مترادف و متضاد

third base

<hr> معنی : سومین دسته، درجه سوم <hr> معانی دیگر : (بلیط قطار و تمبر پست یا رتبه ی دانشجو و غیره) درجه سه، بلیط درجه 3

معنی : سومین دسته، درجه سوم معانی دیگر : (بلیط قطار و تمبر پست یا رتبه ی دانشجو و غیره) درجه سه، بلیط درجه 3

third class

<hr> معنی : رتبه سوم، درجه سوم <hr> معانی دیگر : (فراماسونری) سرمهراز، استاد بنا

معنی : رتبه سوم، درجه سوم معانی دیگر : (فراماسونری) سرمهراز، استاد بنا

third degree

<hr> معنی : کلفتی، بعد سوم، وابسته به بعد سوم <hr> معانی دیگر : بعد سوم (بعد اول و دوم طول و عرض و بعد سوم ژرفا است)، عمق، ستبری، ضخامت

معنی : کلفتی، بعد سوم، وابسته به بعد سوم معانی دیگر : بعد سوم (بعد اول و دوم طول و عرض و بعد سوم ژرفا است)، عمق، ستبری، ضخامت

third dimension

<hr> معنی : عوام <hr> معانی دیگر : طبقه ی عوام (رجوع شود به: estate)، طبقه عوام

معنی : عوام معانی دیگر : طبقه ی عوام (رجوع شود به: estate)، طبقه عوام

third estate

<hr> معنی : شخص ثالث <hr> معانی دیگر : نفر سوم، (در مقایسه با دو حزب چیره ی کشور) حزب سوم، شخص ثالک

معنی : شخص ثالث معانی دیگر : نفر سوم، (در مقایسه با دو حزب چیره ی کشور) حزب سوم، شخص ثالک

third party

<hr> معنی : سوم شخص <hr> معانی دیگر : (دستور زبان) سوم شخص

معنی : سوم شخص معانی دیگر : (دستور زبان) سوم شخص

third person

<hr> (در برخی ترن های برقی) ریل سوم (که برق دارد)

(در برخی ترن های برقی) ریل سوم (که برق دارد)

third rail

third world

<hr> معنی : تشنگی، ارزومندی، عطش، اشتیاق، اشتیاق داشتن، تشنه بودن، ارزومند بودن <hr> معانی دیگر : آرزومندی، ایاسه، شور، آرزوی چیزی را داشتن، (عامیانه) میل به نوشیدنی الکلی، عطش داشتن

معنی : تشنگی، ارزومندی، عطش، اشتیاق، اشتیاق داشتن، تشنه بودن، ارزومند بودن معانی دیگر : آرزومندی، ایاسه، شور، آرزوی چیزی را داشتن، (عامیانه) میل به نوشیدنی الکلی، عطش داشتن

thirst

<hr> معنی : خشک، مشتاق، بی آب، تشنه، عطش دار <hr> معانی دیگر : خواهان، آرزومند، (گیاه و زمین و غیره) خشک، (عامیانه) تشنگی آور، عطش آور

معنی : خشک، مشتاق، بی آب، تشنه، عطش دار معانی دیگر : خواهان، آرزومند، (گیاه و زمین و غیره) خشک، (عامیانه) تشنگی آور، عطش آور

thirsty

<hr> معنی : عدد سیزده، سیزده <hr> معانی دیگر : سیزده (تا)

معنی : عدد سیزده، سیزده معانی دیگر : سیزده (تا)

thirteen

<hr> معنی : یک سیزدهم، سیزدهم، سیزدهمین <hr> معانی دیگر : روز سیزدهم ماه

معنی : یک سیزدهم، سیزدهم، سیزدهمین معانی دیگر : روز سیزدهم ماه

thirteenth

<hr> معنی : سی ام، سیامین <hr> معانی دیگر : سی امین (30th هم می نویسد)، یک سی ام

معنی : سی ام، سیامین معانی دیگر : سی امین (30th هم می نویسد)، یک سی ام

thirtieth

<hr> معنی : عدد سی، سیم، سی <hr> معانی دیگر : سی (تا)، عدد یا شماره ی سی (30)

معنی : عدد سی، سیم، سی معانی دیگر : سی (تا)، عدد یا شماره ی سی (30)

thirty

<hr> معنی : این <hr> معانی دیگر : این (جمع آن: these)، به این -، این قدر-، (عامیانه) یک، -ی، صورت جمع ان these است

