انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : دستگیره، شکار، اخذ، زبانه، عمل گرفتن، لغت چشمگیر، از هوا گرفتن، فهمیدن، دچار شدن به، چنگ زدن، قاپیدن، بدست اوردن، درک کردن، گرفتن، جلب کردن <hr> معانی دیگر : دستگیر کردن، گیر انداختن یا افتادن، در تله افتادن یا انداختن، مچ کسی را باز کردن، درحین ارتکاب گرفتن، ناگهان خوردن به، به سوی خود کشیدن، (عامیانه) رادیو و تلویزیون و غیره را گرفتن، در خود داشتن، مفتون کردن، دل کسی را بردن، مسحور کردن، (در مورد آتش و زغال) گرفتن، گیراندن، (امریکا- بازی بیس بال و غیره) توپ را با دستکش ویژه گرفتن، کچر بودن، (پاس) گرفتن، شخص یا چیز گرفته شده، آدم مناسب برای ازدواج، قطعه، پاره، بخش، بریدگی یا شکست صدا هنگام حرف زدن (در اثر احساسات)، شرط نیرنگ آمیز، شرط سری، تله انداز، گیرانداز، نیرنگ آمیز، مشروط به شروط سری، واگرفتن، سرایت کردن، گول زدن، اغوا کردن، (هرچیزی که بگیرد و نگه دارد) چفت، گیره، گیرشگاه، زرفین، وهنگ، جالب، جذاب، شعار

معنی : دستگیره، شکار، اخذ، زبانه، عمل گرفتن، لغت چشمگیر، از هوا گرفتن، فهمیدن، دچار شدن به، چنگ زدن، قاپیدن، بدست اوردن، درک کردن، گرفتن، جلب کردن معانی دیگر : دستگیر کردن، گیر انداختن یا افتادن، در تله افتادن یا انداختن، مچ کسی را باز کردن، درحین ارتکاب گرفتن، ناگهان خوردن به، به سوی خود کشیدن، (عا

catch

<hr> رسیدن به، به حساب کسی رسیدن، اثر سو کردن

رسیدن به، به حساب کسی رسیدن، اثر سو کردن

catch 22

catch a bus

catch a chill

catch a cold

catch a glimpse

catch a train

catch a weasel asleep

<hr> هر طوری که بشود، به هر وسیله

هر طوری که بشود، به هر وسیله

catch as catch can

catch at a straw

<hr> پنجره ی مشبک آهنین (که در کف خیابان و غیره در مدخل فاضلاب قرار می دهند تا اشیای درشت وارد آن نشود)، نرده ی دهانه ی گنداب

پنجره ی مشبک آهنین (که در کف خیابان و غیره در مدخل فاضلاب قرار می دهند تا اشیای درشت وارد آن نشود)، نرده ی دهانه ی گنداب

catch basin

<hr> معنی : چاییدن <hr> معانی دیگر : سرما خوردن، سرما خوردگی پیدا کردن

معنی : چاییدن معانی دیگر : سرما خوردن، سرما خوردگی پیدا کردن

catch cold

catch death

<hr> افروخته شدن، مشتعل شدن، آتش گرفتن

افروخته شدن، مشتعل شدن، آتش گرفتن

catch fire

catch fish

<hr> در دست گرفتن، نگهداشتن، به دست آوردن

در دست گرفتن، نگهداشتن، به دست آوردن

catch hold of

catch my drift

<hr> 1- فهمیدن، (معنی چیزی را) درک کردن، پی بردن 2- مد شدن، متداول شدن

1- فهمیدن، (معنی چیزی را) درک کردن، پی بردن 2- مد شدن، متداول شدن

catch on

<hr> برای تازه کردن نفس از سخن بازایستادن، (از تعجب یا تحسین) دم در دمیدن، نفس تازه کردن

برای تازه کردن نفس از سخن بازایستادن، (از تعجب یا تحسین) دم در دمیدن، نفس تازه کردن

catch one's breath

<hr> از سرما سده کردن، سرمای شدید خوردن

از سرما سده کردن، سرمای شدید خوردن

catch one's death

<hr> توجه کسی را جلب کردن

catch one's eye

<hr> (عامیانه) متوجه رفتار ناپسند (یا اشتباه و غیره ی) دیگری شدن

(عامیانه) متوجه رفتار ناپسند (یا اشتباه و غیره ی) دیگری شدن

catch out

<hr> تکیه کلام، واژه یا عبارتی که جلب توجه کند، واژه ی گیرا

تکیه کلام، واژه یا عبارتی که جلب توجه کند، واژه ی گیرا

catch phrase

<hr> در یک نظر دیدن، ناگهان دیدن

در یک نظر دیدن، ناگهان دیدن

catch sight of

catch sign of

catch someone in the act

catch someone off guard

<hr> سر بزنگاه کسی را گرفتن، مچ کسی را گرفتن

سر بزنگاه کسی را گرفتن، مچ کسی را گرفتن

catch someone red handed

catch someone's eyes

catch someones eye

catch the speaker's eye

catchable

<hr> (امریکا) وضع بغرنج، معمای پر دردسر، (ظرف یا گنجانه ای که چیزهای گوناگون را در آن می گذارند) هزار بیشه، ظرف یامخزن اشیاءگوناگون مثل سبد یاگنجه، هزاربیشه، بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد

