<hr> (ایتالیایی) عکاسان، عکس برداران (به ویژه آنان که فضولانه از اشخاص مشهور عکس می گیرند و به روزنامه ها می فروشند)

(ایتالیایی) عکاسان، عکس برداران (به ویژه آنان که فضولانه از اشخاص مشهور عکس می گیرند و به روزنامه ها می فروشند)

paparazzi

<hr> معنی : شیطان <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، خربزه درختی، پاپائو (asimina triloba از خانواده ی custard-apple - بومی ایالات متحده)، درخت پاپااو یا درخت نخل امریکای جنوبی

معنی : شیطان معانی دیگر : (گیاه شناسی)، خربزه درختی، پاپائو (asimina triloba از خانواده ی custard-apple - بومی ایالات متحده)، درخت پاپااو یا درخت نخل امریکای جنوبی

papaw

<hr> معنی : پاپایا، عنبه هندی، میوه عنبه هندی، پاپایه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، خربزه درختی، پاپایا (carica papaya که درخت بومی امریکای استوایی بوده و میوه ی خربزه مانندی می دهد)

معنی : پاپایا، عنبه هندی، میوه عنبه هندی، پاپایه معانی دیگر : (گیاه شناسی)، خربزه درختی، پاپایا (carica papaya که درخت بومی امریکای استوایی بوده و میوه ی خربزه مانندی می دهد)

papaya

<hr> معنی : مقاله، پروانه، ورقه، روزنامه، جواز، کاغذ، ورق کاغذ، روی کاغذ نوشتن، با کاغذ پوشاندن <hr> معانی دیگر : (معمولا جمع) مدارک، اوراق، اسناد، کارت هویت، روزنامه (newspaper هم می گویند)، یادداشت، دست نوشته، نامه، نوشتار، نشریه، (جمع) اوراق بهادار، اسناد قابل داد و ستد، بروات، سفته ها، کاغذ دیواری (wallpaper هم می گویند)، امتحان کتبی (پرسش ها و همچنین پاسخ های آن)، رساله (از پایان نامه کوتاهتر)، مقاله ی پژوهشی، انشا، دبیره، پژوه نامه، کاغذی، مقوایی، روی کاغذ (آنچه روی کاغذ نوشته شده ولی واقعی نیست)، سندی، اسمی، مراسلاتی، غیر محقق، (کتاب و غیره) شمیزی، جلد نازک، جلد کاغذی (paperback هم می گویند)، نازک، کاغذ مانند، با کاغذ (یا کاغذ دیواری) پوشاندن، رجوع شود به: papyrus، صفحه، ورق، برگ (کاغذ)، برگه، اسکناس (paper money هم می گویند)، (عامیانه) بلیط مجانی، دارندگان بلیط رایگان، تماشاچی مجانی، در کاغذ پیچیدن، کاغذ پیچ کردن، (قدیمی) کتبا شرح دادن، بصورت جمع اوراق، یادداشت کردن

معنی : مقاله، پروانه، ورقه، روزنامه، جواز، کاغذ، ورق کاغذ، روی کاغذ نوشتن، با کاغذ پوشاندن معانی دیگر : (معمولا جمع) مدارک، اوراق، اسناد، کارت هویت، روزنامه (newspaper هم می گویند)، یادداشت، دست نوشته، نامه، نوشتار، نشریه، (جمع) اوراق بهادار، اسناد قابل داد و ستد، بروات، سفته ها، کاغذ دیواری (wallpa

paper

<hr> معنی : توس <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) غان کاغذی (نوعی درخت غان - به نام betula papyrifera - بومی امریکای شمالی)، توس papyrifera betula

