<hr> معنی : شکوه، اب و تاب، دبدبه، جلوه وشکوه <hr> معانی دیگر : خودنمایی، فخر فروشی، تفرعن، طمطراق، جاه نمایی، افاده، فیس

معنی : شکوه، اب و تاب، دبدبه، جلوه وشکوه معانی دیگر : خودنمایی، فخر فروشی، تفرعن، طمطراق، جاه نمایی، افاده، فیس

pomposity

<hr> معنی : قلنبه، مطنطن، مشعشع، پرشکوه <hr> معانی دیگر : پر جلال، مجلل، شکوهمند، مهست، (به ویژه رفتار و سخن) پرطمطراق، با جاه نمایی، خود نمایانه، فخرفروشانه، پرباد و فیس، تفرعن آمیز، دارای کبکبه و دبدبه، متفرعن، فرعونی

معنی : قلنبه، مطنطن، مشعشع، پرشکوه معانی دیگر : پر جلال، مجلل، شکوهمند، مهست، (به ویژه رفتار و سخن) پرطمطراق، با جاه نمایی، خود نمایانه، فخرفروشانه، پرباد و فیس، تفرعن آمیز، دارای کبکبه و دبدبه، متفرعن، فرعونی

pompous

<hr> معنی : قرمز، رنگ سرخ اتشی، رنگ گل شقایق <hr> معانی دیگر : رنگ سر&nbsp; اتشی، پل کوچک

معنی : قرمز، رنگ سرخ اتشی، رنگ گل شقایق معانی دیگر : رنگ سر اتشی، پل کوچک

ponceau

<hr> معنی : کت بارانی، کلیجه امریکای جنوبی <hr> معانی دیگر : (امریکای لاتین) پانچو (پارچه ی پتو مانندی که در وسط سوراخ دارد و در زمستان می پوشند)

معنی : کت بارانی، کلیجه امریکای جنوبی معانی دیگر : (امریکای لاتین) پانچو (پارچه ی پتو مانندی که در وسط سوراخ دارد و در زمستان می پوشند)

poncho

<hr> معنی : تالاب، دریاچه، حوض درست کردن <hr> معانی دیگر : دریاچه ی کوچک (معمولا انسان ساخته)، برکه، گواب، کولاب، لشاب، گی، آبگیر، (همدانی) اسیل، سلخ، استخر، حو­ درست کردن

معنی : تالاب، دریاچه، حوض درست کردن معانی دیگر : دریاچه ی کوچک (معمولا انسان ساخته)، برکه، گواب، کولاب، لشاب، گی، آبگیر، (همدانی) اسیل، سلخ، استخر، حو­ درست کردن

pond

<hr> معنی : سنجیدن، اندیشه کردن، تفکر کردن، تعمق کردن <hr> معانی دیگر : غور کردن، ژرف اندیشی کردن، به فکر فرورفتن، ژرف نگری کردن، سگالیدن، سنجش

معنی : سنجیدن، اندیشه کردن، تفکر کردن، تعمق کردن معانی دیگر : غور کردن، ژرف اندیشی کردن، به فکر فرورفتن، ژرف نگری کردن، سگالیدن، سنجش

ponder

<hr> معنی : قابل تعمق و تفکر، قابل سنجش <hr> معانی دیگر : وزن کردنی، قابل توزین

معنی : قابل تعمق و تفکر، قابل سنجش معانی دیگر : وزن کردنی، قابل توزین

ponderable

<hr> معنی : پر زحمت، سنگین، وزین، خیلی سنگین <hr> معانی دیگر : (بسیار) سنگین، پروزن، ثقیل، گران، ستبر، سترگ، گنده، کت و گنده، یغر، حجیم، فربه، کند و سنگین، سنگین و ناجور، (سبک نگارش یا سخن و غیره) سنگین و خسته کننده، مغلق و ملالت بار، سخت و کسل کننده، خیلی کودن