معنی : این معانی دیگر : این (جمع آن: these)، به این -، این قدر-، (عامیانه) یک، -ی، صورت جمع ان these است

this

<hr> معنی : خار، خاربن، خارخسک، بوته خار، باد اور، شوک مبارک <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) خاربن، ژاژ، انگنار، کنگر، خارمقدس (انواع بته های خار از جنس های onopordum و cirsium و cnicus - از خانواده ی composite به ویژه scotch thistel یا onopordum acanthium)، شوک، تاتاری

معنی : خار، خاربن، خارخسک، بوته خار، باد اور، شوک مبارک معانی دیگر : (گیاه شناسی) خاربن، ژاژ، انگنار، کنگر، خارمقدس (انواع بته های خار از جنس های onopordum و cirsium و cnicus - از خانواده ی composite به ویژه scotch thistel یا onopordum acanthium)، شوک، تاتاری

thistle

<hr> معنی : خار دار <hr> معانی دیگر : خار مانند، ژاژسان، خراشناک، تیغی، خراشنده

معنی : خار دار معانی دیگر : خار مانند، ژاژسان، خراشناک، تیغی، خراشنده

thistly

<hr> معنی : دورتر، آنجا، به آنجا، بدانسو، انطرف تر، به انطرف <hr> معانی دیگر : به آن سوی

معنی : دورتر، آنجا، به آنجا، بدانسو، انطرف تر، به انطرف معانی دیگر : به آن سوی

thither

<hr> معنی : تا ان زمان، تا ان موقع، تا قبل از ان <hr> معانی دیگر : تا آن گاه، تا آن موقع

معنی : تا ان زمان، تا ان موقع، تا قبل از ان معانی دیگر : تا آن گاه، تا آن موقع

thitherto

<hr> معنی : بدانسو، بانطرف <hr> معانی دیگر : (نادر) به سوی آنجا، به آن سوی، آنجا (thitherwards هم می گویند)، thitherwards : بانطرف

معنی : بدانسو، بانطرف معانی دیگر : (نادر) به سوی آنجا، به آن سوی، آنجا (thitherwards هم می گویند)، thitherwards : بانطرف

thitherward

<hr> معنی : بانطرف <hr> معانی دیگر : thitherward : بانطرف، بدانسو

معنی : بانطرف معانی دیگر : thitherward : بانطرف، بدانسو

thitherwards

<hr> معنی : گنبد، قبه، اهرم لوله توپ، چوب یا میله اهرم پارو، گذاردن، کشیدن، تحمل کردن <hr> معانی دیگر : (قایق پارویی) میل پاروگیر، قلاب پارو، (انگلیس - محلی) رنج بردن، دچار بودن، (سختی و غیره) کشیدن، اجازه دادن

معنی : گنبد، قبه، اهرم لوله توپ، چوب یا میله اهرم پارو، گذاردن، کشیدن، تحمل کردن معانی دیگر : (قایق پارویی) میل پاروگیر، قلاب پارو، (انگلیس - محلی) رنج بردن، دچار بودن، (سختی و غیره) کشیدن، اجازه دادن

thole

<hr> معنی : اهرم لوله توپ، میل پاروگیر <hr> معانی دیگر : میل پاروگیر، اهرم لوله توپ، پارو گیر، میل پارو گیر

معنی : اهرم لوله توپ، میل پاروگیر معانی دیگر : میل پاروگیر، اهرم لوله توپ، پارو گیر، میل پارو گیر

tholepin

<hr> معنی : اسم خاص مذکر، توماس، توما <hr> معانی دیگر : اسم خاص مذکر (مخفف: tom و tommy)

معنی : اسم خاص مذکر، توماس، توما معانی دیگر : اسم خاص مذکر (مخفف: tom و tommy)

thomas

<hr> معنی : تسمه، قیش، با تسمه بستن، شلاق زدن <hr> معانی دیگر : (چرمی)تسمه، باریکه، زبانه، دوال، شلاق، تازیانه، دم پایی

معنی : تسمه، قیش، با تسمه بستن، شلاق زدن معانی دیگر : (چرمی)تسمه، باریکه، زبانه، دوال، شلاق، تازیانه، دم پایی

thong

<hr> معنی : صدری، وابسته به قفسه سینه <hr> معانی دیگر : وابسته به یا نزدیک به قفسه ی سینه، سینه ای

