<hr> معنی : چند سطحی، جسم چند وجهی، کثیر الوجوه <hr> معانی دیگر : (هندسه) چند وجهی، چند وجه، چند رویه، چند بر (به ویژه جسمی که بیش از شش سطح صاف داشته باشد)

معنی : چند سطحی، جسم چند وجهی، کثیر الوجوه معانی دیگر : (هندسه) چند وجهی، چند وجه، چند رویه، چند بر (به ویژه جسمی که بیش از شش سطح صاف داشته باشد)

polyhedron

<hr> معنی : دانشمند همه چیز دان، بحر العلوم، جامع علوم معقول ومنقول <hr> معانی دیگر : (شخصی که در چند رشته تبحر دارد) بحرالعلوم، جامع الاطراف، همه دان، علامه

معنی : دانشمند همه چیز دان، بحر العلوم، جامع علوم معقول ومنقول معانی دیگر : (شخصی که در چند رشته تبحر دارد) بحرالعلوم، جامع الاطراف، همه دان، علامه

polymath

<hr> معنی : بسپار <hr> معانی دیگر : (شیمی) بسپار، پلیمر، پرپار، جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد

معنی : بسپار معانی دیگر : (شیمی) بسپار، پلیمر، پرپار، جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد

polymer

<hr> معنی : بسپاری، چند رگه، پولیمری <hr> معانی دیگر : (شیمی) بسپاری، پلیمری، پرپاری، دارای ذرات وترکیبات متعدد ومشابه چند نژادی

معنی : بسپاری، چند رگه، پولیمری معانی دیگر : (شیمی) بسپاری، پلیمری، پرپاری، دارای ذرات وترکیبات متعدد ومشابه چند نژادی

polymeric

<hr> معنی : بسپارش <hr> معانی دیگر : بسپار سازی، پرپارسازی، پلیمریزاسیون، پولیمریزه شدن

معنی : بسپارش معانی دیگر : بسپار سازی، پرپارسازی، پلیمریزاسیون، پولیمریزه شدن

polymerization

<hr> معنی : پولیمریزه شدن، ترکیب شدن، بسپار شدن <hr> معانی دیگر : درمورد چند ذره مشابه الترکیب باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن

معنی : پولیمریزه شدن، ترکیب شدن، بسپار شدن معانی دیگر : درمورد چند ذره مشابه الترکیب باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن

polymerize

<hr> معنی : عضو یا موجود چند شکلی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) پرریخت، چند ریخت، موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد، چند رخیت

معنی : عضو یا موجود چند شکلی معانی دیگر : (زیست شناسی) پرریخت، چند ریخت، موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد، چند رخیت

polymorph

<hr> معنی : چند ریخت، چند دگردیس، چند رخیت <hr> معانی دیگر : polymorphous چند دگردیس

معنی : چند ریخت، چند دگردیس، چند رخیت معانی دیگر : polymorphous چند دگردیس

polymorphic

<hr> معنی : چند ریختی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) پرریختی

معنی : چند ریختی معانی دیگر : (زیست شناسی) پرریختی

polymorphism

<hr> معنی : چند ریخت، چند دگردیس <hr> معانی دیگر : وابسته به یا دارای چند شکل، پر ریخت (polymorphic هم می گویند)، polymorphic چند دگردیس

معنی : چند ریخت، چند دگردیس معانی دیگر : وابسته به یا دارای چند شکل، پر ریخت (polymorphic هم می گویند)، polymorphic چند دگردیس

polymorphous

<hr> معنی : اهل جزایر پلینزی، اهل جزایر پلینزی <hr> معانی دیگر : اهل جزایر یا بخش پلی نزی (در اقیانوس آرام)، پلی نزیایی

معنی : اهل جزایر پلینزی، اهل جزایر پلینزی معانی دیگر : اهل جزایر یا بخش پلی نزی (در اقیانوس آرام)، پلی نزیایی

polynesian

<hr> معنی : چند جملهای، کثیرالجمله، کثیر الجمله، چند فورمولی <hr> معانی دیگر : (ریاضی) چند جمله ای، بس جمله، چند فرازی، (زیست شناسی - رده بندی) دارای نامی که دارای بیش از دو واژه است، چند نامی

معنی : چند جملهای، کثیرالجمله، کثیر الجمله، چند فورمولی معانی دیگر : (ریاضی) چند جمله ای، بس جمله، چند فرازی، (زیست شناسی - رده بندی) دارای نامی که دارای بیش از دو واژه است، چند نامی

polynomial

<hr> معنی : پلیپ، بواسیر لحمی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) گزنه ی دریایی (انواع cnidarian های مار مانند که مژک های گزنده دارند - hydra هم می گویند)، اختپوت octopus an، جنس مرجان ابی hydra وشقایق نعمانی، طب بواسیر لحمی