معنی : توس معانی دیگر : (گیاه شناسی) غان کاغذی (نوعی درخت غان - به نام betula papyrifera - بومی امریکای شمالی)، توس papyrifera betula

paper birch

<hr> معنی : اسکناس، پول کاغذی <hr> معانی دیگر : money paper اسکناس

معنی : اسکناس، پول کاغذی معانی دیگر : money paper اسکناس

paper currency

<hr> معنی : اسکناس، پول کاغذی <hr> معانی دیگر : اسکناس، پول کاغذی

معنی : اسکناس، پول کاغذی معانی دیگر : اسکناس، پول کاغذی

paper money

<hr> (شخص یا کشور و غیره که تهدید می کند ولی نیرو و اراده ندارد) ببر کاغذی، پهلوان پنبه

(شخص یا کشور و غیره که تهدید می کند ولی نیرو و اراده ندارد) ببر کاغذی، پهلوان پنبه

paper tiger

<hr> معنی : کتاب جلد کاغذی <hr> معانی دیگر : (کتاب و غیره) جلد نازک، جلد کاغذی، (جلد) شمیزی

معنی : کتاب جلد کاغذی معانی دیگر : (کتاب و غیره) جلد نازک، جلد کاغذی، (جلد) شمیزی

paperback

<hr> معنی : مقوا، کاغذ مقوایی <hr> معانی دیگر : تخته ی کاغذی، کاغذ آهاری

معنی : مقوا، کاغذ مقوایی معانی دیگر : تخته ی کاغذی، کاغذ آهاری

paperboard

<hr> معنی : کسیکه کاغذ دیواری میچسباند <hr> معانی دیگر : کارگری که کاغذ دیواری می چسباند، کاغذ چسبان، کاغذ بدیوارزن

معنی : کسیکه کاغذ دیواری میچسباند معانی دیگر : کارگری که کاغذ دیواری می چسباند، کاغذ چسبان، کاغذ بدیوارزن

paperhanger

papers

<hr> معنی : نوشته، تشریفات اداری، کاغذ بازی، تکالیف درسی، کار روی کاغذ، کار نوشتنی <hr> معانی دیگر : کار دفتری، کاغذ بازی و تشریفات اداری، منشی گری، نوشته، کار روی کاغذ، کار نوشتنی، تکالیف درسی

معنی : نوشته، تشریفات اداری، کاغذ بازی، تکالیف درسی، کار روی کاغذ، کار نوشتنی معانی دیگر : کار دفتری، کاغذ بازی و تشریفات اداری، منشی گری، نوشته، کار روی کاغذ، کار نوشتنی، تکالیف درسی

paperwork

<hr> معنی : کاغذ مچاله <hr> معانی دیگر : خمیر کاغذ

معنی : کاغذ مچاله معانی دیگر : خمیر کاغذ

papier mache

<hr> معنی : شبیه، پروانهوار، پروانه واران <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) به شکل پروانه، پروانه سان، پروانه ای، تیره ی پروانه آسایان، تیره ی حبوبات، ش شبیه

معنی : شبیه، پروانهوار، پروانه واران معانی دیگر : (گیاه شناسی) به شکل پروانه، پروانه سان، پروانه ای، تیره ی پروانه آسایان، تیره ی حبوبات، ش شبیه

papilionaceous

<hr> معنی : نوک پستان، پستانک، استطاله بافتی، برامدگی نوک دار، برامدگی کوچک <hr> معانی دیگر : برجستگی کوچک و پستانک مانند، پستانچه، (نادر) نوک پستان، پاپیل، زائده بافتی ریشه پر و موی سر و بدن و امثال ان

معنی : نوک پستان، پستانک، استطاله بافتی، برامدگی نوک دار، برامدگی کوچک معانی دیگر : برجستگی کوچک و پستانک مانند، پستانچه، (نادر) نوک پستان، پاپیل، زائده بافتی ریشه پر و موی سر و بدن و امثال ان

papilla

<hr> معنی : ورم یا برامدگیهای پوستی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) پاپیلوما، غده ی خوش خیم پوست، آموی خوش خیم، طب ورم یا برامدگی های پوستی