معنی : صدری، وابسته به قفسه سینه معانی دیگر : وابسته به یا نزدیک به قفسه ی سینه، سینه ای

thoracic

<hr> معنی : سینه، قفسه سینه، صدر <hr> معانی دیگر : قفسه ی سینه

معنی : سینه، قفسه سینه، صدر معانی دیگر : قفسه ی سینه

thorax

<hr> معنی : تیغ، خار، سرتیز، شوک، تیغ دار کردن <hr> معانی دیگر : (در گیاه) خار، خسک، ژاژ، درخت یا بته ی خاردار، چوب درخت خار دار، رجوع شود به: prickle، (جانور) خار، هر چیز ناراحت کننده، نشانی که در انگلیسی کهن و نورس به جای th به کار می رفت، موجب ناراحتی

معنی : تیغ، خار، سرتیز، شوک، تیغ دار کردن معانی دیگر : (در گیاه) خار، خسک، ژاژ، درخت یا بته ی خاردار، چوب درخت خار دار، رجوع شود به: prickle، (جانور) خار، هر چیز ناراحت کننده، نشانی که در انگلیسی کهن و نورس به جای th به کار می رفت، موجب ناراحتی

thorn

<hr> معنی : تمشک جنگلی، بوته خار، بوته خاردار <hr> معانی دیگر : بوته خاردار، تمشک جنگلی

معنی : تمشک جنگلی، بوته خار، بوته خاردار معانی دیگر : بوته خاردار، تمشک جنگلی

thornbush

<hr> معنی : بی خار <hr> معانی دیگر : بی خار

معنی : بی خار معانی دیگر : بی خار

thornless

<hr> معنی : خار مانند <hr> معانی دیگر : خارمانند

معنی : خار مانند معانی دیگر : خارمانند

thornlike

<hr> معنی : خار دار، خار مانند، تیغستان، موجب ناراحتی، تیغ تیغی <hr> معانی دیگر : خارناک، تیغ دار، پرژاژ، پرخار و خسک، پردردسر، پرگرفتاری، پرزحمت، پرمانع، غامض

معنی : خار دار، خار مانند، تیغستان، موجب ناراحتی، تیغ تیغی معانی دیگر : خارناک، تیغ دار، پرژاژ، پرخار و خسک، پردردسر، پرگرفتاری، پرزحمت، پرمانع، غامض

thorny

<hr> معنی : کامل، تمام، تمام و کمال، خیلی دقیق، از اول تا اخر <hr> معانی دیگر : سرتاسر، از آغاز تا پایان، از سر تا ته، تاته، جانانه، به تمام معنی، دقیق، موشکاف، موشکافانه، (در اصل) عبور کننده، گذرا (مثلا در: thoroughfare)، (مهجور) رجوع شود به: through، بطور کامل

معنی : کامل، تمام، تمام و کمال، خیلی دقیق، از اول تا اخر معانی دیگر : سرتاسر، از آغاز تا پایان، از سر تا ته، تاته، جانانه، به تمام معنی، دقیق، موشکاف، موشکافانه، (در اصل) عبور کننده، گذرا (مثلا در: thoroughfare)، (مهجور) رجوع شود به: through، بطور کامل

thorough

<hr> معنی : اصیل، با تجربه، خوش جنس، کاردیده <hr> معانی دیگر : (به ویژه اسب و سگ) خوش نژاد، فرهیخته، آموخته، با کمال، با معرفت، ورزیده، کارکشته، فرزانه، عالی، درجه یک، ممتاز، اصیل، خوش جنس، سر کش

معنی : اصیل، با تجربه، خوش جنس، کاردیده معانی دیگر : (به ویژه اسب و سگ) خوش نژاد، فرهیخته، آموخته، با کمال، با معرفت، ورزیده، کارکشته، فرزانه، عالی، درجه یک، ممتاز، اصیل، خوش جنس، سر کش

thoroughbred

<hr> معنی : شاهراه، راه عبور، شارع عام <hr> معانی دیگر : راه اصلی، گذرگاه عمومی، خیابان (به ویژه اگر اصلی و شلوغ باشد)، معبر

معنی : شاهراه، راه عبور، شارع عام معانی دیگر : راه اصلی، گذرگاه عمومی، خیابان (به ویژه اگر اصلی و شلوغ باشد)، معبر

thoroughfare

<hr> معنی : تمام و کمال، بسیار دقیق <hr> معانی دیگر : دقیق، موشکاف، موشکافانه، بی قید وشرط، مطلق، تمام وکمال، مفرط