معنی : پر زحمت، سنگین، وزین، خیلی سنگین معانی دیگر : (بسیار) سنگین، پروزن، ثقیل، گران، ستبر، سترگ، گنده، کت و گنده، یغر، حجیم، فربه، کند و سنگین، سنگین و ناجور، (سبک نگارش یا سخن و غیره) سنگین و خسته کننده، مغلق و ملالت بار، سخت و کسل کننده، خیلی کودن

ponderous

<hr> معنی : قلنبه، نان شیر مال، نان بیضی شکلارد ذرت، کسیکه ورق بازی رابر میزند <hr> معانی دیگر : (جنوب شرقی ایالات متحده) نان ذرت (کوچک و بیضی شکل)، (نادر- بازی با ورق) بازیکن دست راست ورق دهنده، برجستگی

معنی : قلنبه، نان شیر مال، نان بیضی شکلارد ذرت، کسیکه ورق بازی رابر میزند معانی دیگر : (جنوب شرقی ایالات متحده) نان ذرت (کوچک و بیضی شکل)، (نادر- بازی با ورق) بازیکن دست راست ورق دهنده، برجستگی

pone

<hr> معنی : خنجر، دشنه، خنجر زدن <hr> معانی دیگر : قمه

معنی : خنجر، دشنه، خنجر زدن معانی دیگر : قمه

poniard

<hr> معنی : پل، پل دماغی <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) پل، حدبه ی دماغی، پل وارولی (pons varolii هم می گویند)، حدبه دماغی

معنی : پل، پل دماغی معانی دیگر : (کالبد شناسی) پل، حدبه ی دماغی، پل وارولی (pons varolii هم می گویند)، حدبه دماغی

pons

<hr> معنی : محک <hr> معانی دیگر : (لاتین: پل خربگیری - قضیه ی پنجم کتاب هندسه ی اقلیدس) زاویه های تحتانی مثلث متساوی الساقین با هم برابرند

معنی : محک معانی دیگر : (لاتین: پل خربگیری - قضیه ی پنجم کتاب هندسه ی اقلیدس) زاویه های تحتانی مثلث متساوی الساقین با هم برابرند

pons asinorum

<hr> معنی : پیشوا، پاپ، کاهن بزرگ، کشیش بزرگ <hr> معانی دیگر : پاپ اعظم (supreme pontiff هم می گویند)، رجوع شود به: pontifex

معنی : پیشوا، پاپ، کاهن بزرگ، کشیش بزرگ معانی دیگر : پاپ اعظم (supreme pontiff هم می گویند)، رجوع شود به: pontifex

pontiff

<hr> معنی : جامه اسقفی، وابسته به پاپ یا اسقف <hr> معانی دیگر : وابسته به کاهن اعظم یا کشیش اعظم، اسقفی، مطرانی، (مراسم کلیسا) تحت سرپرستی اسقف یا مطران، پر طمطراق، پرباد و فیس، فخرفروشانه، تفرعن آمیز، با جاه نمایی، وابسته به پاپ، پاپی (papal هم می گویند)، جامه و نشان های پاپ یا مطران

معنی : جامه اسقفی، وابسته به پاپ یا اسقف معانی دیگر : وابسته به کاهن اعظم یا کشیش اعظم، اسقفی، مطرانی، (مراسم کلیسا) تحت سرپرستی اسقف یا مطران، پر طمطراق، پرباد و فیس، فخرفروشانه، تفرعن آمیز، با جاه نمایی، وابسته به پاپ، پاپی (papal هم می گویند)، جامه و نشان های پاپ یا مطران

pontifical

<hr> معنی : امامت، رسالت کردن <hr> معانی دیگر : (با خودنمایی و فضل فروشی) عمل کردن یا حرف زدن، (با تظاهر به دانش و عقل زیاد) اظهار عقیده کردن، اظهار فضل کردن، مقام یا دوران تصدی پاپ یا مطران، (به عنوان پاپ یا مطران) سرپرستی کردن (به ویژه در مراسم عشای ربانی)، دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یا کهانت، اسقفی کردن، فضل فروشی کردن