معنی : ورم یا برامدگیهای پوستی معانی دیگر : (پزشکی) پاپیلوما، غده ی خوش خیم پوست، آموی خوش خیم، طب ورم یا برامدگی های پوستی

papilloma

<hr> معنی : طرفدار پاپ <hr> معانی دیگر : (خصم آمیز)، هوادار پاپ، پاپ دوست

معنی : طرفدار پاپ معانی دیگر : (خصم آمیز)، هوادار پاپ، پاپ دوست

papist

<hr> معنی : پاپ بازی <hr> معانی دیگر : (خصم آمیز) عقاید و رسوم کلیسای کاتولیک، مذهب کاتولیک

معنی : پاپ بازی معانی دیگر : (خصم آمیز) عقاید و رسوم کلیسای کاتولیک، مذهب کاتولیک

papistry

<hr> معنی : کاسه گل، حقه کامل گل، کلاله اطراف گل <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی )کاکل

معنی : کاسه گل، حقه کامل گل، کلاله اطراف گل معانی دیگر : (گیاه شناسی )کاکل

pappus

<hr> معنی : میوه رسیده فلفل قرمز، فلفل پاپریکا، فلفل قرمز هندی <hr> معانی دیگر : گرد فلفل، پاپریکا

معنی : میوه رسیده فلفل قرمز، فلفل پاپریکا، فلفل قرمز هندی معانی دیگر : گرد فلفل، پاپریکا

paprika

<hr> معنی : کورک، جوش نوک تیز <hr> معانی دیگر : (پزشکی) کورک، دمبلچه، جوش، سوزنک، پتک، طب جوش نوک تیز

معنی : کورک، جوش نوک تیز معانی دیگر : (پزشکی) کورک، دمبلچه، جوش، سوزنک، پتک، طب جوش نوک تیز

papule

<hr> معنی : پاپیروس، بردی، لوخ، درخت کاغذ <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) پاپیروس (گیاه بلند و آبزی به نام cyperus papyrus از خانواده ی sedge که بومی کناره های رود نیل است)، کاغذ پاپیروس (که مصری ها و یونانی ها و رومی های باستان از ساقه ی این گیاه کاغذ می ساختند)

معنی : پاپیروس، بردی، لوخ، درخت کاغذ معانی دیگر : (گیاه شناسی) پاپیروس (گیاه بلند و آبزی به نام cyperus papyrus از خانواده ی sedge که بومی کناره های رود نیل است)، کاغذ پاپیروس (که مصری ها و یونانی ها و رومی های باستان از ساقه ی این گیاه کاغذ می ساختند)

papyrus

<hr> معنی : تساوی، تعادل، برابری، بهای رسمی سهم <hr> معانی دیگر : (سهام و اوراق بهادار) ارزش اسمی، بهای نوشته شده روی سند یا سهم، همترازی، متوسط، میانگیر، میانگین، عادی، (حد) معمول، (ارز) نرخ برابری (par of exchange هم می گویند)، (گلف) پار برابر (آوردن تعداد ضربات شخص ماهر در هر وهله از بازی)، (گلف) امتیاز ((پار)) آوردن (برابر تعداد ضربات تعیین شده امتیاز آوردن)، مخفف:، پاراگراف، موازی، پارالل، پرانتز، برابر کردن <hr> par(r) ماهی ازاد کوچک

معنی : تساوی، تعادل، برابری، بهای رسمی سهم معانی دیگر : (سهام و اوراق بهادار) ارزش اسمی، بهای نوشته شده روی سند یا سهم، همترازی، متوسط، میانگیر، میانگین، عادی، (حد) معمول، (ارز) نرخ برابری (par of exchange هم می گویند)، (گلف) پار برابر (آوردن تعداد ضربات شخص ماهر در هر وهله از بازی)، (گلف) امتیاز ((

<hr> معنی : قیاس، تمثیل، مثال، نمونه، داستان اخلاقی <hr> معانی دیگر : حکایت (داستان ساده و کوتاه با معنی اخلاقی یا مذهبی)، قصه، سرگذشتچه، مثل