معنی : پلیپ، بواسیر لحمی معانی دیگر : (جانور شناسی) گزنه ی دریایی (انواع cnidarian های مار مانند که مژک های گزنده دارند - hydra هم می گویند)، اختپوت octopus an، جنس مرجان ابی hydra وشقایق نعمانی، طب بواسیر لحمی

polyp

<hr> معنی : پر خوری، اشتهای زیاد <hr> معانی دیگر : میل مفرط به خوراک، پر خواهی، جوع البقر، bulimia پرخوری، خورنده غذاهای گوناگون

معنی : پر خوری، اشتهای زیاد معانی دیگر : میل مفرط به خوراک، پر خواهی، جوع البقر، bulimia پرخوری، خورنده غذاهای گوناگون

polyphagia

<hr> معنی : پر خور، خورنده غذاهای گوناگون، بسیار غذا <hr> معانی دیگر : تغذیه کننده برگیاهان یا جانوران متعدد

معنی : پر خور، خورنده غذاهای گوناگون، بسیار غذا معانی دیگر : تغذیه کننده برگیاهان یا جانوران متعدد

polyphagous

<hr> معنی : جریان برق چند فاز، چند مرحلهای، چند فازه <hr> معانی دیگر : (برق) چند قطبی، چند فازی، برق سیستم برق چند فاز

معنی : جریان برق چند فاز، چند مرحلهای، چند فازه معانی دیگر : (برق) چند قطبی، چند فازی، برق سیستم برق چند فاز

polyphase

<hr> معنی : غول یک چشم <hr> معانی دیگر : (در حماسه ی اودیسه اثر هومر) پلی فیموس (غول یک چشم)، افسانه یونان غول یک چشم

معنی : غول یک چشم معانی دیگر : (در حماسه ی اودیسه اثر هومر) پلی فیموس (غول یک چشم)، افسانه یونان غول یک چشم

polyphemus

<hr> معنی : جعبه موسیقی، حرف دو صوتی یا چند صوتی <hr> معانی دیگر : (آوا شناسی) چند آوا، چند صدا، چند اوا

معنی : جعبه موسیقی، حرف دو صوتی یا چند صوتی معانی دیگر : (آوا شناسی) چند آوا، چند صدا، چند اوا

polyphone

<hr> معنی : پرکروموسوم، چند اوا <hr> معانی دیگر : دارای چند صدا، پر آوا، (موسیقی) پلی فونیک، چند آوایی (contrapuntal هم می گویند)، (پیانو و غیره) چند آهنگی، بسیار صدا، نماینده چندین صدا

معنی : پرکروموسوم، چند اوا معانی دیگر : دارای چند صدا، پر آوا، (موسیقی) پلی فونیک، چند آوایی (contrapuntal هم می گویند)، (پیانو و غیره) چند آهنگی، بسیار صدا، نماینده چندین صدا

polyphonic

<hr> معنی : صداهای متعدد و گوناگون، چند اوایی، چند نثر موزون و مقفی <hr> معانی دیگر : تعدد صداها (مثلا در پژواک)، پر آوایی، بس آوایی، (موسیقی) پلی فونی (counterpoint هم می گویند)، چند نوایی

معنی : صداهای متعدد و گوناگون، چند اوایی، چند نثر موزون و مقفی معانی دیگر : تعدد صداها (مثلا در پژواک)، پر آوایی، بس آوایی، (موسیقی) پلی فونی (counterpoint هم می گویند)، چند نوایی

polyphony

<hr> معنی : بسفایج، بسپایک، چند پایی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) بسپایک، بسفایج (جنس polypodium از تیره ی polypodiaceae)، هزار پایی

معنی : بسفایج، بسپایک، چند پایی معانی دیگر : (گیاه شناسی) بسپایک، بسفایج (جنس polypodium از تیره ی polypodiaceae)، هزار پایی

polypody

<hr> معنی : بسیار معنی، دارای تعدد معانی، کثیر المعنی <hr> معانی دیگر : دارای تعدد معانی، کثیر المعنی، بسیار معنی

معنی : بسیار معنی، دارای تعدد معانی، کثیر المعنی معانی دیگر : دارای تعدد معانی، کثیر المعنی، بسیار معنی

polysemous

<hr> معنی : تکثر و تعدد معانی <hr> معانی دیگر : (داشتن چند معنی) چند معنایی، چند چمی

معنی : تکثر و تعدد معانی معانی دیگر : (داشتن چند معنی) چند معنایی، چند چمی

polysemy

<hr> معنی : چند سیلابی، چند هجایی <hr> معانی دیگر : چند هجایی (polysyllabical هم می گویند)، درمورد کلمه چند سیلابی