معنی : امامت، رسالت کردن معانی دیگر : (با خودنمایی و فضل فروشی) عمل کردن یا حرف زدن، (با تظاهر به دانش و عقل زیاد) اظهار عقیده کردن، اظهار فضل کردن، مقام یا دوران تصدی پاپ یا مطران، (به عنوان پاپ یا مطران) سرپرستی کردن (به ویژه در مراسم عشای ربانی)، دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یا کهانت، اسقفی کردن، ف

pontificate

<hr> معنی : جسر، پل موقت نظامی زدن <hr> معانی دیگر : قایق ته پهن، پانتون، کرجی ته پهن که از روی ان عبور کنند

معنی : جسر، پل موقت نظامی زدن معانی دیگر : قایق ته پهن، پانتون، کرجی ته پهن که از روی ان عبور کنند

pontoon

<hr> معنی : یابو، اسب کوتاه و کوچک، تاتو، ریز، ریزه، تسویه حساب کردن <hr> معانی دیگر : هر چیز کوچکتر از معمول، کوتوله، لیوان کوچک، گیلاس کوچک، (مشروب) به اندازه ی یک گیلاس کوچک، اسب کوچک (ارتفاع کپل از زمین: کمتر از 58 اینچ)، ترجمه ی خشک و تحت اللفظی (به ویژه برای انجام تکلیف مدرسه)، ترجمه ی رونویس شده (تقلبی)، مشق تقلبی، (امریکا- خودمانی ) اسب مسابقه، (انگلیس - خودمانی) مبلغ 25 پوند، پرداختن، خلاصه اخبار

معنی : یابو، اسب کوتاه و کوچک، تاتو، ریز، ریزه، تسویه حساب کردن معانی دیگر : هر چیز کوچکتر از معمول، کوتوله، لیوان کوچک، گیلاس کوچک، (مشروب) به اندازه ی یک گیلاس کوچک، اسب کوچک (ارتفاع کپل از زمین: کمتر از 58 اینچ)، ترجمه ی خشک و تحت اللفظی (به ویژه برای انجام تکلیف مدرسه)، ترجمه ی رونویس شده (تقلبی

pony

<hr> معنی : چاپار، پست سریع السیر قدیم <hr> معانی دیگر : (امریکا- از 1860 تا 1861) حمل پست توسط اسب های تندرو (که هر چند کیلومتر عوض می شدند)

معنی : چاپار، پست سریع السیر قدیم معانی دیگر : (امریکا- از 1860 تا 1861) حمل پست توسط اسب های تندرو (که هر چند کیلومتر عوض می شدند)

pony express

<hr> معنی : موی دم اسبی، ارایش دم اسبی گیسو <hr> معانی دیگر : (آرایش گیسو) موی دم اسبی

معنی : موی دم اسبی، ارایش دم اسبی گیسو معانی دیگر : (آرایش گیسو) موی دم اسبی

ponytail

<hr> معنی : نوعی سگ پشمالوی باهوش <hr> معانی دیگر : (نوعی سگ کوچک و زینتی) پودل، پشم کوتاه کردن

معنی : نوعی سگ پشمالوی باهوش معانی دیگر : (نوعی سگ کوچک و زینتی) پودل، پشم کوتاه کردن

poodle

pooh-pooh

<hr> معنی : ائتلاف، ابگیر، مخزن، اب انبار، حوض، تصحیلات اشتراکی، چاله اب، کولاب، ائتلاف چند شرکت با یک دیگر، دسته زبده و کار ازموده، برکه، استخر، شریک شدن، باهم اتحاد کردن، ائتلاف کردن <hr> معانی دیگر : مقدار کمی آب (مثلا در گودال یا کف اتاق)، مقداری آبگونه، حوضچه، در حوض (یا حوضچه یا برکه و غیره) جمع شدن، سلخ، آبگیر، چالاب، رجوع شود به: swimming pool، جای آرام و ژرف رودخانه، (نفت یا گاز در زیر زمین) حوضچه، انباره، کارمندان و تجهیزات (برای کار بخصوص)، روی هم گذاشتن (سرمایه یا کوشش یا منابع و غیره)، یک کاسه کردن، یکپارچه کردن، ادغام کردن، منبع، مجموعه، اندوخته، ذخیره، (در قمار ورق) بانک، پول وسط، (انگلیس)مسابقه ی بیلیارد سرپول، بیلیارد شرطی، (نوعی بیلیارد که گوی های آن رنگارنگ و نمره دار هستند) پول، (اسب دوانی و لاتاری و غیره) جمع مبلغ شرط بندی شده، جمع مبلغ سرمایه گذاری شده (توسط افراد یا شرکت ها)، (بازار سهام) سرمایه گذاری مشترک، شرکای این نوع سرمایه گذاری، اتحاد چند شرکت برای کنترل بازار یک کالا (trust هم می گویند)، اتحادیه، گروه، دسته، عده کارمند اماده برای انجام امری، سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن

معنی : ائتلاف، ابگیر، مخزن، اب انبار، حوض، تصحیلات اشتراکی، چاله اب، کولاب، ائتلاف چند شرکت با یک دیگر، دسته زبده و کار ازموده، برکه، استخر، شریک شدن، باهم اتحاد کردن، ائتلاف کردن معانی دیگر : مقدار کمی آب (مثلا در گودال یا کف اتاق)، مقداری آبگونه، حوضچه، در حوض (یا حوضچه یا برکه و غیره) جمع شدن، سل

pool

<hr> معنی : اطاق مخصوص بیلیارد انگلیسی، اطاق شرط بندی مسابقه اسب دوانی <hr> معانی دیگر : اتاق بیلیارد، اتاق پول (pool hall هم می گویند)

معنی : اطاق مخصوص بیلیارد انگلیسی، اطاق شرط بندی مسابقه اسب دوانی معانی دیگر : اتاق بیلیارد، اتاق پول (pool hall هم می گویند)

poolroom

<hr> معنی : ادم احمق، کشتیدم، صدای قلپ، صدای کوتاه، قسمت بلند عقب کشتی، تمام شدن، قورت دادن، گوزیدن، تفنگ در کردن، صدای بوق ایجاد کردن، باعقب کشتی تصادم کردن، از نفس افتادن، باد و گاز معده را خالی کردن <hr> معانی دیگر : (کشتی بادبان دار) تختگاه یا سکوب عقب (که گاهی بام یک کابین است و به آن poop deck هم می گویند)، (در اصل) پاشنه ی کشتی، بخش عقب کشتی، عرشه ی عقب (stern هم می گویند)، (خودمانی - معمولا به صورت صیغه ی مجهول) کاملا خسته کردن، از رمق انداختن، از توان انداختن، (از زور خستگی) وامانده کردن، عن، گه، که که، ریدن، عن کردن، (خودمانی) آدم احمق و قابل تحقیر، فریفتن، خسته ومانده شدن

معنی : ادم احمق، کشتیدم، صدای قلپ، صدای کوتاه، قسمت بلند عقب کشتی، تمام شدن، قورت دادن، گوزیدن، تفنگ در کردن، صدای بوق ایجاد کردن، باعقب کشتی تصادم کردن، از نفس افتادن، باد و گاز معده را خالی کردن معانی دیگر : (کشتی بادبان دار) تختگاه یا سکوب عقب (که گاهی بام یک کابین است و به آن poop deck هم می گوی

poop

<hr> معنی : مسکین، نا سازگار، فرومایه، پست، غریب، بی پول، محتاج، فقیر، بی چاره، فرومانده، نا مرغوب، بی نوا، معدود، ناچیز، دون، لات، مستمند، ضعیف الحال <hr> معانی دیگر : تنگدست، تهیدست، بی چیز، نیازمند، بی بضاعت، نادار، فقیرنشین، مستمندانه، بد، ضعیف، کم، کم قوت، کم بنیه، نحیف، (از روی دلسوزی) بیچاره، حیوونکی، بدبخت، فلک زده