معنی : قیاس، تمثیل، مثال، نمونه، داستان اخلاقی معانی دیگر : حکایت (داستان ساده و کوتاه با معنی اخلاقی یا مذهبی)، قصه، سرگذشتچه، مثل

parable

<hr> معنی : شلجمی، قطع مخروط، قطع مکانی <hr> معانی دیگر : (هندسه) سهمی، سهمی

معنی : شلجمی، قطع مخروط، قطع مکانی معانی دیگر : (هندسه) سهمی، سهمی

parabola

<hr> معنی : سهمی وار <hr> معانی دیگر : وابسته به داستان کوتاه با معنی اخلاقی یا مذهبی، حکایتی، سهموی، شلجمی شکل، سهمی وار <hr> parabolic(al) تمثیلی، مثلی، وابسته بشکل شلجمی

معنی : سهمی وار معانی دیگر : وابسته به داستان کوتاه با معنی اخلاقی یا مذهبی، حکایتی، سهموی، شلجمی شکل، سهمی وار parabolic(al) تمثیلی، مثلی، وابسته بشکل شلجمی

parabolic

<hr> معنی : قطع مخروطی <hr> معانی دیگر : سهمی وار، سهمی گون، پارابولوئید، سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد

معنی : قطع مخروطی معانی دیگر : سهمی وار، سهمی گون، پارابولوئید، سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد

paraboloid

<hr> معنی : چتر نجات، پاراشوت <hr> معانی دیگر : با چتر نجات فرود آمدن، با فرود چتر افکندن یا بار ریزی کردن، فرود چتر، هر چیز به شکل چتر نجات، هر چیز نجاتبخش (مانند چتر نجات)، پاراشوت بکار بردن

معنی : چتر نجات، پاراشوت معانی دیگر : با چتر نجات فرود آمدن، با فرود چتر افکندن یا بار ریزی کردن، فرود چتر، هر چیز به شکل چتر نجات، هر چیز نجاتبخش (مانند چتر نجات)، پاراشوت بکار بردن

parachute

<hr> معنی : چتر باز، فرواینده با چتر نجات <hr> معانی دیگر : کسی که چتر نجات به کار می برد (parachuter هم می گویند)

معنی : چتر باز، فرواینده با چتر نجات معانی دیگر : کسی که چتر نجات به کار می برد (parachuter هم می گویند)

parachutist

<hr> معنی : میانجی، شفیع، روح القدس، فارقلیط <hr> معانی دیگر : یار و کمک

معنی : میانجی، شفیع، روح القدس، فارقلیط معانی دیگر : یار و کمک

paraclete

<hr> معنی : تظاهرات، جولان، خود نمایی، سان، نمایش با شکوه، میدان رژه، عملیات دسته جمعی، اجتماع مردم، نمایش، رژه، جلوه، رژه رفتن <hr> معانی دیگر : دفیله، سان دادن، عرض اندام، جولان دادن، عرض اندام کردن، به رخ کشیدن، خرامیدن، دنیدن، گروه، سلسله، تعداد، (خود را) جا زدن، وانمود کردن، گردشگاه، (سربازان را) به خط کردن، به صف کردن، خود نمایی کردن

معنی : تظاهرات، جولان، خود نمایی، سان، نمایش با شکوه، میدان رژه، عملیات دسته جمعی، اجتماع مردم، نمایش، رژه، جلوه، رژه رفتن معانی دیگر : دفیله، سان دادن، عرض اندام، جولان دادن، عرض اندام کردن، به رخ کشیدن، خرامیدن، دنیدن، گروه، سلسله، تعداد، (خود را) جا زدن، وانمود کردن، گردشگاه، (سربازان را) به خط ک

parade

<hr> معنی : فضل فروشی کردن

parade one's learning

<hr> معنی : نمونه <hr> معانی دیگر : الگو، نگاره، نمونه ی عالی، ابر انگاره، روانگاره، پرانمون، ایه کتاب مقدس که مثالی را متضمن است