معنی : چند سیلابی، چند هجایی معانی دیگر : چند هجایی (polysyllabical هم می گویند)، درمورد کلمه چند سیلابی

polysyllabic

<hr> معنی : چند هجایی، کلمه چند هجایی، لغت چند سیلابی <hr> معانی دیگر : واژه ی چند هجایی

معنی : چند هجایی، کلمه چند هجایی، لغت چند سیلابی معانی دیگر : واژه ی چند هجایی

polysyllable

<hr> معنی : تکرار حرف ربط <hr> معانی دیگر : (معانی بیان - کاربرد مکرر حروف ربط) حشو حرف ربط

معنی : تکرار حرف ربط معانی دیگر : (معانی بیان - کاربرد مکرر حروف ربط) حشو حرف ربط

polysyndeton

<hr> معنی : چند خدا پرستی، پرستش خدایان متعدد <hr> معانی دیگر : پرستش بیش از یک خدا، شرک، آیین چند خدایی

معنی : چند خدا پرستی، پرستش خدایان متعدد معانی دیگر : پرستش بیش از یک خدا، شرک، آیین چند خدایی

polytheism

<hr> معنی : مشرک <hr> معانی دیگر : مشرک

معنی : مشرک معانی دیگر : مشرک

polytheist

<hr> معنی : چند لحنی <hr> معانی دیگر : مو، وابسته به استفاده از چند کلید یا چند لحن موسیقی در یک وهله

معنی : چند لحنی معانی دیگر : مو، وابسته به استفاده از چند کلید یا چند لحن موسیقی در یک وهله

polytonal

<hr> معنی : ایجاد چند لحن در ان واحد <hr> معانی دیگر : (موسیقی - به کار بردن همزمان چند کلید) چند کلیدی، چند نواختی

معنی : ایجاد چند لحن در ان واحد معانی دیگر : (موسیقی - به کار بردن همزمان چند کلید) چند کلیدی، چند نواختی

polytonality

<hr> معنی : دارای حلقه های اشباع نشده <hr> معانی دیگر : (چربی های گیاهی و حیوانی) اشباع نشده

معنی : دارای حلقه های اشباع نشده معانی دیگر : (چربی های گیاهی و حیوانی) اشباع نشده

polyunsaturated

<hr> معنی : چند بنیانی، حالت چند ظرفیتی <hr> معانی دیگر : polyvalency حالت چند ظرفیتی

معنی : چند بنیانی، حالت چند ظرفیتی معانی دیگر : polyvalency حالت چند ظرفیتی

polyvalence

<hr> معنی : چند بنیانی، حالت چند ظرفیتی <hr> معانی دیگر : polyvalence حالت چند ظرفیتی

معنی : چند بنیانی، حالت چند ظرفیتی معانی دیگر : polyvalence حالت چند ظرفیتی

polyvalency

<hr> معنی : چند ظرفیتی، چند بنیانی <hr> معانی دیگر : (ترکیزه شناسی - وابسته به واکسن موثر در برابر چندین باکتری و ریزاندامگان های دیگر) چند کاره، چند کنشی، طب دارای پادگن ها یا پادتن های گوناگون

معنی : چند ظرفیتی، چند بنیانی معانی دیگر : (ترکیزه شناسی - وابسته به واکسن موثر در برابر چندین باکتری و ریزاندامگان های دیگر) چند کاره، چند کنشی، طب دارای پادگن ها یا پادتن های گوناگون

polyvalent

<hr> معنی : گوشت میوه، گوشت سیب <hr> معانی دیگر : تفاله ی سیب (که آب آن را گرفته اند)، تفاله ی میوه (مثلا پرتقالی که آب آن را گرفته اند)، pumace : گوشت سیب

معنی : گوشت میوه، گوشت سیب معانی دیگر : تفاله ی سیب (که آب آن را گرفته اند)، تفاله ی میوه (مثلا پرتقالی که آب آن را گرفته اند)، pumace : گوشت سیب

pomace

<hr> معنی : پماد، روغن سر، عطر مخصوص پمادموی سر، روغن مالیدن <hr> معانی دیگر : روغن معطر (به ویژه برای موی سر)، پماد (pomatum هم می گویند)، پماد مالیدن به، روغن زدن به (زلف)

معنی : پماد، روغن سر، عطر مخصوص پمادموی سر، روغن مالیدن معانی دیگر : روغن معطر (به ویژه برای موی سر)، پماد (pomatum هم می گویند)، پماد مالیدن به، روغن زدن به (زلف)

pomade

<hr> معنی : عطر مخصوص پمادموی سر، پماد معطر <hr> معانی دیگر : عطر مخصوص پمادموی سر، پماد معطر

