلاش، فعال، پرکنش، با سرزندگی، شنگول، ملنگ، شوخ، شاداب، سبکدل، هیجان انگیز، پرهیجان، داغ، شورانگیز، شادی انگیز، خوشحال کننده، دلگشا، (رقص و غیره) تند و شاد، (باد یا نسیم و غیره) تند، پر زور، (رنگ) تند

lively

<hr> معنی : زنده شدن، چابک شدن، با روح شدن <hr> معانی دیگر : (بیشتر با: up) شاد کردن یا شدن، شادی بخش کردن یا شدن، نشاط بخشیدن

معنی : زنده شدن، چابک شدن، با روح شدن معانی دیگر : (بیشتر با: up) شاد کردن یا شدن، شادی بخش کردن یا شدن، نشاط بخشیدن

liven

liven up

livener

liveners

liveness

livenesses

livening

livens

<hr> معنی : کبد، جگر، جگر سیاه، زندگی کننده <hr> معانی دیگر : (قصابی) جگر، (کالبد شناسی) کبد، (رنگ) جگری، قرمز جگری، کسی که به طرز بخصوصی زندگی می کند، مر­ کبد، ناخوشی جگر

معنی : کبد، جگر، جگر سیاه، زندگی کننده معانی دیگر : (قصابی) جگر، (کالبد شناسی) کبد، (رنگ) جگری، قرمز جگری، کسی که به طرز بخصوصی زندگی می کند، مر­ کبد، ناخوشی جگر

واژه های حرف "l" - انگلیسی به فارسی