(امریکا) وضع بغرنج، معمای پر دردسر، (ظرف یا گنجانه ای که چیزهای گوناگون را در آن می گذارند) هزار بیشه، ظرف یامخزن اشیاءگوناگون مثل سبد یاگنجه، هزاربیشه، بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد

catchall

<hr> معنی : گیرنده، بدست اورنده <hr> معانی دیگر : (ظرف یا گنجانه ای که چیزهای گوناگون را در آن می گذارند) هزار بیشه، (امریکا - بیس بال) کچر (کسی که پشت سر چوگانزن می ایستد و توپ هایی را که، او با چوگان نمی زند می گیرد)

معنی : گیرنده، بدست اورنده معانی دیگر : (ظرف یا گنجانه ای که چیزهای گوناگون را در آن می گذارند) هزار بیشه، (امریکا - بیس بال) کچر (کسی که پشت سر چوگانزن می ایستد و توپ هایی را که، او با چوگان نمی زند می گیرد)

catcher

catches the eye

<hr> (امریکا - بیس بال) کچر (کسی که پشت سر چوگانزن می ایستد و توپ هایی را که، او با چوگان نمی زند می گیرد)، (گیاه شناسی) سیلن، مگس گیر (جنس silene از خانواده ی pink)، درخت مگس گیر

(امریکا - بیس بال) کچر (کسی که پشت سر چوگانزن می ایستد و توپ هایی را که، او با چوگان نمی زند می گیرد)، (گیاه شناسی) سیلن، مگس گیر (جنس silene از خانواده ی pink)، درخت مگس گیر

catchfly

<hr> معنی : جاذب، فریبنده، ساری، واگیر، مسری <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) سیلن، مگس گیر (جنس silene از خانواده ی pink)، واگیر دار، سرایت کننده

معنی : جاذب، فریبنده، ساری، واگیر، مسری معانی دیگر : (گیاه شناسی) سیلن، مگس گیر (جنس silene از خانواده ی pink)، واگیر دار، سرایت کننده

catching

catching a cold

catching fire

<hr> واگیر دار، ساری، سرایت کننده، گرد آوری آب باران (از راه جوب کشی و گنداب راه سازی)، آب تله، آبگیر (انباری که آب های گرد آوری شده در آن نگهداری می شود)، آب انبار، عمل گرفتن، انچه گیراید

واگیر دار، ساری، سرایت کننده، گرد آوری آب باران (از راه جوب کشی و گنداب راه سازی)، آب تله، آبگیر (انباری که آب های گرد آوری شده در آن نگهداری می شود)، آب انبار، عمل گرفتن، انچه گیراید

catchment

<hr> گرد آوری آب باران (از راه جوب کشی و گنداب راه سازی)، آب تله، آبگیر (انباری که آب های گرد آوری شده در آن نگهداری می شود)، آب انبار، (در مورد خدمات بهداشتی و دولتی و غیره) ناحیه ی تحت پوشش، پهنه ی آبریز، آبگیر (ناحیه ای که آب های آن به یک رودخانه یا دریاچه وغیره می ریزد) (catchment basin هم می گویند)

گرد آوری آب باران (از راه جوب کشی و گنداب راه سازی)، آب تله، آبگیر (انباری که آب های گرد آوری شده در آن نگهداری می شود)، آب انبار، (در مورد خدمات بهداشتی و دولتی و غیره) ناحیه ی تحت پوشش، پهنه ی آبریز، آبگیر (ناحیه ای که آب های آن به یک رودخانه یا دریاچه وغیره می ریزد) (catchment basin هم می گویند)

catchment area

<hr> معنی : تله پول، تهیه شده برای پول دراوردن <hr> معانی دیگر : (در مورد خدمات بهداشتی و دولتی و غیره) ناحیه ی تحت پوشش، پهنه ی آبریز، آبگیر (ناحیه ای که آب های آن به یک رودخانه یا دریاچه وغیره می ریزد) (catchment basin هم می گویند)، تله ی پول (کالایی که ظاهر آن را خوب کرده اند تا به فروش برسد)، گول زنه، پول شو، پول کردنی