معنی : نمونه معانی دیگر : الگو، نگاره، نمونه ی عالی، ابر انگاره، روانگاره، پرانمون، ایه کتاب مقدس که مثالی را متضمن است

paradigm

<hr> معنی : بهشتی <hr> معانی دیگر : بهشتی

معنی : بهشتی معانی دیگر : بهشتی

paradisal

<hr> معنی : سعادت، بهشت، ارم، فردوس، بهشت برین <hr> معانی دیگر : پردیس، جنت، مینو، گشتای، محل خوشی و سعادت، (از ریشه ی فارسی)، ملکوت، عرش، خوشی

معنی : سعادت، بهشت، ارم، فردوس، بهشت برین معانی دیگر : پردیس، جنت، مینو، گشتای، محل خوشی و سعادت، (از ریشه ی فارسی)، ملکوت، عرش، خوشی

paradise

<hr> معنی : اضداد، قیاس ضد و نقیض، بیان مغایر <hr> معانی دیگر : (اظهاری که ظاهرا متناقض یا چرند است ولی ممکن است واقعا درست باشد) گفته ی متناقض نما، معما نما، ناسازه، خرق اجماع، پارادکس، چرند نما، پارا دخشی، لغز، (قدیمی) اظهار خلاف عقیده ی عمومی، پرا اندیشه، قیاس ضد و نقی­، مهمل نما

معنی : اضداد، قیاس ضد و نقیض، بیان مغایر معانی دیگر : (اظهاری که ظاهرا متناقض یا چرند است ولی ممکن است واقعا درست باشد) گفته ی متناقض نما، معما نما، ناسازه، خرق اجماع، پارادکس، چرند نما، پارا دخشی، لغز، (قدیمی) اظهار خلاف عقیده ی عمومی، پرا اندیشه، قیاس ضد و نقی­، مهمل نما

paradox

<hr> معنی : در ظاهر مهمل و در واقع درست <hr> معانی دیگر : متناقض، دارای تضاد یا تناقض، ناسازه وار، معمایی، مهمل نما

معنی : در ظاهر مهمل و در واقع درست معانی دیگر : متناقض، دارای تضاد یا تناقض، ناسازه وار، معمایی، مهمل نما

paradoxical

<hr> معنی : پارافین <hr> معانی دیگر : (شیمی) رجوع شود به: alkaane، (انگلیس) رجوع شود به: kerosene

معنی : پارافین معانی دیگر : (شیمی) رجوع شود به: alkaane، (انگلیس) رجوع شود به: kerosene

paraffin

<hr> معنی : معیار، مقیاس رفعت و خوبی، نمونه کامل <hr> معانی دیگر : نمونه ی کامل، نمونه ی عالی، ابر سنجه، سرمشق، ابر مونه، الماس عالی (به وزن صد قیراط یا بیشتر)، مروارید غلتان، مروارید درشت و گرد، (شعر قدیم) مقایسه کردن، هم سنجی کردن، (شعر قدیم) برابری کردن، از جلو (کسی) درآمدن، رقابت کردن، بعنوان نمونه بکار بردن، برتری یافتن

معنی : معیار، مقیاس رفعت و خوبی، نمونه کامل معانی دیگر : نمونه ی کامل، نمونه ی عالی، ابر سنجه، سرمشق، ابر مونه، الماس عالی (به وزن صد قیراط یا بیشتر)، مروارید غلتان، مروارید درشت و گرد، (شعر قدیم) مقایسه کردن، هم سنجی کردن، (شعر قدیم) برابری کردن، از جلو (کسی) درآمدن، رقابت کردن، بعنوان نمونه بکار ب

paragon

<hr> معنی : ماده، بند، فقره، سرسطر، پاراگراف، پرگرد، فاصله گذاری کردن، انشاء کردن، بند بند کردن <hr> معانی دیگر : (در ویرایش و تصحیح متن) علامتی بکار می رود به این معنی: پاراگراف جدید باز کنید، (روزنامه و مجله و غیره) مقاله ی کوتاه، گزارش مختصر، پاراگراف بندی کردن

