انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : نامساعد، نابسنده، غیر کافی <hr> معانی دیگر : ناکافی، کم، بی صلاحیت، بی لیاقت، ناشایسته

معنی : نامساعد، نابسنده، غیر کافی معانی دیگر : ناکافی، کم، بی صلاحیت، بی لیاقت، ناشایسته

inadequate

<hr> بطور نامناسب، ازروی بی کفایتی، بطور غیر کافی

بطور نامناسب، ازروی بی کفایتی، بطور غیر کافی

inadequately

inadequateness

inadhesive

<hr> معنی : ناروایی <hr> معانی دیگر : ناروایی

معنی : ناروایی معانی دیگر : ناروایی

inadmissibility

<hr> معنی : ناپسندیده، ناروا، غیر جایز، تصدیق نکردنی <hr> معانی دیگر : ناپذیرفتنی، قبول ناپذیر، اذعان ناپذیر، بی اعتبار، غیر قابل قبول

معنی : ناپسندیده، ناروا، غیر جایز، تصدیق نکردنی معانی دیگر : ناپذیرفتنی، قبول ناپذیر، اذعان ناپذیر، بی اعتبار، غیر قابل قبول

inadmissible

inadmissible evidence

<hr> بطور ناروا، چنانکه روایا جایز نباشد

بطور ناروا، چنانکه روایا جایز نباشد

inadmissibly

<hr> معنی : سهو، سرسری، غفلت، بی ملاحظگی، بی توجهی، عدمتوبه، ندانستگی، عدمتعمد <hr> معانی دیگر : خطا، اشتباه، بی توجهی (inadvertency هم می گویند)، عمد، ناخودآگاهی، ناخواستگی، بی خواستی، غیرعمدی

معنی : سهو، سرسری، غفلت، بی ملاحظگی، بی توجهی، عدمتوبه، ندانستگی، عدمتعمد معانی دیگر : خطا، اشتباه، بی توجهی (inadvertency هم می گویند)، عمد، ناخودآگاهی، ناخواستگی، بی خواستی، غیرعمدی

inadvertence

<hr> معنی : سهو، سرسری، غفلت، بی ملاحظگی، بی توجهی، عدمتوبه، ندانستگی، عدمتعمد

معنی : سهو، سرسری، غفلت، بی ملاحظگی، بی توجهی، عدمتوبه، ندانستگی، عدمتعمد

inadvertency

<hr> معنی : غیر عمدی <hr> معانی دیگر : ندانسته، ناخواسته، بی خواست، سهو

معنی : غیر عمدی معانی دیگر : ندانسته، ناخواسته، بی خواست، سهو

inadvertent

inadvertently

inadvisability

<hr> معنی : مضر، ناروا، دور از صلاح، غیر مقتضی، بی صرفه <hr> معانی دیگر : غیرمصلحت، غیرصلاح، نابایست، دور از مصلحت، مخالف

معنی : مضر، ناروا، دور از صلاح، غیر مقتضی، بی صرفه معانی دیگر : غیرمصلحت، غیرصلاح، نابایست، دور از مصلحت، مخالف

inadvisable

<hr> بدون اینکه صلاح باشد

inadvisably

<hr> عدم قابلیت بیع مثل اموال عمومی از قبیل طرف وشوارع و پل ها

عدم قابلیت بیع مثل اموال عمومی از قبیل طرف وشوارع و پل ها

inalienability

<hr> معنی : لایتجزا، محرومنشدنی <hr> معانی دیگر : سلب نشدنی، لاینفک، انتقال ناپذیر، بیع ناپذیر

معنی : لایتجزا، محرومنشدنی معانی دیگر : سلب نشدنی، لاینفک، انتقال ناپذیر، بیع ناپذیر

inalienable

inalienable assets

inalienable goods

inalienable right

<hr> بطور غیر قابل انتقال

inalienably

<hr> معنی : تغییر ناپذیری <hr> معانی دیگر : تغییر ناپذیر، غیر قابل تغییر، ثابت، پایدار

معنی : تغییر ناپذیری معانی دیگر : تغییر ناپذیر، غیر قابل تغییر، ثابت، پایدار

inalterability

<hr> معنی : تغییر ناپذیر، ثابت <hr> معانی دیگر : دگرگونی ناپذیر

معنی : تغییر ناپذیر، ثابت معانی دیگر : دگرگونی ناپذیر

inalterable

inalterableness

inalterably

<hr> معنی : معشوقه، زن عاشق، دلداده <hr> معانی دیگر : دلدار، شیفته

معنی : معشوقه، زن عاشق، دلداده معانی دیگر : دلدار، شیفته

inamorata

inamorato

<hr> معنی : پوچ، چرند، تهی، احمق، بی مغز <hr> معانی دیگر : بی معنی، بی چم، احمقانه، خالی، فضای نامحدود