معنی : تله پول، تهیه شده برای پول دراوردن معانی دیگر : (در مورد خدمات بهداشتی و دولتی و غیره) ناحیه ی تحت پوشش، پهنه ی آبریز، آبگیر (ناحیه ای که آب های آن به یک رودخانه یا دریاچه وغیره می ریزد) (catchment basin هم می گویند)، تله ی پول (کالایی که ظاهر آن را خوب کرده اند تا به فروش برسد)، گول زنه، پول

catchpenny

<hr> معنی : مامور اخذ مالیات، باج گیر <hr> معانی دیگر : مامور اخذ مالیات، باج گیر

معنی : مامور اخذ مالیات، باج گیر معانی دیگر : مامور اخذ مالیات، باج گیر

catchpole

catchpoll

<hr> معنی : سوس گوجه فرنگی <hr> معانی دیگر : (سابقا در انگلیس) مامور بازداشت بدهکاران (که در پرداخت دیون خود کوتاهی می کردند)، رجوع شود به: ketchup، ketchup catsup : سوس گوجه فرنگی، غافلگیر کردن، رجوع شود به: ketchup، 1- غفلتا گرفتن، قاپیدن 2- اشتباه کسی یا چیزی را نشان دادن 3- رسیدن به، عقب افتادگی را بر طرف کردن، جلو زدن از 4- (با قلاب یاحلقه) گیرانداختن یا سفت کردن

معنی : سوس گوجه فرنگی معانی دیگر : (سابقا در انگلیس) مامور بازداشت بدهکاران (که در پرداخت دیون خود کوتاهی می کردند)، رجوع شود به: ketchup، ketchup catsup : سوس گوجه فرنگی، غافلگیر کردن، رجوع شود به: ketchup، 1- غفلتا گرفتن، قاپیدن 2- اشتباه کسی یا چیزی را نشان دادن 3- رسیدن به، عقب افتادگی را بر طرف

catchup

<hr> علف ماست، رشدوک، گورکک

علف ماست، رشدوک، گورکک

catchweed

<hr> معنی : کلمه راهنما، تکیه سخن، مفتاحکلام، کلمه سرصفحه برای جلب توجه <hr> معانی دیگر : بدون محدودیت درباره ی وزن، آزاد وزن، واژه ای که در اثر تکرار تبدیل می شود به اسم یا نشان گروه یا جنبش بخصوصی، تکیه کلام، ویژه سخن، (در اصل) اولین واژه ی صفحه ی بعدی کتاب که برای جلب توجه خواننده در دست راست و پایین صفحه ی پیشین چاپ می شد، رجوع شود به: guide word، (در تئاتر) آخرین حرف یک بازیگر که مفتاح کلمات بازیگر دیگر است (cue هم می گویند)، کلمه سرصفحه برای جلب توجه درفرهنگ ومانند ان

معنی : کلمه راهنما، تکیه سخن، مفتاحکلام، کلمه سرصفحه برای جلب توجه معانی دیگر : بدون محدودیت درباره ی وزن، آزاد وزن، واژه ای که در اثر تکرار تبدیل می شود به اسم یا نشان گروه یا جنبش بخصوصی، تکیه کلام، ویژه سخن، (در اصل) اولین واژه ی صفحه ی بعدی کتاب که برای جلب توجه خواننده در دست راست و پایین صفحه 

catchword

<hr> معنی : جاذب، گیرنده <hr> معانی دیگر : واژه ای که در اثر تکرار تبدیل می شود به اسم یا نشان گروه یا جنبش بخصوصی، تکیه کلام، ویژه سخن، (در اصل) اولین واژه ی صفحه ی بعدی کتاب که برای جلب توجه خواننده در دست راست و پایین صفحه ی پیشین چاپ می شد، رجوع شود به: guide word، (در تئاتر) آخرین حرف یک بازیگر که مفتاح کلمات بازیگر دیگر است (cue هم می گویند)، آنچه که دیر فراموش شود یا زود به یاد آید، زودیاد، جالب توجه، علاقه انگیز، گیرا، کاوش انگیز، نیرنگ آمیز، گول زنه، گیرانداز

معنی : جاذب، گیرنده معانی دیگر : واژه ای که در اثر تکرار تبدیل می شود به اسم یا نشان گروه یا جنبش بخصوصی، تکیه کلام، ویژه سخن، (در اصل) اولین واژه ی صفحه ی بعدی کتاب که برای جلب توجه خواننده در دست راست و پایین صفحه ی پیشین چاپ می شد، رجوع شود به: guide word، (در تئاتر) آخرین حرف یک بازیگر که مفتاح 

واژه های حرف "c" - انگلیسی به انگلیسی