معنی : ماده، بند، فقره، سرسطر، پاراگراف، پرگرد، فاصله گذاری کردن، انشاء کردن، بند بند کردن معانی دیگر : (در ویرایش و تصحیح متن) علامتی بکار می رود به این معنی: پاراگراف جدید باز کنید، (روزنامه و مجله و غیره) مقاله ی کوتاه، گزارش مختصر، پاراگراف بندی کردن

paragraph

<hr> معنی : عبارت نویس <hr> معانی دیگر : عبارت نویس

معنی : عبارت نویس معانی دیگر : عبارت نویس

paragrapher

<hr> معنی : طوطی کوچک دراز دم، طوطی کوچک دراز دم وسبز رنگ <hr> معانی دیگر : (انواع طوطی های ریزه اندام که دم دراز دارند) طوطی دم دراز، parrakeet طوطی کوچک دراز دم

معنی : طوطی کوچک دراز دم، طوطی کوچک دراز دم وسبز رنگ معانی دیگر : (انواع طوطی های ریزه اندام که دم دراز دارند) طوطی دم دراز، parrakeet طوطی کوچک دراز دم

parakeet

<hr> معنی : انطباق، اختلاف منظر <hr> معانی دیگر : (نجوم - نورشناسی) اختلاف دید، زاویه ی اختلاف منظر، پرادگرش، پارالاکس، اختلاف رویت با در نظر گرفتن محل دید ناظر

معنی : انطباق، اختلاف منظر معانی دیگر : (نجوم - نورشناسی) اختلاف دید، زاویه ی اختلاف منظر، پرادگرش، پارالاکس، اختلاف رویت با در نظر گرفتن محل دید ناظر

parallax

<hr> معنی : مدار، خط موازی، خط متوازی، متوازی، برابر، موازی، موازی کردن، برابر کردن <hr> معانی دیگر : هم راستا، هم رو، هم بال، مشابه، همانند، شبیه، نظیر، همتا، عرض جغرافیایی، مدار برگشتگاه شمالی و جنوبی، مدار جغرافیایی (parallel of latitude هم می گویند)، هم راستا کردن یا بودن، برابر بودن با، همتراز بودن با، مقایسه کردن (برای نشان دادن شباهت)، مشابهت داشتن، همسانی، تشابه، همانندی، (برق) اتصال موازی، موازی کار کردن دو یا چند دستگاه، اتصال موازی کردن

معنی : مدار، خط موازی، خط متوازی، متوازی، برابر، موازی، موازی کردن، برابر کردن معانی دیگر : هم راستا، هم رو، هم بال، مشابه، همانند، شبیه، نظیر، همتا، عرض جغرافیایی، مدار برگشتگاه شمالی و جنوبی، مدار جغرافیایی (parallel of latitude هم می گویند)، هم راستا کردن یا بودن، برابر بودن با، همتراز بودن با، م

parallel

<hr> معنی : خط موازی، خط متوازی

معنی : خط موازی، خط متوازی

parallel line

<hr> معنی : متوازی السطوح، حجم متوازیالسطوح، منشور متوازیالسطوح <hr> معانی دیگر : (هندسه) متوازی السطوح، همبال پهنه (parallelepipedon هم می گویند)

معنی : متوازی السطوح، حجم متوازیالسطوح، منشور متوازیالسطوح معانی دیگر : (هندسه) متوازی السطوح، همبال پهنه (parallelepipedon هم می گویند)

parallelepiped

<hr> معنی : برابری، همسانی، تقارن، موازات، ترادف عبارات، اشتراک وجه <hr> معانی دیگر : هم راستایی، همبالی، توازی، موازی بودن، همانندی، تشابه، وجه تشابه، (نگارش) ساخت همگون (ساخت های همگون)، مشابهت

معنی : برابری، همسانی، تقارن، موازات، ترادف عبارات، اشتراک وجه معانی دیگر : هم راستایی، همبالی، توازی، موازی بودن، همانندی، تشابه، وجه تشابه، (نگارش) ساخت همگون (ساخت های همگون)، مشابهت

واژه های حرف "p" - مترادف و متضاد