معنی : عطر مخصوص پمادموی سر، پماد معطر معانی دیگر : عطر مخصوص پمادموی سر، پماد معطر

pomatum

<hr> معنی : سیب، میوه سیبی، گلوله یا کره <hr> معانی دیگر : (انواع میوه ها مانند سیب و گلابی که برچه ی یکپارچه ی آنها با لایه ی گوشتالو و معمولا خوراکی احاطه شده است) سیب گونه، سیب مانه، شفت دار

معنی : سیب، میوه سیبی، گلوله یا کره معانی دیگر : (انواع میوه ها مانند سیب و گلابی که برچه ی یکپارچه ی آنها با لایه ی گوشتالو و معمولا خوراکی احاطه شده است) سیب گونه، سیب مانه، شفت دار

pome

<hr> معنی : انار، درخت انار <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی )، درخت انار (جنس punica به ویژه punica granatum از تیره ی punicaceae و راسته ی myrtales که دولپه ای هستند)، میوه ی این درخت: انار، نار

معنی : انار، درخت انار معانی دیگر : (گیاه شناسی )، درخت انار (جنس punica به ویژه punica granatum از تیره ی punicaceae و راسته ی myrtales که دولپه ای هستند)، میوه ی این درخت: انار، نار

pomegranate

<hr> معنی : سگ پشمالوی سیاه پومرانیا، اهل استان 'ژپومرانیا' <hr> معانی دیگر : اهل سرزمین پومرانی، وابسته به پومرانی، پومرانیایی

معنی : سگ پشمالوی سیاه پومرانیا، اهل استان 'ژپومرانیا' معانی دیگر : اهل سرزمین پومرانی، وابسته به پومرانی، پومرانیایی

pomeranian

<hr> معنی : سر عصا، جسم گلوله مانند، قاش زین، قرپوس زین، قبه شمشیر، گلوله، محکم زدن <hr> معانی دیگر : (زین اسب) قاچ، (در انتهای دسته ی شمشیر و دشنه) قبه

معنی : سر عصا، جسم گلوله مانند، قاش زین، قرپوس زین، قبه شمشیر، گلوله، محکم زدن معانی دیگر : (زین اسب) قاچ، (در انتهای دسته ی شمشیر و دشنه) قبه

pommel

<hr> معنی : میوه کار، متخصص میوه <hr> معانی دیگر : میوه کار، متخصص میوه

معنی : میوه کار، متخصص میوه معانی دیگر : میوه کار، متخصص میوه

pomologist

<hr> معنی : میوه کاری علمی، میوه پروری، علم میوه کاری <hr> معانی دیگر : پرورش میوه و درخت میوه، میوه شناسی

معنی : میوه کاری علمی، میوه پروری، علم میوه کاری معانی دیگر : پرورش میوه و درخت میوه، میوه شناسی

pomology

<hr> معنی : شکوه، جاه، طمطراق، تجمل، فرهی، فره، حشمت، غرور وتظاهر <hr> معانی دیگر : جلال، مهستی، زرق و برق، دبدبه، کروفر، خودنمایی، جاه نمایی، کبکبه، کبکبه و دبدبه، نمایش غرور آمیز، به رخ کشی، دنگ و فنگ، (مهجور) نمایش پر زرق و برق، مراسم پر کبکبه، پرجلال شدن

معنی : شکوه، جاه، طمطراق، تجمل، فرهی، فره، حشمت، غرور وتظاهر معانی دیگر : جلال، مهستی، زرق و برق، دبدبه، کروفر، خودنمایی، جاه نمایی، کبکبه، کبکبه و دبدبه، نمایش غرور آمیز، به رخ کشی، دنگ و فنگ، (مهجور) نمایش پر زرق و برق، مراسم پر کبکبه، پرجلال شدن

pomp

<hr> معنی : طرز ارایش موی سر بطور پف کردن <hr> معانی دیگر : (آرایش موی زنانه و مردانه) موی پف کرده، موی انباشته در بالای سر

معنی : طرز ارایش موی سر بطور پف کردن معانی دیگر : (آرایش موی زنانه و مردانه) موی پف کرده، موی انباشته در بالای سر

pompadour

<hr> معنی : ماهی پامپانو <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی پامپانو (انواع ماهی های دریایی سواحل امریکای شمالی و دریای کارائیب به ویژه جنس trachinotus)

معنی : ماهی پامپانو معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی پامپانو (انواع ماهی های دریایی سواحل امریکای شمالی و دریای کارائیب به ویژه جنس trachinotus)

pompano

pompier

<hr> معنی : حقه، منگوله، گل کوکب، انواع گل داودی، منگوله نما، گل منگولهای <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: pom-pom

معنی : حقه، منگوله، گل کوکب، انواع گل داودی، منگوله نما، گل منگولهای معانی دیگر : رجوع شود به: pom-pom

واژه های حرف "p" - مترادف و متضاد