معنی : تمام و کمال، بسیار دقیق معانی دیگر : دقیق، موشکاف، موشکافانه، بی قید وشرط، مطلق، تمام وکمال، مفرط

thoroughgoing

<hr> معنی : بطور کامل <hr> معانی دیگر : کاملا، تماما، سراسر

معنی : بطور کامل معانی دیگر : کاملا، تماما، سراسر

thoroughly

thoroughly ventilated

<hr> معنی : ان، انها، انان <hr> معانی دیگر : جمع واژه ی: that

معنی : ان، انها، انان معانی دیگر : جمع واژه ی: that

those

<hr> معنی : یک هزار دلار، تو، تو کردن <hr> معانی دیگر : (قدیمی - حالت فاعلی) تو (حالت مفعولی: thee - حالت ملکی: thy و thine)، (خودمانی) مخفف: thousand، توبکسی خطاب کردن

معنی : یک هزار دلار، تو، تو کردن معانی دیگر : (قدیمی - حالت فاعلی) تو (حالت مفعولی: thee - حالت ملکی: thy و thine)، (خودمانی) مخفف: thousand، توبکسی خطاب کردن

thou

<hr> معنی : بهر حال، بهرجهت، باوجود اینکه، باوجود ان، ولو، هر چند با اینکه، ولی، اگر چه، گرچه <hr> معانی دیگر : با آنکه، با وجود آنکه، هرچند، اگرچند، در هر حال، به هر حال، اما

معنی : بهر حال، بهرجهت، باوجود اینکه، باوجود ان، ولو، هر چند با اینکه، ولی، اگر چه، گرچه معانی دیگر : با آنکه، با وجود آنکه، هرچند، اگرچند، در هر حال، به هر حال، اما

though

<hr> معنی : نظر، گمان، قصد، اندیشه، خیال، استدلال، عقیده، تفکر، فکر، خاطر، خاطره، پندار، سگال، چیز فکری <hr> معانی دیگر : پنداشت، منظور، نیت، توجه، نمید، ملاحظه، تامل، یک ذره، کمی، یک کمی، یک خرده، اندکی، زمان گذشته و اسم مفعول: think، افکار، مطلب

معنی : نظر، گمان، قصد، اندیشه، خیال، استدلال، عقیده، تفکر، فکر، خاطر، خاطره، پندار، سگال، چیز فکری معانی دیگر : پنداشت، منظور، نیت، توجه، نمید، ملاحظه، تامل، یک ذره، کمی، یک کمی، یک خرده، اندکی، زمان گذشته و اسم مفعول: think، افکار، مطلب

thought

<hr> معنی : خیالی، اندیشناک، بافکر، متفکر، با ملاحظه <hr> معانی دیگر : ملاحظه کار، دقیق، مراعات کننده ی حال دیگران (و غیره)، اندیشمند، فکور، اندیشگر، فرزانه، مدبر، ژرف، عمیق، پراندیشه، متفکرانه، فکورانه، با تفکر، اندیشمندانه، جدی

معنی : خیالی، اندیشناک، بافکر، متفکر، با ملاحظه معانی دیگر : ملاحظه کار، دقیق، مراعات کننده ی حال دیگران (و غیره)، اندیشمند، فکور، اندیشگر، فرزانه، مدبر، ژرف، عمیق، پراندیشه، متفکرانه، فکورانه، با تفکر، اندیشمندانه، جدی

thoughtful

<hr> معنی : لا قید، بی فکر، بی ملاحظه، ناشی از بی فکری <hr> معانی دیگر : بی دقت، شورتی، کسی که حال دیگران را مراعات نمی کند، بی اعتنا، نسنجیده، بی فکرانه، عجولانه، شتاب آمیز

معنی : لا قید، بی فکر، بی ملاحظه، ناشی از بی فکری معانی دیگر : بی دقت، شورتی، کسی که حال دیگران را مراعات نمی کند، بی اعتنا، نسنجیده، بی فکرانه، عجولانه، شتاب آمیز

thoughtless

<hr> معنی : افکار، خاطرات

thoughts

<hr> معنی : هزار <hr> معانی دیگر : هزار (1000)

معنی : هزار معانی دیگر : هزار (1000)

thousand

<hr> معنی : یک هزارم، یک هزار، هزارم <hr> معانی دیگر : هزارمین، هزاره

معنی : یک هزارم، یک هزار، هزارم معانی دیگر : هزارمین، هزاره

واژه های حرف "t" - مترادف و متضاد