معنی : مسکین، نا سازگار، فرومایه، پست، غریب، بی پول، محتاج، فقیر، بی چاره، فرومانده، نا مرغوب، بی نوا، معدود، ناچیز، دون، لات، مستمند، ضعیف الحال معانی دیگر : تنگدست، تهیدست، بی چیز، نیازمند، بی بضاعت، نادار، فقیرنشین، مستمندانه، بد، ضعیف، کم، کم قوت، کم بنیه، نحیف، (از روی دلسوزی) بیچاره، حیوونکی، 

poor

poor person

<hr> معنی : نوانخانه، گدا خانه <hr> معانی دیگر : نوانخانه، گداخانه، گدا خانه، نوانخانه، مسکین خانه، دارالمساکین

معنی : نوانخانه، گدا خانه معانی دیگر : نوانخانه، گداخانه، گدا خانه، نوانخانه، مسکین خانه، دارالمساکین

poorhouse

<hr> معنی : بطور ناچیز، بطور غیر کافی، بطور فقیرانه <hr> معانی دیگر : بد، ناکافی، به طور بد، کم (رجوع شود به: poor)، (نظر) مخالف، (داوری) بد، (عامیانه) ناسالم، بیمار، دارای نقاهت، دارای کسالت، ناخوش

معنی : بطور ناچیز، بطور غیر کافی، بطور فقیرانه معانی دیگر : بد، ناکافی، به طور بد، کم (رجوع شود به: poor)، (نظر) مخالف، (داوری) بد، (عامیانه) ناسالم، بیمار، دارای نقاهت، دارای کسالت، ناخوش

poorly

<hr> معنی : غریبی <hr> معانی دیگر : بدی، نقص، فقدان

معنی : غریبی معانی دیگر : بدی، نقص، فقدان

poorness

<hr> معنی : انفجار، مشروبات گاز دار، زدن، ترکاندن، ترکیدن، با صدا ترکیدن، پراندن، بی مقدمه اوردن، بی مقدمه فشار اوردن، برهن گذاردن، بسرعت عملی انجام دادن <hr> معانی دیگر : مخفف:، مردم پسند، عوام پسند، محبوب مردم، (صدای شلیک گلوله و غیره) تق، بامب، ترق، ترق تروق، پاپ، (به ویژه هفت تیر و تفنگ) تیراندازی، صدای تیر، هفت تیر، تفنگ، تپانچه، نوشیدنی گاز دار (که هنگام باز کردن بطری صدای پاپ می کند مانند لیموناد و پپسی کولا) (soda pop هم می گویند)، (خودمانی - با:a) دفعه، بار، تکه، قطعه، نفر، بامبی صدا کردن، پاپ کردن، ترق تروق کردن، صدای ترق کردن، (با صدای ترق یا تاپ) ترکیدن، تیراندازی کردن، آتش کردن (تپانچه و غیره)، (تند) ضربه زدن، دنگی زدن، طقی زدن، (ناگهان و به سرعت) آمدن، رفتن، جنبیدن، حرکت کردن، قرار دادن، (چشم) بیرون زدن (از تعجب و غیره)، ورقلمبیدن، (ذرت را با صدای ترق تروق) بو دادن، (خودمانی - با: for) پرداخت کردن، (پول) دادن، (خودمانی - قرص و کپسول و کشمش و غیره) خوردن، بالا انداختن، فرو دادن، (بیس بال - معمولا با: up یا out) توپ هوایی زدن، گویی که با قوس زدن فرود می آید (pop fly هم می گویند)، (خودمانی - خطاب به مردان مسن) بابا (pops هم می گویند)، (عامیانه)، پدر، پاپا، مردمی، عوامانه، (به ویژه نقاشی و تندیس گری) به تقلید از هنر رسانه ها و آگهی های بازرگانی: پاپ، (موسیقی) پاپ، ضربت ناگهانی زدن، حمله کردن، مشروبات گاز دار <hr> pop(pa) پاپا، بابا

معنی : انفجار، مشروبات گاز دار، زدن، ترکاندن، ترکیدن، با صدا ترکیدن، پراندن، بی مقدمه اوردن، بی مقدمه فشار اوردن، برهن گذاردن، بسرعت عملی انجام دادن معانی دیگر : مخفف:، مردم پسند، عوام پسند، محبوب مردم، (صدای شلیک گلوله و غیره) تق، بامب، ترق، ترق تروق، پاپ، (به ویژه هفت تیر و تفنگ) تیراندازی، صدای ت