معنی : پوچ، چرند، تهی، احمق، بی مغز معانی دیگر : بی معنی، بی چم، احمقانه، خالی، فضای نامحدود

inane

<hr> بطور پوچیا بی معنی، بیهوده وار

بطور پوچیا بی معنی، بیهوده وار

inanely

inaneness

<hr> معنی : بی جان، غیر ذیروح <hr> معانی دیگر : غیر ذی حیات، نازنده، ناجاندار، روح دادن، انگیختن

معنی : بی جان، غیر ذیروح معانی دیگر : غیر ذی حیات، نازنده، ناجاندار، روح دادن، انگیختن

inanimate

inanimate nature

<hr> بطور بی روح، بطور بیجان

بطور بی روح، بطور بیجان

inanimately

inanimateness

inanimation

<hr> معنی : جنبش، تحریک، انگیزش، بی روحی، بی جانی، جمود <hr> معانی دیگر : تهی بودن، خالی بودن، فرسودگی (حاکی از کم خوراکی یا بدی گوارش)، نحیفی، مردگی، سرزندگی، الهام

معنی : جنبش، تحریک، انگیزش، بی روحی، بی جانی، جمود معانی دیگر : تهی بودن، خالی بودن، فرسودگی (حاکی از کم خوراکی یا بدی گوارش)، نحیفی، مردگی، سرزندگی، الهام

inanition

<hr> معنی : پوچی، کار بیهوده، بیهودگی، بطالت، بی مغزی <hr> معانی دیگر : بی چمی، چرندی

معنی : پوچی، کار بیهوده، بیهودگی، بطالت، بی مغزی معانی دیگر : بی چمی، چرندی

inanity

<hr> پژوهش ناپذیر، غیر قابل استیناف

پژوهش ناپذیر، غیر قابل استیناف

inappealable

<hr> آشتی ناپذیر، آرام نشدنی، تسکین ناپذیر، غیرقابل دلجویی، ناپذیر، غیر قابل تسکین، قانع نشدنی

آشتی ناپذیر، آرام نشدنی، تسکین ناپذیر، غیرقابل دلجویی، ناپذیر، غیر قابل تسکین، قانع نشدنی

inappeasable

<hr> معنی : بی علاقگی، بی میلی، بی اشتیاقی <hr> معانی دیگر : بی اشتهایی، ناپژهانی (inappetency هم می گویند)

معنی : بی علاقگی، بی میلی، بی اشتیاقی معانی دیگر : بی اشتهایی، ناپژهانی (inappetency هم می گویند)

inappetence

<hr> عدم قابلیت اجرا، عملى نبودن، عدم تناسب یا تطبیق

عدم قابلیت اجرا، عملى نبودن، عدم تناسب یا تطبیق

inapplicability

<hr> معنی : ناجور، نا مناسب، غیر قابل اجرا، غیر قابل اطلاق، تطبیق نکردنی، غیر مشمول <hr> معانی دیگر : ناوارد، بی ارتباط، غیرقابل انطباق

معنی : ناجور، نا مناسب، غیر قابل اجرا، غیر قابل اطلاق، تطبیق نکردنی، غیر مشمول معانی دیگر : ناوارد، بی ارتباط، غیرقابل انطباق

inapplicable

inapplicable plan

<hr> بطور غیرقابل اجرا، بطوریکه تطبیق ننماید

بطور غیرقابل اجرا، بطوریکه تطبیق ننماید

inapplicably

<hr> معنی : بی مورد، بی ربط، نا شایسته، بی موقع، بی جا <hr> معانی دیگر : نامربوط، ناوابسته، نابجا

معنی : بی مورد، بی ربط، نا شایسته، بی موقع، بی جا معانی دیگر : نامربوط، ناوابسته، نابجا

inapposite

<hr> بیجابی، بیربطی، نامربوطی، بیموردی

بیجابی، بیربطی، نامربوطی، بیموردی

inappositeness

<hr> معنی : جزئی، ناچیز، غیر محسوس، نامریی، بی بها، غیر قابل ارزیابی، غیرقابل تقدیر <hr> معانی دیگر : صرفنظر کردنی، نامحسوس

معنی : جزئی، ناچیز، غیر محسوس، نامریی، بی بها، غیر قابل ارزیابی، غیرقابل تقدیر معانی دیگر : صرفنظر کردنی، نامحسوس

inappreciable

<hr> بطور نامحسوس، بسیار کم، چنانکه محسوس نگرد د

بطور نامحسوس، بسیار کم، چنانکه محسوس نگرد د

واژه های حرف "i" - انگلیسی به انگلیسی