unmanned aircraft

unmanned aircraft system

unmanned substation

unmanned underwater vehicle

unmappd

unmapped

<hr> معنی : بی نشان <hr> معانی دیگر : بی نشان

معنی : بی نشان معانی دیگر : بی نشان

unmarked

unmarrid man

<hr> معنی : عزب <hr> معانی دیگر : غیر متاهل، عروسی نکرده

معنی : عزب معانی دیگر : غیر متاهل، عروسی نکرده

unmarried

unmarshalling

<hr> معنی : چیزی را اشکار کردن، نقاب برداشتن از <hr> معانی دیگر : (ماهیت چیزی را) آشکار کردن، نشان دادن، پرده برداری کردن، لو دادن، افشاگری کردن، نقاب از چهره برداشتن، رخپوش (را) کنار زدن

معنی : چیزی را اشکار کردن، نقاب برداشتن از معانی دیگر : (ماهیت چیزی را) آشکار کردن، نشان دادن، پرده برداری کردن، لو دادن، افشاگری کردن، نقاب از چهره برداشتن، رخپوش (را) کنار زدن

unmask

<hr> معنی : بی همتا، بی تا <hr> معانی دیگر : بی همتا، بی تا

معنی : بی همتا، بی تا معانی دیگر : بی همتا، بی تا

unmatched

unmatched love

unmeasurable

unmediated

unmedicated

unmemorable

<hr> معنی : نگفتنی، غیر قابل تذکر، غیر قابل گوشزد <hr> معانی دیگر : ذکر نکردی، برزبان نیاوردنی

معنی : نگفتنی، غیر قابل تذکر، غیر قابل گوشزد معانی دیگر : ذکر نکردی، برزبان نیاوردنی

unmentionable

<hr> معنی : نامهربان <hr> معانی دیگر : unmerciful بی رحم، جبار، ستمکار

معنی : نامهربان معانی دیگر : unmerciful بی رحم، جبار، ستمکار

unmercifully

unmerited

unmet

unmethodically

unmilled

unmingled

unmissable

<hr> معنی : بی تردید، خالی از اشتباه و سوء تفاهم <hr> معانی دیگر : غیر قابل اشتباه، غیر قابل تردید، حتمی، بی چون و چرا، اشتباه نشدنی، محرز

معنی : بی تردید، خالی از اشتباه و سوء تفاهم معانی دیگر : غیر قابل اشتباه، غیر قابل تردید، حتمی، بی چون و چرا، اشتباه نشدنی، محرز

unmistakable

unmistakable smell

unmistakably

unmistakeble

<hr> معنی : کامل، کاسته نشده، تخفیف نیافته <hr> معانی دیگر : بی امان، شدید، سخت، مطلق، بی قید و شرط، صرف، تمام عیار

معنی : کامل، کاسته نشده، تخفیف نیافته معانی دیگر : بی امان، شدید، سخت، مطلق، بی قید و شرط، صرف، تمام عیار

واژه های حرف "u" - پیشنهاد کاربران