<hr> معنی : وراج، ترکیدن، جیم شدن، ناگهان ناپدید شدن، مردن <hr> معانی دیگر : (خودمانی) مردن، (خودمانی) کسی که ناگهان داد و بیداد یا اعتراض می کند، کسی که زود از جا در می رود، جنجالی

معنی : وراج، ترکیدن، جیم شدن، ناگهان ناپدید شدن، مردن معانی دیگر : (خودمانی) مردن، (خودمانی) کسی که ناگهان داد و بیداد یا اعتراض می کند، کسی که زود از جا در می رود، جنجالی

pop off

pop one's clogs

<hr> معنی : ذرت بو داده، چس فیل <hr> معانی دیگر : ذرت بو داده، چس فیل

معنی : ذرت بو داده، چس فیل معانی دیگر : ذرت بو داده، چس فیل

popcorn

<hr> معنی : پاپ، خلیفه اعظم <hr> معانی دیگر : (کلیسای کاتولیک) پاپ، پاپ اعظم، (کلیسای ارتدکس) کشیش محل، الکساندر پوپ (شاعر انگلیسی)، پاپ پیشوای کاتولیکها

معنی : پاپ، خلیفه اعظم معانی دیگر : (کلیسای کاتولیک) پاپ، پاپ اعظم، (کلیسای ارتدکس) کشیش محل، الکساندر پوپ (شاعر انگلیسی)، پاپ پیشوای کاتولیکها

pope

<hr> معنی : پاپ بازی، کلیسای کاتولیک رم <hr> معانی دیگر : (خصومت آمیز) عقاید کلیسای کاتولیک، دم و دستگاه پاپ، catholicism roman : کلیسای کاتولیک رم

معنی : پاپ بازی، کلیسای کاتولیک رم معانی دیگر : (خصومت آمیز) عقاید کلیسای کاتولیک، دم و دستگاه پاپ، catholicism roman : کلیسای کاتولیک رم

popery

<hr> معنی : تفنگ بادی بچگانه، تفنگ خفیف <hr> معانی دیگر : تفنگ بادی، تفنگ بادی، تفنگ بچگانه

معنی : تفنگ بادی بچگانه، تفنگ خفیف معانی دیگر : تفنگ بادی، تفنگ بادی، تفنگ بچگانه

popgun

<hr> معنی : ادم خودنما، طوطی صفت، ژستو، طوطی سبز رنگ ومنقار وپا قرمز <hr> معانی دیگر : (در اصل) طوطی، (مهجور) آماج (طوطی چوبی که به آن نشانه گیری می کردند)، ژستی

معنی : ادم خودنما، طوطی صفت، ژستو، طوطی سبز رنگ ومنقار وپا قرمز معانی دیگر : (در اصل) طوطی، (مهجور) آماج (طوطی چوبی که به آن نشانه گیری می کردند)، ژستی

popinjay

<hr> معنی : پاپی، شبیه کاتولیک، وابسته بکاتولیک رومی <hr> معانی دیگر : (خصومت آمیز) وابسته به کلیسای کاتولیک، کاتولیکی

معنی : پاپی، شبیه کاتولیک، وابسته بکاتولیک رومی معانی دیگر : (خصومت آمیز) وابسته به کلیسای کاتولیک، کاتولیکی

popish

<hr> معنی : سپیدار، درخت صنوبر، درخت تبریزی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، صنوبر، شالک، درخت سپیدار، درخت تبریزی (جنس populus از خانواده ی willow)، چوب سپیدار، tulip tree رجوع شود به:

معنی : سپیدار، درخت صنوبر، درخت تبریزی معانی دیگر : (گیاه شناسی)، صنوبر، شالک، درخت سپیدار، درخت تبریزی (جنس populus از خانواده ی willow)، چوب سپیدار، tulip tree رجوع شود به:

poplar

<hr> معنی : پوپلین، پارچه زنانه پوپلین <hr> معانی دیگر : (پارچه) پوپلین

معنی : پوپلین، پارچه زنانه پوپلین معانی دیگر : (پارچه) پوپلین

poplin

<hr> معنی : مربوط به ناحیه رکبی، رکبی، وابسته به پس زانو، وابسته به حفره پس زانو <hr> معانی دیگر : وابسته به یا نزدیک به بخشی از پا که پشت زانو قرار دارد، پس زانویی

معنی : مربوط به ناحیه رکبی، رکبی، وابسته به پس زانو، وابسته به حفره پس زانو معانی دیگر : وابسته به یا نزدیک به بخشی از پا که پشت زانو قرار دارد، پس زانویی

popliteal

<hr> معنی : خروش اب، تلاطم آب، قلیان کردن، قل قل یا جوش زدن اب <hr> معانی دیگر : (محلی) رجوع شود به: poplar، (مانند آب در دریای توفانی)، بالا و پایین رفتن، موج زدن، متلاطم بودن، pople : خروش اب، تلاطم اب

معنی : خروش اب، تلاطم آب، قلیان کردن، قل قل یا جوش زدن اب معانی دیگر : (محلی) رجوع شود به: poplar، (مانند آب در دریای توفانی)، بالا و پایین رفتن، موج زدن، متلاطم بودن، pople : خروش اب، تلاطم اب

popple

<hr> معنی : خشخاش، کوکنار <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) گیاه خشخاش، تاراخیرا (جنس papaver)، گل خشخاش، انواع گیاهان مشابه خشخاش از تیره ی کوکناریان، تریاک، شیرابه ی خشخاش (poppy juice هم می گویند)، رجوع شود به: poppy red

معنی : خشخاش، کوکنار معانی دیگر : (گیاه شناسی) گیاه خشخاش، تاراخیرا (جنس papaver)، گل خشخاش، انواع گیاهان مشابه خشخاش از تیره ی کوکناریان، تریاک، شیرابه ی خشخاش (poppy juice هم می گویند)، رجوع شود به: poppy red

poppy

<hr> معنی : دانه خشخاش <hr> معانی دیگر : دانه ی خشخاش، تخم خشخاش

معنی : دانه خشخاش معانی دیگر : دانه ی خشخاش، تخم خشخاش

poppy seed

<hr> معنی : حرف توخالی <hr> معانی دیگر : (عامیانه) چرند، مزخرف، یاوه، شر و ور، امر، حرف مزخرف

معنی : حرف توخالی معانی دیگر : (عامیانه) چرند، مزخرف، یاوه، شر و ور، امر، حرف مزخرف

poppycock

<hr> معنی : عوام، توده مردم، جمهور، سکنه، عامه، عوام الناس <hr> معانی دیگر : مردم، همگان، هنگان، مردم عادی، توده ها، امر

معنی : عوام، توده مردم، جمهور، سکنه، عامه، عوام الناس معانی دیگر : مردم، همگان، هنگان، مردم عادی، توده ها، امر

populace

<hr> معنی : محبوب، مشهور، متداول، عمومی، عوامانه، خلقی، ملی، توده پسند، نامدار، وابسته بتوده مردم <hr> معانی دیگر : مردمی، وابسته به یا توسط مردم، همگانی، مردم پسند، عامه پسند، نازل، ارزان، در استطاعت مردم، رایج، باب، معمول، پسند، پرطرفدار، پرخواهان، پرهوادار، قابل فهم عوام، غیر تخصصی، همه فهم، دوست داشتنی، خواستنی، عوام

معنی : محبوب، مشهور، متداول، عمومی، عوامانه، خلقی، ملی، توده پسند، نامدار، وابسته بتوده مردم معانی دیگر : مردمی، وابسته به یا توسط مردم، همگانی، مردم پسند، عامه پسند، نازل، ارزان، در استطاعت مردم، رایج، باب، معمول، پسند، پرطرفدار، پرخواهان، پرهوادار، قابل فهم عوام، غیر تخصصی، همه فهم، دوست داشتنی، خ

واژه های حرف "p" - مترادف و متضاد